فرهنگ و هنر
خبرگزاری فارس: برنامه «ماه عسل» امسال و در ماه رمضان سال ۹۲ نیز از شبکه سه سیما به روی آنتن خواهد رفت.
«ماه عسل» امسال مانند سال گذشته از بخشهای مختلفی تشکیل شده و مهمانان گوناگونی در حوزههای مختلف به این برنامه خواهند آمد.
این برنامه به روال هر سال پیش از اذان مغرب از شبکه سه پخش خواهد شد.
«ماه عسل» از ابتدای ماه رمضان تا عید فطر پخش خواهد شد.
ماه عسل ۹۳
سریال کمدی «خروس» به کارگردانی سعید آقاخانی و تهیه کنندگی علیرضا ابراهیمی دلیجانی اوایل بهمن سال گذشته کلید خورد و ضبط تصاویر پس از تصویربرداری در لوکیشن هایی چون خیابان بهشتی، رسالت، لویزان، خیابان جشنواره، اتوبان ارتش، بلوار مرزداران و… اواسط فروردین ماه جاری به اتمام رسید.
حمید لولایی، جواد رضویان، یوسف تیموری، کریم اکبری مبارکه، مرضیه صدرایی، سپند امیر سلیمانی، مهسا کریم زاده، ملیکا شریفی نیا، یلدا قشقایی، دانیال معصومی، سیروس میمنت، بهشاد شریفیان، حمید لیقوانی، کریم قربانی، عاطفه باقری، عزت ا… مهر آوران، بیتا خردمند، اصغر حیدری، سادیا جلالی پور، ابراهیم شفیعی، داوود مقدادی و علیرضا درویش در سریال خروس بازی داشته اند.
داستان سریال خروس
در خلاصه داستان این سریال آمده است: «پدر خانواده دچار مشکل غیرمنتظره ای می شود که خانواده را به یک بحران می کشاند. پسر خانواده که تنها دوستش یک خروس است، برای کمک به اعضای خانه و خروج از این بحران، تصمیم می گیرد نقشه ای جالب را طراحی و اجرا کند؛ نقشه ای که مو لای درزش نمی رود و در پس این نقشه، مغز متفکر یک خروس قرار دارد!»
فیلمنامه سریال را مصطفی کیایی نوشته که تجربه نگارشی سریال های «نقطه سر خط» و «راه در رو» را نیز برای آقاخانی در شبکه سه دارد و خود نیز کارگردانی فیلم های سینمایی «بعد از ظهر سگی سگی» و «ضد گلوله» را بر عهده داشته است. سازندگان که ابتدا قرار بود این سریال را حداکثر در ۱۵ قسمت ۴۵ دقیقه ای برای عید بسازند، با تصمیم جدید شبکه در تدوین سریال و تغییر زمان بزنگاه ها و تعلیق های قصه، تلاش دارند در ماه رمضان رقابت را به رقیبان واگذار نکنند. در هر حال این سریال گزینه قطعی شبکه دو برای ماه رمضان خواهد بود.
عکس هایی از پشت صحنه سریال خروس
بهنوش بختیاری سال متفاوتی را شروع کرده است. اگر تا قبل از این بهنوش بختیاری را با فیلم ها و نقش های کمدی می شناختیم به نظر می رسد که امسال برایش سال تحول است و او ژانرهای تازه ای را برای ادامه کارش انتخاب کرده است. خانم بازیگر می گوید قصد دارد در هر کاری سرک بکشد و خودش را محک بزند و ببیند که آیا می تواند فعالیت های متفاوتی هم انجام دهد یا نه.
یکی از همین کارهای متفاوت او قبول کردن «رالی ایرانی» است. بهنوش بختیاری از دسته افرادی است که کمتر ریسک می کند و کارهای پرهیجان کمتر انجام می دهد اما در «رالی ایرانی» شرکت کرد و به نظر می رسد این آغاز ماجراست.
بهنوش بختیاری این روزها سر کار فیلمی با عنوان «گاهی تلخ گاهی شیرین» است. خودش می گوید: «کارگردان فیلم آقای عابدینی است و نام اولیه آن «دلبردگی» بود. فکر می کنم برای شرکت در جشنواره آماده می شود. این فیلمی است که برای اولین بار یک نقش اول درام را بازی می کنم. من به شدت علاقه دارم که در این سبک فیلم بازی کنم، چرا که عقیده دارم در فیلم های درام همه چیز واقعی تر است.
ما بازیگران طنز کمدی، همه یک اندوه و تلخی در وجودمان است که هیچ وقت فرصت بروزش را نداشته ایم. زمانی که فرصت بازی در یک فیلم درام و جدی را داریم با بعد تازه ای از شخصیت و روحمان آشنا می شویم. ابعادی که برای خود ما هم خیلی عجیب است. من فیلمنامه را خواندم و به نظرم کار خوبی بود، اینکه چطور ساخته و و پرداخته می شود را نمی دانم اما تمام تلاشم را کردم که بهترین را اجرا کنم. تا به اینجای کار از خودم و نتیجه کار راضی هستم. اطرافیان هم که بازی ام را می بینند، به من می گویند که به اشتباه وارد طنز شده بودیم!» بهنوش بختیاری گزارشگر فوتبال می شود! بهنوش بختیاری در این چند ساله به دنبال این موقعیت بوده و حالا که آن را به دست آورده، خوشحال است. از دیگر کارهایی که او انجام داده. می توان به فیلم «پنج ستاره» مهشید افشارزاده اشاره کرد: «در این فیلم هم من یک نقش جدی داشتم و به شدت آن را دوست دارم. برنامه آینده ام در بازیگری، یک کار تئاتر است.
دوست دارم یک کار نمایشی انجام بدهم. در واقع باید بگویم که دوست دارم در هر حیطه ای سرک بکشم و خودم را امتحان کنم. علاقه ندارم که تنها در یک ژانر فعال باشم. امسال پنج با شش کار طنز را رد کردم چرا که می خواستم کارهای جدی تری را انجام دهم.» بهنوش بختیاری در یک کار دیگر به نام «تقدیر نهایی» به کارگردانی محسن توکلی بازی کرده است. باز هم یک نقش جدی دیگر: «تازه یک سریال هم به نام «عصر پاییزی» دارم که از شبکه یک پخش می شود. در این سریال هم نقش یک دختر عقب مانده ذهنی را دارم. این نقش را هم به خاطر متفاوت بودنش قبول کردم. ایفای نقش یک عقب مانده ذهنی درست همان فرصتی بود که من دنبالش بودم چرا که دوست نداشتم یک نقش عادی را بازی کنم. این کار به کارگردانی اصغر نعیمی است.»
شاید همه آنچه گفتیم برای کسی مثل بهنوش بختیاری تازه و متفاوت باشد، اما مطمئنا متفاوت ترین کاری که او امسال انجام داده، گزارشگری فوتبال است! بله گزارشگری: «من خیلی به فوتبال و گزارش کردن علاقه دارم و به همین خاطر این کار را انجام داده ام. در واقع کاری است برای کودکان و نوجوانان گزارش بازی کامپیوتری فوتبال برای اولین بار است که یک خانم فوتبال گزارش می کند. من این کار را انجام دادم چرا که هم فوتبال و هم بچه ها را دوست دارم. نتیجه کار هم خارج از حد تصورم شده است و محصول نهایتا تا هفته دیگر به بازار می آید. یک گزارش واقعی فوتبال که همراه یکی از دوستان گزارشگر لالیگا انجامش داده ایم و اصلا اسم کار هم «گزارش فوتبال» است.» این تمام قصه نیست. بهنوش بختیاری قصد دارد یک مدرسه فوتبال مخصوص دختران را هم راه بیندازد: «قصد داریم که یک مدرسه فوتبال دختران راه بیندازیم که خانم ها هم فوتبال یاد بگیرند و کم کم راه برایشان باز شود. در این مدرسه فوتبال هم من سمتی خواهم داشت که بعدا می گویم.» شاید باید خود را برای مواجهه با یک بهنوش بختیاری ناشناخته آماده کنیم. سلام خانم گزارشگر!
منبع : روزنامه تماشا
متولد سومین روز از چهارمین ماه سال شصت…
-بچه خیابان ستارخان تهران
-ساکن سعادت آباد
-دارای یک خواهر
-مجرد
-تک پسر
-به موقع جدی است و به موقع شوخ
-معمولاً زیاد حرف نمیزند
-شلوغ کاری را هم زیاد دوست ندارد
-طبق گفته خودش بعضی وقتها عصبی هم میشود
-بچه دوم خانواده
-پدرش مشاور وزیر راه و ترابری و هم اینک بازنشسته است
-مادرش هم رئیس ثبت احوال منطقه یک بوده و الان بازنشسته است
-خانوادهاش با خوانندگی او موافق نبودند
-زیاد اهل درس خواندن نیست
-آخرین معدل او ۱۴ بوده است
-اهل تقلب کردن نبود
-یکی از بلند قامتترین بچههای مدرسه بود
-در رشته ریاضی فیزیک تحصیل کرده است
-کار اصلی او تنظیم و آهنگسازی ترانهها در استودیو است و بعد خوانندگی
-همسر ایده ال خود را اول در درک متقابل می پسندد
-رمانتیک و عاطفی
-بیشتر از همه به خانواده و دوستان علاقهمند است
-در هجده سالگی یک بار عاشق شد
-حرفهاش را به صورت رسمی از سال ۱۳۷۸آغاز کرد
-از سال ۱۳۸۲ با مجید حاجی زاده و مریم حیدرزاده همکاریاش را آغاز کرده است
-خودش کیبورد میزند
-از ساز گیتار خوشش میآید
-در بین هنرمندان با مهدی مقدم، حمید اصغری، بهزاد ابطحی و افشین سیاهپوش دوست صمیمی است
-بهترین فیلم را سگ کشی میداند
-پنجاه درصد موفقیت آلبومش را مدیون ترانه شراره می داند
-از بین بازیگران بازی حسام نواب صفوی را دوست دارد
-طرفدار سر سخت پرسپولیس
-رفیق کریم باقری است
-از تار نوازی مهرافروز خوشش میآید
-با چند خواننده در امر آهنگسازی همکاری دارد
-ابتدا اسم آلبومش شهر من بود که به شراره تغییر نام پیدا کرد
-شبکه مهاجر را در موفقیتش موثر میداند
-معتقد است دوستی پسرها ناگسستنی است
– تکواندوکار است و بدنسازی را هم دوست دارد
-شکمو
-همه نوع غذایی دوست دارد
منبع: مجله اتفاق نو
المیرا عبدی دختر اکبر عبدی کمدین مشهور ایرانی در ادامه مسیر پدر وارد دنیای بازیگری شده است. وی در اولین تجربه سینمایی حرفه ای خود در کمدی آپارتمانی «یکی برای همه» ایفای نقش کرده است که این روزها روی پرده سینماهاست.
در کنار پدرش در نمایی از «یکی برای همه»
در «یکی برای همه» المیرا عبدی در نقش فرزند دختر پدرش اکبر عبدی ظاهر شده است؛ پدری که عاشق تیم پرسپولیس است و همین عشق برایش دردسرهای فراوانی را رقم می زند. «یکی برای همه» به کارگردانی محمد آهنگرانی و تهیه کنندگی انوشیروان نعیمی در گروه سینمایی آفریقا روی پرده است.
منبع: شبکه ایران
نخستین حرف های زوج فرزاد حسنی و آزاده نامداری پس از ازدواج: عاشق بازیگری ام / دوست ندارم بازیگر باشد / همین قدر مذهبی ام / تکیه بر من، تکیه بر باد است
آزاده نامداری میگوید «من هیچ وقت دوست نداشتم فرزاد حسنی را یک بازیگر ببینم» و فرزاد حسنی عاشق بازیگری در مجموعههای تلویزیونی است.
خبر ازدواج آزاده نامداری و فرزاد حسنی پس از انتشار سروصدای زیادی به پا کرد و حضور این زوج هنری در ارکستر فرزاد فرزین نیز هوادارانشان را به شور انداخت. این بار اما «زندگی ایدهآل» به بهانه ازدواجشان با آنها درباره زندگی و علایقی که دارند به گفتوگو نشسته و در خلل این حرفها توانسته از اولین اختلاف این زوج تلویزیونی رمز گشایی کند. صحبتهای این زن و شوهر را در ادامه بخوانید:
آزاده نامداری: تکیه بر من، تکیه بر باد است
من یک خودخواهی دارم؛ برای من مهم نیست که یک نفر چقدر دوستم دارد. بلکه برای من مهم است که خودم چقدر کسی را دوست دارم.
اصلا حاضر نیستم این امتیاز را به شخصی بدهم که کنارش باشم چون او من را دوست دارد و از اینکه با کسی است که دوستش دارد، لذت ببرد اما من نصف او لذت ببرم.
اما کمکم تعریفم در زمینه عشق در حال عوض شدن است. من دارم میفهمم که واقعا میشود کسی را بیشتر از خودت دوست داشته باشی.
به نظرم اصلا شعر و قصه هم نیست. متاسفانه این روزها با آدمهایی طرفیم که همگی از جایی به بعد و از تجربیات متعدد و تلخ، یاد گرفتند که همه عشقشان را یکجا خرج نکنند و در عاشقی بسیار بسیار محافظهکار شدند.
من خیلی آدم ترسویی هستنم برای اینکه به کسی بگویم دوستت دارم و همین باعث شده که این عشق در من ذخیره شود.
من هیچ وقت شجاعت این را نداشتهام نفر اول باشم که به کسی میگویم دوستت دارم. من متاسفانه روابط عمومی خوبی ندارم.
تکیه بر من، تکیه بر باد است. من حضور واقعی در زندگی هیچ کسی ندارم. وقتی زندگی خودم را با زندگی مثلا خواهرم مقایسه میکنم، میبینم که بله، من زندگی نرمالی ندارم و آدمهای کمی هستند که این مدل زندگی و شخصیت را درک کنند. در کل ثبات را دوست ندارم. هر چیزی را غیرمنتظره دوست دارم.
من آدمی هستم که ۹۰ درصد زندگیام خودم هستم و ۱۰ درصد زندگیام میتواند کس دیگری باشد. این چیزی است که برایم روشن است، اما آدم رمانتیکی هم هستم. هیچ وقت با کسی دعوا نمیکنم و هیچ وقت در زندگیام داد نزدهام.
در کنار اینها خودخواهیهایی هم مثل همه آدمها دارم. روی من به عنوان یکه رفیق میشود حساب کرد تا وقتی که اذیت نشوم و به حال خودم باشم. حریم شخصی خودم و بقیه خیلی برایم مهم است.
به حریم شخصی کسی وارد نمیشوم و این احترام را برای همه قائلم و معتقدم هیچ چیز یا هیچ کس نباید باعث شود به هم تهمت بزنیم یا توهین کنیم.
شخصیت هدیه تهرانی در «کاغذ بیخط» به من این حس را میدهد که چقدر شبیه همیم. وقتی فیلم را میدیدم احساس میکردم اگر مثلا من هم در ۲۰ سالگی ازدواج کرده بودم و مسیر زندگیام عوض میشد، قطعا در ۳۵ سالگی زنی بودم که مثل آتش زیر خاکستر یک دفعه به خودش میآید و میگوید سنی از من گذشته و دو تا بچه دارم اما هنوز هیچ کاری برای خودم نکردهام. آنچه که همه آدمها دوست دارند تجربهاش کنند این است که چیزی از خودشان به جا بگذارند. مثلا اگر ۱۰ سال دیگر من، ۳۷ ساله شوم و این مصاحبه را بخوانم در حالیکه به هیچکدام از خواستههایم نرسیده باشم آن موقع میتوانم بگویم من آدم بدبختی هستم.
فرزاد حسنی از مجریانی است که چندین ژانر را تجربه کرده و در همه آنها موفق بوده است. فرزاد حسنی هم در اجرای تفسیر قرآن، هم برنامه نوجوانان، هم برنامههای سیاسی و هم برنامههای تخصصی سینما کار کرده که در همه آنها موفق بوده است. یک نظر کاملا شخصی در موردش دارم که میدانم هیچ ارتباطی به من ندارد.
اما من هیچ وقت دوست نداشتم فرزاد حسنی را یک بازیگر ببینم. شاید دارم با یک تعصب تلویزیونی در قالب یک مجری صحبت میکنم.
تصویرم از آینده این است که ۱۰ سال بعد من روانشناس شوم و یک تاکشوی خیلی خوب هم در تلویزیون داشته باشم.
اگر روانشناس خوبی بشوم دلم میخواهد سه تا کتاب هم بنویسیم. در تصویرم حتما مادر شدن هم وجود دارد و سه تا هم بچه دارم.
هر ۳ دخترند به نامهای گندم، خورشید و لیلی! گاهی فکر میکنم اگر بچه داشته باشم سخت میتوانم از این دنیا بروم.
اگر پول زیادی داشته باشم میتوانم بروم. پس این عدم تعلق برایم پررنگ میشود. از طرف دیگر، یک انرژی در من هست که مرا وادار به کار کردن و ادامه زندگی میکند.
در خلوت بیشتر کتاب میخوانم. مثلا مثنوی معنوی را بارها خواندهام. سهراب سپهری، حمید مصدق و فروغ فرخزاد، فاضل نظری و غیره را خیلی دوست دارم و یکی از کارهایی که زیاد انجامش میدهم، خواندن شعر است.
شعرها را هم سرسری نمیخوانم و با هر بیت آن سعی میکنم ارتباط برقرار کنم به همین خاطر با افرادی که اشعار را سرسری میخوانند، خیلی میانه خوبی ندارم.
خودم ترانه نمیگویم بلکه بیشتر شعر میگویم. من خیلی ترانهسرای خوبی نیستم. موسیقی را هم بیشتر به خاطر ترانههایش گوش میکنم، چون کلام برایم بیشتر اهمیت دارد. گاهی وقتها ملودی خوب نیست، اما شعر آنقدر زیباست که دوست دارم آن را باز هم بشنوم.
فرزاد حسنی: وقتی کسی میخواهد چیزی بگوید اواسط حرف، جواب را روی پیشانیاش میخوانم
واقعا همین قدر مذهبی هستم که میبینید، تضاهری در کار من نیست. من بچه خانیآبادم و کوچه قندی. نزدیک بستنی آقارضا.
از یک خانواده کاملا مذهبی. بخصوص مادرم که به شدت مذهبی بود. من در دل فرهنگ آن حوزه و آن دوران بزرگ شدم. به عنوان مثال بزگترین عشق دوران کودکی من حضرت امام(ره) بود. من از همان بچگی عکسهای امام(ره) را جمع میکردم و موثرترین شیوه برای ساکت کردم من، اهدای عکسهای امام(ره) بود. الان هم آرشیو کامل عکسهای امام(ره) را دارم. وقتی در ۱۱-۱۲ سالگی شاگرد اول شدم، جایزهای که پدرم برایم خرید یک دوره کامل سیمای نور بود که به عکسهای امام(ره) اختصاص داشت. حتی یک بار یکی از اقوام، یک عبا برایم خرید تا من از کودکی بیشتر و بهتر بتوانم حرکات امام(ره) را انجام دهم.
من با درسهای قرآن آقای قرائتی بزرگ شدم.
مسئله من دعای کمیل آیتالله دستغیب بود. مسئله نوجوانی من، شهادت آیت الله قدوسی بود، من با این چیزها بزرگ شدم.
در بچگی بازیگوش نبودم، اما حاضر جواب بودم، دنبال سوژه میگشتم تا به نوعی آن را به طنز ارتباط دهم. وقتی که دیدم چنین استعدادی دارم، سعی کردم آن را پرورش دهم. سر کلاس خیلی حرف میزدم.
یک روز معلم به من گفت «حسنی! خیلی بیشتر از کوپنت حرف میزنی» و من در جواب بلافاصله گفتم «خب برای اینکه ما از بازار آزاد هم خرید میکنیم» یا مثلا یک روز معلم ورزش ما گفت که قرار است امکانات مدرسه دو برابر شود، من گفتم «دو برای هیچی چقدر میشود؟». از این کارها زیاد میکردم.
میرفتم پشتبام مدرسه و روی بچهها آب میریختم. وقتی مرا میگرفتند میگفتم من که کاری نکردهام، آب روشنایی است. خلاصه اینکه خیلی حاضر جوابم. من وقتی کسی میخواهد چیزی بگوید اواسط حرف، جواب را روی پیشانیاش میخوانم.
در خانه ما موسیقی نبود، تا مدتها.
اولین کاست موسیقی که به خانه ما راه یافت، «نهانخانه دل» با صدای «بیژن بیژنی» بود و بعدش هم «شور عشق» افتخاری. اولین ترانهای که شنیدم در خانه داییام بود. از یک خواننده قدیمی.
هنوز هم شعر و آهنگ را حفظ هستم «به چه جرمی، چه گناهی، تو مرا سوزوندی ..». حس موسیقایی و میل به ترانه، نه با کاستهای موسیقی پاپ که با نوارهای قصه بارور شد که آن سالها بزرگترین تفریح کودکان بود. نوار قصههای شرکت ۴۸ داستان یا بیتا. تمام کودکی من با صدای این نوارها پر شده است.
علیمردان خان، جن پینهدوز، گربههای اشرافی، سیندرلا، سندباد، پینوکیو. من به آوازهایشان گوش میدادم و با آنها بزرگ شدم البته آنها کارهای درخشانی بود. هنوز هم بسیاری از آوازها را حفظ هستم.
من یک روزنامهخوان حرفهای بودم. تا پایان دبیرستان روزی ۴ تا ۵ ساعت روزنامه و مجله میخواندم. همه چیز از اطلاعات هفتگی و پاورقیهایش بگیر تا نشریات طنز هفتگی. فکاهیون، طنز و کاریکاتور، دورههای قدیمی مجله بهلول، من حتی مجله صف را هم میخریدم (مجله ارگان ارتش) در ضمن عاشق گل آقا بودم و از شماره یک آرشیوش را دارم. در تابستانها وقتی همسن و سالهای من کلاس انگلیسی میرفتند، من کلاس عربی میرفتم. جامع المقدمات را هم کامل خواندهام.
همین طور کتابی به نام زبان قرآن که مرجع تدریس قرآن در دانشگاههاست.
به عربی همیشه عشق ورزیدهام. زبان عجیبی است و به غایت حساس. یک فتحه و ضمه اشتباه، یک عدم رعایت حروف قمری و شمسی، کل جمله را عوض میکند. من ارتباط حسی بسیار خوبی با عربی دارم و واقعا معتقدم اگر این ارتباط حسی را با این زبان برقرار کنی، احتمال اشتباهت در تلفظ به صفر میرسد.
من دلبستگی عمیق به ادبیات محاورهای قدیمی تهران دارم. مادر، پدربزرگ و مادربزرگ من، تهرانیهای اصیل بودند. خانهای که در خانیآباد داشتیم، از آن مدل خانههای قدیمی و تیپیک تهران بود. با حوضی در وسط و راهپلههای دور حیاط و دالان و زیرپله و غیره.
یکی از همسادههای ما پیرزنی بود به نام خجه خانم، خدیجه خانم نه، خجه خانم. در یک اتاق دیگر پیرزنی دیگر بود به نام زهرا خانم که کارش آبکشی بود! در این فضا، گوش من پر شد از آوا و کلمات قدیمی تهرانی.
یکی از دوستان منتقد به من ایراد میگرفت که چرا در برنامهام میگویم طیاره.
این توی یاد من مانده که مادربزرگم میگفت طیاره پرید! من دیگر نمیتوانم خودم را راضی کنم بگویم هواپیما.
این طیاره است! مثلا تهرانیها به جای هنوز میگویند هنو (بدون ز) یا میگویند سیفید (سفید) زیرزیمین (زیرزمین) سیب زیمینی (سیب زمینی). من به جای دوازده (با فتح دال) دوست دارم بگویم دوازه (با ضم دال). این لهجه قدیمی تهران است. کسی به من زنگ زد و گفت این شنفتن را از کجا آوردی؟ یعنی چی؟ این خانم نمیدانست که خود حافظ، شنفتن را با گفتن هم قافیه کرده است. اما استفاده از این کلمات و این نوع گویش دوستان را عصبانی میکند. اما من تاکید دارم که از این زبان استفاده کنم.
هر قدر بیشتر فیلم دیدهام، من را بیشتر مومن کرده که جای خودم باشم. چون میبینم اگر گریکوری پک که بسیار هم دوستش دارم اینقدر موفق است، به این دلیل است که خود خودش است. اگر جک نیکلسون اینقدر موفق است، چون خود خود خودش است.
هر قدر آدم بیشتر خودش باشد، مطمئنا بیشتر موفق خواهد شد.
اینکه یک نفر را آینه تقلیدی خودت قرار بدهی و بخواهی مانند او باشی، باعث میشود خیلی از چیزهایی که مزه و رنگ و بوی توست پنهان بماند و قابلیت بروز پیدا نکند و تبدیل شوی به یک برداشت دست چندم از یک آدم اورجینال و جذاب.
در دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ من به دلیل بافت خانوادگی مذهبی که داشتم خیلی اجازه رفتن به سینما را نداشتم و البته اکثر خانوادهها آن روزها به خاطر ذهنیتی که از سینمای قبل از انقلاب داشتند و فیلم فارسیهایی که اصلا مناسب خانواده و بخصوص بچهها نبود همین طور بودند، بنابراین اول باید توسط بزرگترها فیلم چک میشد بعد ما میدیدیم البته نه اینکه فکر کنید همیشه با پدرم به سینما میرفتم، من معمولا با مادربزرگم به سینما میرفتم و فقط تا به حال ۲ فیلم را با پدرم در سینما دیدم یکی «کیمیا» و دیگری «کلاه قرمزی و پسرخاله» دهه ۷۰ بود. حتی فیلمهای خودم را هم ایشان به تنهایی به سینما میرفتند و میدیدند. فیلم «موبیدیک»، «میمون جنگجو» و «مادر» زندهیاد علی حاتمی جزو اولین و به یادماندنیترین فیلمهایی بود که من در سینما دیدم.
هر وقت بعد از یک اجرای خوب به خانه میآیم دست به قلم میگیرم و شعر یا ترانه خوبی میگویم. وقتی از یک گپ خوب با یک خواننده بیرون میآیم، بعدش یک مرتبه یک شعر خوب به ذهنم میآید. وقتی یک بازی خوب انجام میدهم، میل بیشتری برای دیدن فیلم دارم و وقتی فیلم خوب میبینم احساس میکنم حالا یک برنامه لازم است که با اجرایم امکان تحلیل فیلم را فراهم کنم. همه اینها به هم راه دارند.
من هم مثل همه مردهای ایرانی قورمه سبزی دوست دارم. ولی اصلا این طوری نیست که کلهام بوی قورمهسبزی بدهد. اما مثل اینکه این طوری به نظر میآید به هر حال بهتر از این است که از کله آدم بوی گچ و آهک به مشام برسد یا اینکه درون کلهام فضایی باشد برای آزمایشهایی که در خلا انجام میشود.
من در زندگیام یک کابوس میبینم که هنوز هم ادامه دارد البته هیچ ربطی هم به عذاب وجدان ندارد. خیلی وقتها در خواب کابوس میبینم که یکی از امتحانهای دوره دانشگاهم باقی مانده و من فراموش کردهام بگذرانمش و به همین دلیل نمیتوانم مدرکم را بگیرم. این کابوس من است و هنوز در این سن و سال با آن از خواب میپرم. تنها کابوس زندگی من همین است و ماهی یکی، دو بار سراغم میآید.
من عاشق دوران دانشجویی هستم حاضرم هر چه دارم (که البته زیاد هم نیست) بدهم و بازگردم به سال ۷۴ و دانشجو شوم.
من هم مثل همه آدمهای معمولی رفتم دانشگاه و درس خواندم ولی در زندگی عادی و خانه برای خودم کلاس دانشگاه دارم.
ادبیات کهن میخوانم و زبان عربی را دنبال میکنم. کتابهای تاریخی و سینمایی مطالعه میکنم. یک عالم فیلم میبینم و با دوستانم هم کلی گپ میزنم.
من با هیچ چیز خداحافظی نخواهم کرد.
همیشه به دنیا و اتفاقهای اطرافم ولو تلخ سلام میکنم. در آغوششان میگیرم.
با آنها همنشین میشوم، حشر و نشر میکنم و آنها را میفهمم و سعی میکنم فاصله منطقی خودم را با اتفاقهای زندگیام حفظ کنم.
گاهی وقتها از یک چیزهایی فاصله بعیدی میگیرم و گاهی بسیار به آنها نزدیک میشوم. همیشه سعی کردهام اینگونه باشم.
چیزی را حذف نمیکنم مگر چیزهای بد و زشت.
من عاشق بازیگری در مجموعههای تلویزیونی هستم. اگر ۲ پیشنهاد همزمان داشته باشم که یکی از طرف بهترین کارگردان سینمایی و دیگری از طرف بهترین کارگردان تلویزیونی مطرح شده باشد، شک نکن که پیشنهاد سریال را میپذیرم.
بازیگر تلویزیونی بودن را به بازیگر سینمایی بودن ترجیح میدهم. ولی قطعا این به این معنا نیست که مدیوم سینما را نشناخته یا رعایت نکنم.
علی عبدالمالکی (زاده ۲۶ مرداد ۱۳۶۳ در تهران) خواننده ، ترانه سرا ،آهنگساز و تنظیم کننده پاپ ایرانی است. علی عبدالمالکی با آلبوم «نامسلمون» مطرح شد.
شروع فعالیت
وی پس از فراگیری سازهای کیبورد، گیتار و پیانو، در بهمن ۸۶ آلبوم خدا نشناسرا با آهنگ سازی و تنظیم دی جی سروش اس جی ترک که شامل ۸ ترک بود را وارد بازار کرد، پس از چند ماه در اردیبهشت ۸۷ دومین آلبوم خود به نامنامسلمون را مجددا با آهنگ سازی و تنظیم دی جی سروش اس جی ترک و با همکاری ایمان ظهراب روانه بازار کرد.
تجربه اولین آلبوم مجاز
اولین آلبوم رسمی عبدالمالکی طبق گفته خودش به زودی وارد بازار خواهد شد. مریم اسدی، علی استیری علیرضا مرتضی قلی از جمله ترانه سرایان آلبوم میباشند.
همچنین الیاس شیرزاد، بابک مافی، امیربهادر دهقان، خود عبدالمالکی و یک نفر دیگر تنظیم کنندگان آلبوم هستند.
کنسرت های رسمی
وی تا به حال شش کنسرت زنده و مجاز اجرا کرده است که رکورد کنسرت قبل از اولین آلبوم مجاز را در ایران شکسته است.
چهار کنسرت بزرگ و رسمی در سالن میلاد نمایشگاه بین المللی تهران و دو کنسرت بزرگ و زنده در کیش برگزار کرده است که مورد استقبال زیاد دوستداران موسیقی پاپ ایرانی قرار گرفته است.
آخرین کنسرت وی در تاریخ ۲۰ اسفند ۹۱ و در سالن میلاد نمایشگاه بین المللی تهران برگزار شد که استقبال زیادی از آن شد.
آلبومها
(۲۰۰۸) ۱۳۸۶ – خدا نشناس (بهمن ماه)
(۲۰۰۸) ۱۳۸۷ – نامسلمون (اردیبهشت ماه)
تک آهنگ ها
آهنگ های تمرینی
فقط اشاره کنکلاس نزار (فیت دی جی کامران)الهی (فیت دی جی کامران)عشقمو بپذیر (فیت دی جی کامران)آرزومکن نازاشک نریزبه پای حرفامبی تو دارم میمیرمنفرینحلالم کن (اجرا با گیتار)برای بار سوم
آهنگ های دزدیده شده از وی
آخرین نفس (فیت افشین آذری و نسیم)آه من (فیت مرتضی میرزاپور)
آهنگ های غیر رسمی
حلالم کن (فیت سپهر و ابراهیم گیلک)خدانگهدارفدات شمالوداعدیر شد
آهنگ های رسمی
تا کی بایدواسه من سخته (فیت دی جی سروش اس جی ترک)تقصیر تو نیست (فیت دی جی سروش اس جی ترک و ایمان ظهراب)منو ببخش (فیت دی جی سروش اس جی ترک و بابک نوری)لباس عروست رخت عزاتهیعنی دوستم نداشتیدلمقربون چشماتیه دل شکوندمنفسغصه نخورهر چی تو بگیعلی اصغرعمو عباسچند روزیا حبیبی (۲ ورژن)دست اونو نگیرحرف نزنحیا کننشون به این نشونیزبونم لالحتیحقیقتدردت به جونم (۲ ورژن)هی توآه منهدورت بگردمبازم دلم گرفتهاون شبهی تو «رمیکس»انگاری مریضمعذاب وجداناتاقنشدخوش به حالتجنونNew
شکیرا اخیرا با ضریب هوشی ۱۴۰ نامش را در منسا (نخبگان دنیا) به ثبت رساند. این خواننده کلمبیایی اخیرا با سطح ضریب هوشی بالا تمام اخبار را به خود اختصاص داده است. بر طبق گزارشات ، منسا بین المللی به تازگی نام شکیرا را در دسته سلبریتی هایی با هوش بسیار بالاتر از حد متوسط به ثبت رسانده است.
دیگر افراد مشهور در این لیست مدونا (۱۴۰)، کوئنتین تارانتینو (۱۶۰) و جیمز وود (۱۸۰) هستند.
اگرچه این خواننده قبلا نیز استعداد خود را دریادگیری زبان ها به اثبات رسانده است ، چرا که شکیرا هم اکنون به زبان هایی از جمله پرتغالی، انگلیسی، ایتالیایی، فرانسوی و کاتالونیایی تسلط دارد.
ولی وقتی او کودک کوچکش میلان را در اردوی تمرین همسرش جرالد پیکه در میامی برد ، به گزارش پرشین وی به نظر می رسید بیشتر حس ورزشکاری دارد تا یک مغز نخبه و متفکر!
این بازیگر ۳۶ ساله به همراه پسر ۴ ماهه اش میلان به دیدن تمرینات ستاره تیم بارسلونا ، جرالد پیکه ۲۶ ساله رفت که با هم تیمی هایش در حین آماده کردن خود برای بازی شنبه بودند.
این زوج که سه سال است با یکدیگر آشنا شده و روز تولد مشابهی دارند به تازگی از لس آنجلس ،محل برگزاری برنامه شکیرا “The Voice” به میامی آمده اند.
پرشین وی
نیوشا ضیغمی این روزها فیلم “یکی برای همه” را روی پرده دارد. به سراغ او رفتیم اما نه به خاطر بازی در این فیلم. چون این بازیگر در زمینه اقتصاد فعال تر عمل کرده و با همراهی همسرش به تجارت نقره مشغول است.
این بازیگر از ۱۷ سالگی با فروش ماشین اهدایی پدرش تجارت را تجربه کرد و حالا با فعالیت در چند حوزه اقتصادی درآمدی به نظر بیشتر از دستمزدهای بازیگری اش دارد. ضیغمی در گفتگو با “مجله مهر” از دغدغه های اقتصادی و سینمایی اش می گوید.
فعالیت اقتصادیتان از چه زمانی شروع شد؟
من خیلی پیش از اینکه ازدواج کنم شروع کردم به کار اقتصادی. دقیقاً ۱۷ سالم بود. پدرم برایم یک پراید خریده بود. همان موقع با خودم فکر کردم خب ماشین که بعد از یک مدتی از بین می رود بهتر است خانه بخرم. با پدرم ماشین را فروختیم، من پولش را بانک مسکن گذاشتم یک سال بعد وام را گرفتم و با آن خانه خریدم. پدرم باورش نمی شد که دختری به این سن و سال این کار را بکند. بعد در همان دوران دانشجویی شروع کردم به کارهای اقتصادی.
بعد هم که وارد کار زیبایی شدید.
راستش من مراجع یک سالن زیبایی بودم تا اینکه خانم دکتری که آنجا کار می کرد پیشنهاد داد سرمایه از من و کار از او تا باهم این کار را شروع کنیم خب من اصلاً ذهنیتی در مورد اینکار نداشتم اما چون ریسک را دوست دارم شروع کردم و کم کم به اصول کار هم وارد شدم. اما بعد به مشکل اساسی خوردیم و من دیگر با این خانم دکتر متقلب کار نمی کنم. یکسال اول همکاری ما خوب بود تا اینکه متوجه شدم این خانم دکتر کارهای خلاف قانون را انجام می دهد. مثلا موادی را به مشتری می گفت آلمانی است اما به جای آن چینی استفاده می کرد. یا اینکه ما پول مواد را می دادیم که آن مواد ناخالصی داشت و حتی می توانست به پوست فرد آسیب برساند. به همین دلیل بعد از تذکرات مداوم هیچ تغییری انجام نشد و من تصمیم گرفتم ادامه کار را با این خانم متوقف کنم و به صورت مستقل ادامه دهم که این را هم اعلام کردم. اما همچنان این خانم دکتر درصدد است نشان دهد همکاری ما باهم ادامه دارد. می دانید چیزی که من را ناراحت کرد کاری بود که در عین بی اخلاقی این خانم انجام می داد.
من سعی می کنم به مردم احترام بگذارم و بسیار نسبت به رفتارهایی که دارم به مردم متعهدم. به هرحال من برای افرادی به عنوان یک بازیگر الگو هستم. بنابراین فکر می کنم که کمک می کند به اینکه موفق عمل کنم چون اگر اینطور نبود در تمام دنیا از چهره بازیگران برای تبلیغات تجاری استفاده نمی کردند. اسم من هم به عنوان کسی که بازیگر است به بالارفتن موفقیت اقتصادی کمک می کند. مثلا در فلان کشور عکس جورج کلونی را برای تبلیغ ساعت استفاده می کنند و اثر چهره بازیگران در فروش و موفقیت تبلیغاتی ثابت شده است که یک کمپانی بزرگ پول کلانی به یک بازیگر می دهد تا برای او تبلیغ کند و حالا ما در چارچوب بین المللی هیچیم ولی این دیگر مسئله ای شخصی است که من بازیگر برای کاری که برای خودم است از اسمم استفاده کنم.
عکس نیوشا ضیغمی و حیوان خانگی اش
وقتی مهمان نذری اربعین دوست خوبم هستم
آرزومند سلامتی و قبول آرزوهایتان در درگاه خداوند
کاری که شما در سالن خود انجام می دهید به چه صورت است؟ مگر این نوع فعالیت ها نباید در مکان ها پزشکی باشد؟
دقیقا این کارها باید زیر نظر پرشک باشد، بله ماهم در سالن خود از یک کادر پزشکی و مطلع استفاده می کنیم اما کسانی که به ما مراجعه می کنند بیمار نیستند اگر بیمار بودند باید به مراکز درمانی می رفتند. مراجعه کننده ما کسی است که به پوست خود اهمیت می دهد و سلامت پوستش برایش مهم است. مراجعه می کند برای نگهداری بهتر پوست، مو و بدن اینها همه شامل کاری است که ما انجام می دهیم.
این سالن عروس هایی که به اسم شماست با این کاری که شما می کنید چه فرقی دارد؟
چند آرایشگاه در تهران هستند که با اسم من کار می کنند که از نوبرانه هایی است که وجود دارد. چند وقت پیش خانمی به ما مراجعه کرد و گفت خانم ضیغمی من عروس آرایشگاه شما بودم با تعجب گفتم عروس سالن من؟ گفت بله. گفتم من اصلاً سالن آرایشی ندارم گفت به من گفتند که این سالن مال شماست. من سالن آرایشی و عروس یا شبیه این را ندارم و تا امروز هم برنامه ای برای داشتن این سالن ها ندارم.
در مورد سلامت پوست از تجربیات خودتان در این سالن ها بگویید. خیلی ها دوست دارند بدانند برای داشتن پوستی سالم و خوب چه باید بکنند؟
چیزی که به پوست آسیب می زند عدم نگهداری است. پوست بدن را آینه ای برای مشکلات درونی بدن است و اگر مثلاً پوست بی دلیل بیمار شود به یقین بدانید که نشان از آن دارد که فرد درونی دچار بیماری شده است .بیماری های کبدی، کلیوی و استرس ها در اینکه پوست دچار تغییر شود تأثیر دارد البته در این بین نگهداری پوست بسیار مهم است آقایان و خانم ها برای داشتن پوست خوب حتما باید قبل از خواب پوست خود را به صورت کامل بشویند. بدترین کار این است که با پوستی که تمیز نیست به رختخواب بروند حتی اگر کرمی روی پوست داشته اند نباید با آن به رختخواب بروند بلکه باید پوست خود را خوب بشویند این چیزی است که به سلامت پوست بسیار کمک می کند و نمی گذارد پوست آسیب ببیند. اینها کمک می کند پوستی با نشاط داشته باشند. تغذیه سالم و خواب خوب و بهداشت پوست سه نکته ای هستند که به نشاط پوست کمک می کنند ببینید کار خیلی پیچیده ای نیست بعضی افراد هر روز غذای حاضری می خورند خب همین باعث می شود پوست آنها بعد از مدتی دچار آسیب شود.
طب سنتی را برای حفاظت از پوست را قبول دارید؟
بله البته، من چند وقت پیش کتابی خریدم که در مورد داروهای گیاهی و پوست است اسم آن دقیقاً یادم نیست اما در این کتاب کاملاً نوشته بود مثلاً چه گیاهانی با چه دستورالعملی برای پاک کنندگی صورت خوب است. حتی انواع ماسک های صورت را داشت خب این چقدر خوب است که مردم از این چیزها اطلاع داشته باشند و پول خود را صرف نمونه های خارجی نکنند. ضمن اینکه حتی طب سنتی و گیاهی ما بسیاری نکات دارد که بهتر از هر دارویی است بود. مثلاً در این کتاب در مورد پا ک کننده صورت نوشته بود که با گلاب درست می شود در حالیکه گلاب در خانواده ها در چند مورد خاص آن هم برای خوراکی مصرف می شود. پس لزوماً این طور نیست که شما برای داشتن یک پوست خوب یک پول هنگفتی را هزینه کنید و فقط و فقط هم مواد خارجی بخرید. پس هر فردی با هر وضعیت مالی میتواند با هزینه ای خیلی اندک از پوست خود مراقبت کند.
خانم ضیغمی چرا برای ادامه فعالیت اقتصادی تان سراغ نقره رفتید؟
راستش بیشتر کار مربوط به نقره را همسرم انجام می دهد و بله سختتر است اما نقره دغدغه هم من و هم همسرم شده است. چون این هنر بسیار در بین ایرانی ها هم ناشناخته است. من تمام تلاشم را می کنم که این هنر شناخته شود حتی چندبار برای اینکه بتوانم در شناساندن این هنر موثر باشم به میراث فرهنگی هم مراجعه کردم و می خواهم در این مورد فیلم مستندی هم بسازم. چون خرجی ندارد یک دوربین است و من.
منظورتان چیست که ایرانی ها نقره را نمی شناسند؟
ما چون آگاهی نداریم به سراغ نقره نمی رویم. مردم قیمت های سرسام آور برای یک سرویس قاشق و چنگال خارجی می دهند اما اگر بگوییم همین قیمت را برای یک سرویس قاشق و چنگال نقره بدهید که یک قلمزن ایرانی روی آن زمان گذاشته نمی دهند.
اما این برای اقشار پردرآمد است که قیمت های بالا می دهند اقشار کم درآمد چطور می توانند برای نقره هزینه کنند؟
خب نقره همیشه برای آنها پول است و حتی بعد از مدتی گران تر هم می شود. نقره سومین فلز گران بعد از طلا و پلاتین محسوب می شود. به همین دلیل سخت می شود آن را مردمی کرد. راستش من و همسرم به فکر این موضوع بودیم که جوری هنرهای مربوط به نقره را بین مردم جا بیندازیم. برای اینکه قیمت وسایل نقره را پایین آورد باید اینها را به تولید انبوه رساند و برای اینکه به تولید انبوه برسد نیاز است که کارخانه ای شود. یعنی دستگاه های قالب زنی وارد شود تا نقره مایع از این طرف وارد شود و از آن طرف وسیله مورد نظر بیرون آید. اما آنچه مسلم است این کار نیاز به سرمایه گذاری دولتی دارد و بودجه فردی مثل همسر من هرچقدر هم که دلسوز باشیم نمی رسد تا دستگاه ها را خریداری کنیم. باید از قسمت دولتی برای این کار به ما کمک شود خب اینگونه می توانیم با تولید انبوه قیمت نقره را پایین آوریم.
کار اقتصادی با حرفه بازیگری تان تداخل پیدا نمی کند؟
واقعیت تلخی که متأسفانه وجود دارد این است که ما نتوانستیم در مقابل کانال های ماهواره ای بایستیم. بازیگران به دلیل مشکلات مالی کم کار شده اند و تلویزیون هم پول کافی ندارد در نتیجه آثار خوبی هم در تلویزیون به اندازه کافی تولید نمی شود و همین می شود که با توجه به نداشتن امنیت شغلی در این حرفه خب کار دیگری را باید داشت. خب من نوعی شم و توانایی این را داشتم که در کنار کار بازیگری حرفه اقتصادی داشته باشم اما من به شدت نگران همکاران خودم هستم. چون خیلی از آنها فقط از راه سینما امرار معاش می کنند. هیچ امنیت شغلی که وجود ندارد هیچ حالا شما فکر کنید همه سینما که بازیگر و کارگردان نیست. ببینید چند دستیار صدابردار یا گریم است که آنها از این راه گذران زندگی می کنند.
جالب است که دغدغه های شما شبیه هم نیست و خیلی باهم فرق دارند. مثلاً بعد از بازیگری و داشتن سالن وارد کار تهیه کنندگی شدید. گفته بودید هم خیلی سخت بود چرا؟
من هشت سال کار سینما کردم تا زمانی که وارد مسیر تولید نشدم نفهمیدم کار تولید یعنی چه؟ واقعاً کار سخت و پیچیده ای است یک تهیه کننده را شاید خیلی ها نمی بینند به این دلیل که روی بیلبورد نمی آید من فکر می کنم کار بسیار سختی است.
نقش های زیادی بازی کردید دستمزد خوب به بازیگران دادید یا نه مثلاً بالاتر از دستمزد خودتان؟
آره واقعا بیشتر دست مزدها بالا بود به این دلیل که من به نوعی ارزش می گذارم به هنر همکارانم. من اصلا در قرار دادهایی که بسته می شد دخالت نکردم و به کسی که قراردادها را می بست گفتم خودت ببین ارزش کاری هربازیگر چقدر است و همه هم راضی بودند. البته بعداً از دوستانم سوء استفاده کردم یعنی در کارهای بعدی آنها خیلی خب در کار اول یعنی “پرتقال خونی” ما باید یک کارنامه می ساختیم و دوست داشتم کسانی که در این کار با من همکارند آرامش روانی داشته باشند. اصلاً دوست نداشتم کسی احساس من از بالا نگاه می کتم. می دانم تهیه کنندگی کار سختی است اما دوستش دارم. سینمایی ها اصطلاحی دارند که می گویند هرکس چلوکباب سینما را خورد بد بخت شد حالا حکایت من هم همین است.
بالاترین دستمزدی که دادید به کدام بازیگر بود؟
اگر بگویم خیلی مشخص می شود نمی گویم.
چقدر با بالاترین دستمزدی که خودتان گرفتیید فاصله داشت؟ پایین تر بود؟ بالاتر بود؟
یک مقداری بیشتر. یک مقدار که ۱۰ تا ۲۰ میلیون بیشتر از بالاترین دستمزدی بود که خودم برای بازی گرفتم. البته این را هم بگویم که برای دو کار بعد از “پرتقال خونی” آنقدر دوستان به من لطف داشتند و زیر اعدادشان گرفتند که من شرمنده آنها شدم و نمی دانم چگونه جبران کنم.
خودتان چه رقمی گرفتید؟
وای دستمزد خودم را که اصلاٌ نمی گویم.
چرا رقمی را که گرفته اید نمی گویید؟
می دانید به خاطر سوء تفاهمی که در جامعه ایجاد می شود. ممکن است بازیگری در طول یک سال یک فیلم بازی کند و برای آن یک فیلم ۱۵۰میلیون بگیرد. مردم فکر نمی کنند این بازیگر ممکن است یکسال یا بیشتر بیکار باشد فکر می کنند هر ماه ۱۵۰ میلیون به حساب بازیگر بی دردسر ریخته می شود. در صورتی که اینطور نیست. یا وقتی گفته می شود آتشی به راه می افتد.
دستمزدتان را که نمی گویید از بچه دار شدنتان آن هم با سر و صدای رسانه ای بگویید.
وای این قضیه بچه دار شدن من که خیلی به قول معروف آخرش بود. من دوست دارم مادر باشم، دوست دارم مادر یک بچه باشم اما وقتی ناگهان مادر من با من تماس می گیرد و گریه کنان می گوید تو بچه دار شدنت را از من مخفی کردی و به من نگفتی و این خیلی وحشتناک است بعد به نشریه که تماس می گیری به یک عذر در یک کادر کوچک بسنده می کنند درحالیکه همین شایعه را روی جلد بزرگ زده بودند.
همیشه روی حاشیه ها اینقدر حساسید؟
من همیشه سعی می کنم از حواشی دوری کنم یک زمانی برای این حاشیه ها غصه می خوردم مثلاً در یک باشگاه ورزشی می رفتم یک نفر در مورد بازیگری که فقط یک بار دیده بود شروع می کرد شایعه سازی درحالیکه اصلاً درست نیست. ای بابا شما اصلاً با این خانم بازیگر چقدر معاشرت دارید؟ چقدر می شناسید؟ می پرسم می شناسید این خانم را می گوید نه. واقعا بعضی وقتا اینقدر وارد حریم شخصی می شود که روابط بین افراد نزدیک یک خانواده را دستخوش آسیب قرار می دهد فکر کنید برای همین موضوع، به نظر من رسانه های اینگونه دارند تجارت کثیف می کنند چه کاری بود که رسانه ها با فریماه فرجامی یا ابوالفضل پورعرب کردند چه کمکی به آنها، جامعه بازیگری یا حتی فضای فرهنگی کردند. جالب اینکه این خبرها در روزنامه ها و رسانه های زرد منتشر نشد بلکه رسانه های مطرح ما زرد نویسی کردند.کاش ما واقعا نشریات زرد داشتیم اما نداریم و همه چیز باهم قاطی شده است.
بازیگر سینمای ایران که تجارت نقره می کنید، سالن زیبایی دارید و کار تهیه کنندگی را با تمام سختی که دارد انجام می دهید در نهایت آرزوی خود را در این سه بخشی که کار می کنید برای جامعه بگویید؟
دوست دارم زن ایرانی یا جزئی تر بگویم بازیگران زن ایران الگوی خانواده ها شوند نه فیلم های فارسی وانی چون زن ایرانی، قوی بزگ و ستون خانواده هاست متأسفم که برخی فیلم ها زن ایرانی را به اصطلاح توسری خور نشان می دهند و متأسف تر که هنوز نتوانسته ایم برای سریال های شبکه های ضد ایرانی که مثل مسلسل رو به روی زن ایرانی قرار گرفته اند و هویت آن را خراب می کنند جایگزینی تولید کنیم. امیدوارم کسی بیاید با چوب جادویی فضای فرهنگی ما را سر و سامان دهد.
بعضی از سیاستهای رسانه ملی تصویری نادرست از فرهنگ و آموزه های دینی ما ایرانی ها ارائه می دهد.
در برنامه روز مبعث «رنگین کمان» در شبکه پنج اوج این افراط گری را در سیاستهای رسانه ملی شاهد بودیم. جایی که دختر بچه سه ساله ای که همچنان از پوشک استفاده می کرد را مجبور کرده بودند از پوشش روسری استفاده کند. بی تردید چنین تناقضی باور بیگانگان از فرهنگ و ارزشهای ما مسلمانان را مکدر خواهد نمود و این با سیاستهای ترویج ارزشهای دینی ما به دنیا در تناقضی آشکار است. و متاسفانه شائبه نوعی تفکر طالبانی را در عملکرد مسوولان و سیاستگذاران رسانه ملی القا خواهد کرد.
بد نیست جناب ضرغامی که با حضور شخصی خود سعی کرد آن طور که می خواهد روند مناظره های انتخابات ریاست جمهوری را مدیریت کند فکری هم کند به حال این گونه تناقضاتی که هر از گاه در برنامه های زنده یا مرده(!) رسانه تحت نظرشان پخش می شود.
در رسانه ای که برای دریافت موافقت جهت تولید یک تله فیلم چندین و چند خوان از بوروکراسی پیچیده باید پیموده شود آیا حتی یک سری مشاور قوی در کنار عزت ا.. ضرغامی وجود ندارند که چنین گافهایی را رصد کرده و کاری کنند که چنین اتفاقاتی در برنامه های آتی رخ ندهد؟!
منبع:inn.ir