فرهنگ و هنر
به سراغ ستارهها رفتیم و حدس زدیم در سال هزار و چهارصد و اندی چه می شوند و چه می گویند و چه کار می کنند! یک پرونده جالب، بینظیر و البته فانتزی… لطفا کسی ناراحت نشه، چون هیچ چیز اون قدرها جدی نیست!!
محمدرضا گلزار ۱۳۹۰ از زبان خودش
مدیون ایرج قادری هستم
«ایرج قادری» تاثیر مهمی در موفقیت من داشتند و همینجا از ایشان تشکر میکنم. ورود من به سینما از طریق ایشان بوده و جا دارد قدردانی ویژهای از ایشان داشته باشم. یادم هست اولین سکانس و اولین پلانی بود که باید جلوی دوربین میرفتم، به همین دلیل خیلی استرس داشتم؛ یک مقدار پلان سختی هم بود. بعد از اینکه فیلمبرداری برداشت اول را انجام دادیم، خیلی استرس داشتم. یادم هست آقای قادری گفتند خوب بود و پلان بعد را فیلمبرداری کنیم و متوجه شدم میخواهند به من اعتماد به نفس بدهند. همیشه آقای ایرج قادری را استاد خودم میدانم و دوستشان دارم. برای اکران «شیشوبش» هم با استاد قادری به سینما رفتیم و فیلم را با هم دیدیم.
محمدرضا گلزار درسال ۱۴۱۷
همچنان پولبگیر، همچنان پولساز
چند سالی است که ما هم مثل خارجیها وقتی میخواهیم جنسی بخریم به خدمات پس از فروشش فکر میکنیم و آن را با موارد مشابه میسنجیم، حالا دیگر غیراز نام تولیدکننده گارانتی هم مهم شده.برندی که گلزار را روانه بازار سینما کرده، خودش کلی سابقه دارد، ایرج قادری خودش هم گلزار را گارانتی کرده. در شرایط مندرج در کارت گارانتی، بندی است مبنیبر اینکه گارانتی تعویض وجود ندارد. این یعنی که گلزار قرار نیست عوض شود، نه خودش، نه جایگاهش، او دستگاهی است که سوخت و تولیدش یکی است. پول میگیرد و پول میسازد، البته با بازدهی باورنکردنی. هیچ آدم عاقلی دوست ندارد ریسک جایگزین برای چنین جنسی را از دست بدهد، البته سینمای ایران چندان عاقل نیست ولی با این همه در ۱۰ سال آینده هم تهیهکنندهها میتوانند با او سرمایههایشان را چند برابر کنند. پس همچنان ستاره میماند و قدر میبیند و بر صدر فروش مینشیند.
امین حیایی در سال ۱۳۹۰ از زبان خودش
من پول انــــرژی که میگذارم را میگیرم
هر نقشی را بازی میکنم، حس میکنم هر کدامشان یک تجربه است البته یک نقشهایی هم هست که بیشتر با آنها جور بودهام؛ نقشی که در «اخراجیها» داشتم، نقشم در «مهمان مامان» و حتی «کما». همیشه به اندازه زحمتم، پول خواستهام، هیچ وقت بیشتر پول نخواستم. وقتی میتوانند به دستمزد بالای بازیگران اعتراض کنند که یک بازیگر برای بازی در یک فیلم خوب دستمزد بالایی گرفته باشد. فیلمی را که بدانم فیلمنامه خوبی دارد، کارگردان خوب دارد، تیم حرفهای پشتش ایستاده، مسلما تخفیف میدهم تا فیلمی که اصلا کارگردان را نمیشناسم و باید انرژی زیادی بگذارم تا فیلم جمع شود! من پول این انرژی را میگیرم. در این فیلمها نه منشی صحنه داریم، نه کسی را داریم که مواظبت باشد. همه اینها را باید خودت حواست باشد.
امین حیایی درسال ۱۴۰۰
تمام میشود
او در ۲۷سال آینده از ۷۰ سالگی میگذرد اما دوست دارد همچنان نقش پسرهای ۱۸سالهای را بازی کند که در فیلم، دنبال ازدواج با دختر پولدار همسایه هستند اما بازی دهنمکی با او پایان نمییابد بنابراین در ۳۰سال آینده امین حیایی در اخراجیهای ۴ و ۵ و ۶ و ۷ و ۸ و ۹ و ۱۰ بازی میکند و هنوز به خاطر شیمیاییشدن در اخراجیهای یک در هر سکانس یکبار سرفه میکند اما هنوز سعی میکند جیب حاجی گرینوف را بزند. لباسش همان است که در اخراجیهای یک بود اما به تناسب هربار یک کمی موهایش جوگندمیتر میشود. همین. امین حیایی همچنان امین حیایی خواهد بود اما کوچک و کوچکتر مثل صابونی که با آن دست میشویند. صابون نازک میشود، کوچک میشود تا روزی که یکوقت میبینی تمام شد و رفت. احتمالا در سال ۱۴۲۰ روزنامهها مینویسند: «امین حیایی سر صحنه اخراجیهای ۱۰ تمام شد.»
بهرام رادان در سال ۱۳۹۰ از زبان خودش
در هنر سوئیچ کردن جواب میدهد
مگر آیه آمده که یک هنرمند تا آخر عمر باید در همان گرایش بماند؟ نه؛ اتفاقا بهخصوص در مقوله هنر، سوئیچ کردن از یک زمینه به زمینه دیگر، بیشتر جواب میدهد چون وقتی اسم هنرمند را روی خودت میگذاری، یعنی هم فیلم را میشناسی، هم شعر را و هم نقاشی و هم موسیقی و… را. رضا کیانیان، فیلم بازی میکند، تئاتر کار میکند، نمایشگاه عکس میگذارد، مجسمههای چوبی میسازد و… چه ایرادی دارد؟ عباس کیارستمی فیلم میسازد، عکاسی میکند، اپرا کارگردانی میکند و… اتفاقا اینها نشانه تبلور هنر در وجود یک نفر است.
بهرام رادان درسال ۱۴۰۵
عکس میگیرد و عکس میگیرد
دستهایش را در جیب لباسش میگذارد، اخم میکند و عکس میگیرد، لباس را عوض میکند، روی صندلی مینشیند سرش را کج میگیرد و عکس میگیرد، به دوربین پشت میکند، سرش را از روی شانهاش میچرخاند، به دوربین نگاه میکند و عکس میگیرد، روی کاناپه لم میدهد و عکس میگیرد، پشت فرمان ماشین مینشیند از پنجره به بیرون نگاه میکند و عکس میگیرد، دستش را زیر چانهاش میگذارد و عکس میگیرد، مینشیند و عکس میگیرد، میایستد و عکس میگیرد، نیمخیز میشود و عکس میگیرد، او در ۱۰سال آینده همچنان عکس میگیرد. قبلا دیگران از او عکس میگرفتهاند، بعدا شاید خودش از خودش عکس بگیرد، از قدیم گفتهاند: ما نمانیم و عکس ما ماند، گردش روزگار برعکس است.
پژمان بازغی در سال ۹۰ از زبان خودش
در سینمای ایران ستاره نداریم
همیشه برای خودم این سوال هست که اصلا ستاره یعنی چه؟ اگر منظورتان استار است که آن، یک تعریف و مشخصهای دارد که در سینمای ما فعلا وجود ندارد. اینکه مشخصا بخواهیم بگوییم ستاره، بهنظر من در سینمای ایران نداریم. بهنظرم واژه ستاره مختص سینمای تجاری است، البته آنجا هم ستارهها تقسیمبندی میشوند؛ به ستاره و ابرستاره. مثلا دیوید بکام، برد پیت و آنجلینا جولی ابرستاره هستند، ولی مثلا کیانو ریوز ستاره است. در واقع مختصات حرفهای آنها، حاشیههای زندگی، نقشهایی که ایفا میکنند، فیلمها و کارگردانهایی که با آنها همکاری میکنند، همگی در شهرت و ستاره شدنشان تاثیر دارد. به گزارش پرشین وی ،پژمان بازغی می گوید :مثلا هنرپیشهای مثل تام کروز وقتی میآید در ۴۰ سالگی نقش سختی را به لحاظ فیزیکی در فیلم «ماموریت غیرممکن» بازی میکند، موفق هم ظاهر میشود و حضورش فروش جهانی فیلم را تضمین میکند، اینها باعث میشود این بازیگر تبدیل به یک ستاره مطرح شود و برندهای معروف دنیا برای تبلیغات محصولاتشان از نام و چهره او و ستارههای محبوب دیگر استفاده میکنند یا بازیگر دیگری مثل جورج کلونی تازه بعد از ۴۰ سالگی به سینمای جهان معرفی شد و تبدیل به یک هنرمند خوب و یک ستاره پرطرفدار شد. بهنظر من چون اصلا مبنای سینمای ایران ستارهسازی نیست، ستاره نداریم و من هم سعی میکنم جزو چند بازیگر خوب این سینما باشم. سوپراستار شدن خیلی برایم اهمیتی ندارد. الان که دیگر سی و چند سالم شده، ولی از همان ۱۸ سالگی که وارد این حرفه شدم هیچ وقت به فکر این نبودم که دنبال سینمای پرفروش باشم، بیشتر دنبال سینمای ماندگار هستم تا پرفروش، بیشتر آمدم تا بمانم. فکر میکنم هنوز در سینمای ایران «ستاره» نداریم.
پژمان بازغی درسال ۱۴۰۷
وزنهبردار پیر
کشتیگیر جوان اگر فن را خوب بلد نباشد، یک طوری بازور کارش را پیش میبرد اما کشتیگیر پیر با فنونی که بلد است باز هم کشتیگیر است، حتی اگر زورش کم باشد زیرا فنها را خوب اجرا میکند و دیگر مثل جوانیاش فن را فراموش نمیکند. وزنهبردار جوان فن و زور را با هم دارد پیر که شد هر قدر هم فن بلد باشد چون زور ندارد، دیگر وزنهبردار نیست. ستاره سینماشدن شبیه وزنهبرداری است اما برای ستاره سینما ماندن باید شبیه کشتیگیرها بود. پژمان بازغی وزنهبردار خوبی است.
هر کی گفت منظورم چی بود؟!
رضا کیانیان در سال ۹۰ از زبان خودش
در یهحبه قند رویم باز شده بود
زمانی که میخواستم برای بازی در «یه حبه قند» قرارداد ببندم، چند نفر از اطرافیانم گفتند مطمئنی میخواهی این نقش را بازی کنی؟! چون نقشی نبود که مانندش را تا به حال تجربه کرده باشم و آنچنان تاثیرگذار هم نبود اما به همه گفتم، خودم میدانم دارم چه کار میکنم! در «یه حبه قند» نقش یک بنای مشهدی را دارم؛ این شخصیت در عین اینکه فکر میکند همه چیز را میداند، از هیچچیز سر درنمیآورد. میدانید من در زندگی عادیام هرگز نرقصیدهام؟! حتی در عروسی خودم هم نرقصیدهام. چون هم خجالتی هستم و هم فکر میکنم بد است مرد گنده برقصد، هم اینکه اصلا بلد نبودم! نخستینبار در سینما در فیلم «فرش باد» کمی رقصیدم، با اینکه خودم پیشنهاد کردم اما برایم خیلی سنگین بود. بار دوم هم در «۱۰۰سال به این سالها» بود که هنوز نشان داده نشده. این دفعه در «یه حبه قند» دیگر رویم باز شده بود! راست میگویند که اولش سخت است!
رضا کیانیان درسال ۱۴۰۷
باز هم ما را متعجب خواهد کرد
میشود قیمت سکه را در ۱۷ سال آینده پیشبینی کرد. میشود آرایش سیاسی در کشورهای جهان را در ۱۷ سال آینده پیشبینی کرد. میشود شکل پرایدهای تولید ۱۷ سال آینده را پیشبینی کرد. میشود داستان سریال «قلب یخی» را در ۲۰ سال آینده پیشبینی کرد.
میشود سطح آب پشت سد کرج را در ۱۰ سال آینده پیشبینی کرد. میشود قیمت تخممرغ را در ۱۰ سال آینده پیشبینی کرد. میشود وضعیت زندگی مشترک زوجهای هنرمند را در ۱۰ سال آینده پیشبینی کرد. میشود نام مربیان و ترکیب هیئتمدیره پرسپولیس در ۱۰سال آینده را پیشبینی کرد. حتی اگر مایکل جکسون زنده بود میشد فرم چهرهاش را با همه عملهای جراحی متعددش پیشبینی کرد.
اگر همه پیشبینیهای محال بالا شدنی باشد، باز هم نمیشود پیشبینی کرد که رضا کیانیان، در ۱۰ سال آینده مشغول چه کاری است. فقط همین را میدانیم که آن روزها از کاری که کیانیان میکند متعجبیم. این قابل پیشبینی است.
مهناز افشار در سال ۱۳۹۰ از زبان خودش
شاید روزی خداحافظی کنم
متاسفانه در سینمای ایران، یک بازیگر نمیتواند نقشهای متعدد و متفاوتی را پس از یک سن مشخص بازی کند و نقشهای ما به تکرار میرسد البته هستند بازیگران میانسال و خوشذوقی که بازیگران قابلی هستند و جزو افتخارات ما محسوب میشوند اما باز هم به خاطر محدودیتهای انتخاب نقش فکر میکنم جای چندانی برای بازیگرانی از نسل ما باقی نماند! شاید هم روزی از بازیگری خداحافظی کنم اما اکنون این را قطعی نمیگویم، وقتی خواستم این کار را انجام دهم، حتما آن را بیان خواهم کرد. من نقشهای متفاوتی را تجربه کردهام، باید فرصت به جوانترها داده شود و آنها هم وارد بازی و عمل شوند، ضمن اینکه تعداد کسانی که هر روز به صنعت سینما میآیند، زیاد و زیادتر میشود. گرچه باید اشاره کنم دوست دارم در روزهای اوج، بازیگری را ترک کنم.
مهناز افشار درسال ۱۴۰۲
زندگی همین است
خانم افشار صبح زود از خواب بلند میشود، چای و صبحانه آماده میکند، مرد و بچهها را بیدار میکند، صبحانه میخورد، مهناز لباس بچهها را میپوشاند، مرد قبل از رفتن به محل کار، آنها را به مهد کودک میرساند، مهناز میز صبحانه را جمع میکند، برای خرید بیرون میرود به خانه میآید، خریدها را جابهجا میکند، ناهار میپزد، بچهها را از مهد میآورد، ناهار میخورند، استراحت میکنند، به پارک میروند، به خانه میآیند، بچهها تلویزیون میبینند، مهناز شام را حاضر میکند، مرد میآید همگی دور هم شام میخورند، بچهها شام میخورند و میخوابند، مهناز و همسرش فیلم میبینند، چای میخورند و درباره آینده بچهها حرف میزنند… زندگی همین است.
لیلا حاتمی در سال ۱۳۹۰ از بان خودش
جریان عکاسی از کفش من
اصولا از مصاحبه گریزان هستم. رسانههای فرانسوی هم مثل مطبوعات ایران سوال میپرسیدند و تفاوت زیادی نداشت. ما عادت داریم هر سوالی از ما بپرسند و هیچ سوالی برایمانغیرعادی نیست! ایدهآل یک بازیگر این است که از او درباره کارش سوال شود اما مصاحبهکننده باید خیلی حرفهای باشد که در این حوزه بماند و سوالهای جالبی بپرسد. معمولا خیلی راجع به شخصیتی که بازی شده از بازیگر میپرسند حتی در پشت صحنه فیلمهای خارجی هم میبینید که بازیگرها دارند بیشتر درباره نقشی که بازی کردهاند صحبت میکنند. البته گاهی هم در مصاحبهها کاری میکنند که به آدم برمیخورد؛ مثلا ۱۰ سال پیش چند نفر از مجله (پاری ماچ) آمدند اینجا، مصاحبهخوبی هم کردیم، وقتی میخواستند عکس بگیرند، دیدم دارند از کفشم عکس میگیرند! خیلی به من برخورد چون کارشان به این معنی بود که بهعنوان یک بازیگر اهمیتی ندارم و فقط بهعنوان یک سوژه برایشان جالب هستم! به محض خارج شدنشان از خانه تلفن زدم و مصاحبه را کنسل کردم! طبیعتا یک ایرانی چنین کاری با من نمیکند چون یک چیزهایی بین ما مشخص است. در آنجا چنین اتفاقاتی نیفتاد اما سوالهای بیربط و شخصی که مثلا بخواهند میزان اعتقاداتم را بسنجند، پرسیده میشد.
لیلا حاتمی درسال ۱۴۰۲
ستارهای در نقش مادر
هر قدر هم که زیبا باشی، وقتی زمانش بگذرد، چهرهاش عوض خواهد شد. ستارههای امروز سینما در ۱۲ سال آینده پیرتر و پیرتر میشوند. کسی ستاره مصنوعی دوست ندارد و نه فروش میآورد بنابراین تفاوتی نمیکند که پیر باشد یا… ۱۰سال آینده سینما ۱۰ سال بیمادر است. مادر میانسال در سینما نخواهیم داشت مگر ستارهای که خودش بازی میکند، نه چشم و ابرویش، لیلا حاتمی ستاره میانسالی خواهد بود که هنوز ستاره است. ستارهای در نقش مادری که میتواند عروسدار یا داماددار هم باشد.
فریبرز عربنیا در سال ۱۳۹۰از زبان خودش
من تکثیر میشوم
من بازیگرم که هم به واسطه تخصصم، حرفهام و عشقم به مردم و این سرزمین تکثیر میشوم، هم به واسطه نقشهای مختلفی که از لایههای مختلف اجتماع و اقوام مختلف بازی میکنم و هم از طریق تاثیر بر فرهنگ کشورم. من فریبرز عربنیا ارمنی «شکلات داغ»، بلوچ «خاک و آتش»، ترکمن «دلباخته»، معترض «سلطان»، مختار «مختارنامه» و پلیس «ضیافت» هستم. من از طریق تکثیر و تکثر جلوههای حق متعال بهعنوان یک بازیگر قامت مجسم تمنیات، ترسها، آرزوها، تردیدها، شادیها و رنجها و تمام تب و تاب روح مردم سرزمینم هستم. مقام بازیگر، میراث فرهنگی یک سرزمین است و هم پرورده و آموخته آن فرهنگ. پس یک هنرمند واقعی پیش از هر چیز و بیش از هرچیز یک انسان مستقل است. بزرگترین بلای هنر در عصر فعلی سرزمین من این است که هنرمندان، خودشان را ملزم میدانند تا به جریانی منتسب شوند!
عربنیا درسال ۱۴۰۳
آقای پورعرب، ببخشید عربنیا
در ۱۰سال آینده احتمالا عده زیادی وقتی او را ببینند، اگر نخواهند بگویند؛ « مختار!» و اصرار داشته باشند اسمش را صدا بزنند باید کلی به مغزشان فشار بیاورند که «عربنیا» را «پورعرب» نگویند. نه به خاطر شباهت ظاهری فقط به خاطر شباهت در نام «فامیل». خب طبیعی است آدم اسمی را که خیلی کم میشنود فراموش کند. مگر در ۱۰سال آدم چند بار میتواند به برنامه «هفت» برود و با حامد بهداد دعوا کند و اسمش تکرار شود؟!
حامد بهداد در سال ۱۳۹۰ از زبان خودش
همیشه تصور کردهایم تافته جدا بافتهایم
همه ما بازیگران «سعادتآباد» در فیلم به یک میزان حضور داریم و بازی میکنیم اما اعتقادی ندارم که من، نقش اول فیلم نیستم، اتفاقا برعکس رل اول این فیلم را من بازی میکنم. به هر حال هنگام قرارداد بستن به اینکه اسم بازیگران در تیتراژ کجا بخورد فکر شده است، ما هم در توهم و خودشیفتگی خودمان که همیشه تصور میکردیم تافته جدا بافته هستیم درخواست کردیم اسممان را در تیتراژ مجزا بزنند و قبل اسممان «و» بیاید؛ اینها چیزهای مهمی نیستند و در قبرستان سینما ریخته خواهند شد، چیزی که باقی میماند، آن مقدار جاودانگی سیاسی_اجتماعی و دغدغه فرهنگی است که آغشتهاش شدهای تا همگام با او حرکت کنی؛ اینها اصل است، وگرنه دستمزد، نقش یک، کجا قرار گرفتن نامت در تیتراژ و…، جزو حروف بیارزش و منسوخ سینما به حساب میآیند.
حامد بهداد درسال ۱۴۰۸
خدا نکند خراب شود
حامد بهداد در همه چیز سریع است انگار همیشه عجله دارد. در حرف زدن در دعوا کردن در محبوبشدن در جوابدادن در جوابیهدادن و…
کافی است بهداد تصمیم بگیرد که پیاده روی کند، اگر از میدان راهآهن قدمزدن را شروع کند، در میدان تجریش قهرمان دوی سرعت ایران خواهد بود، پس اینکه بهداد در ۱۰سال آینده چه خواهد شد، فقط به این بستگی دارد که در چه راهی قدم بگذارد. فقط امیدوارم تصمیم نگیرد که «خراب» شود چون با این سرعتی که دارد فقط خدا میداند چه چیز از کار در خواهد آمد.
گزارش تصویری از پشت صحنه فیلم سینمایی گشت ارشاد با بازی:نیوشا ضیغمی,پولاد کیمیایی,حمید فرخ نژاد و…..
نیوشا ضیغمی و پدرش
وقتی پدر هست همیشه مطمئنی یه
کسی مثل کوه پشت سرته و هیجوقت تنها نیستی
خدا سایه پدر ها رو از سرمون کم نکنه
????
نیوشا ضیغمی و همسرش آرش پولاد خان
وقتی که پایش به سینما باز شد، نه آموخته چندانی در این حوزه داشت و نهخانواده هنرمندی که در یاد گرفتن این اصول به او کمک کنند. اما او درفیلمی با نام خودش، توانست به عنوان یک نوجوان موفق در سینما شناخته شود.برای ترانه موفقیت در این فیلم کافی نبود. بعد از این، او به موسسهسینمایی امین تارخ رفت، تا بتواند با آموختن ریزه کاری های بازیگری، آنطور که می خواست و می بایست در این حوزه ماندگار شود. به بهانه ۲۲ دی ماهو بیست و هشتمین سال تولدش، نگاهی به کارنامه او در این چند سال میاندازیم.
گرچه نقش هایی که ترانه بازی کرده، یکدست و یک شکل نیستند اما اوترجیح می دهد به جای بازی در فیلم های متعدد با تیم های متفاوت، درکارنامه ۱۰ سا له اش تنها ۶ فیلم بازی کند اما آنطور که می خواهد و درکنارکسانی که می خواهد بازی کند. او یک بازیگر جوان است اما حتی به قیمت تجربهکردن هم حاضر نشده در نقش هایی که گمان نمی کرده آنطور که می خواهد از آبدر بیایند بازی کند. او تا کنون پیشنهاد فیلمسازان بزرگی مثل فرهادی ومهرجویی را رد کرده است. کاری که کمتر بازیگر جوانی به انجامش راضی می شوداما او توانسته در همین کارنامه کم برگ هم موفقیتی نسبی را از آن خود کند.
بازی در جایگاه دختری که در یک خانواده تنگ دست به دنیا می آید و باباردار شدنش در ۱۵ سالگی، امکان تغییر پایگاه اجتماعی اش را از دست میدهد، نخستین اجرای موفقیت آمیز ترانه بود. او که در نوجوانی اش و بدونداشتن تجربه های رنگارنگ ناموفق، به دنیای سینمای حرفه ای وارد شد، تنهابه حضور در چنین نقش هایی اکتفا نکرد. برخلاف بسیاری از بازیگران که قالبیک نقش را به خود می گیرند و تا بسته شدن کارنامه هنری شان در نقش هایمشابه می مانند، در «چهارشنبه سوری» ظاهر یک دختر خوشبخت کارگر را به خودگرفت که از دور ناظر زندگی ناموفق مرفهان بدبخت شهری بود و در «کنعان»،نقش دختری تحصیل کرده که به خاطر درگیری های روشنفکرانه اش می خواست اززندگی مرفهش بیرون بیاید. شاید به همین دلیل برای دیدن فیلم هایش همیشهاشتیاق داریم؛ به این خاطر که همیشه برای کشف چهره او در یک فیلم جدیدکنجکاو می مانیم.
ترانه در مورد حرفه اش و آینده ای که در آن دارد می گوید:«ازالا ن نمیتوان برای آینده تصمیم گرفت ولی این را می دانم که شغل من بازیگری است وخود را یک بازیگر می دانم. از ترجمه و نوشتن لذت می برم و امیدوارم کتابچاپ کنم و بنویسم ولی بازیگری شغل من است و همیشه آرزو داشتم بازیگر باشم.این فکر را هم نمی کنم که هنر ناقصی است و با رفتن سراغ فیلمسازی یک پلهپیشرفت کرده ام. در بازیگری نمی توان به کمال رسید چون هیچ روزی در آننیست که خودتان را تکرار کنید. کسی که خطاط است سال ها الف را می نویسد تااستاد شود ولی الفی در بازیگری نداریم که از روی آن بنویسیم و به کمالبرسیم، در نتیجه بازیگری در نوع خودش هنر منحصر به فردی است.»
گرچه ترانه با نخستین فیلمش به شهرت و البته محبوبیت رسید اما او یکشبه بازیگر نشد. همیشه آرزوی بودن در این حرفه را داشته. او درمورد آموختههایش قبل و بعد از ورود به این حرفه می گوید: «من از هنرجویی شروع کردم. ۲سال خیلی درخشان در کلا س های بازیگری داشتم که اکنون می فهمم چقدر به منکمک کرد. ۲ تئاتر روی صحنه کار کردم و در حال بازی کردن در ششمین فیلمسینمایی ام هستم و هر روز چیز تازه ای از بازیگر بودن یاد می گیرم.»
کار تیمی و البته کار با تیمی که برایش آشنا و قابل اعتماد هستند،یکی از دلایل او برای چنین انتخاب هایی است؛ تا جایی که در مصاحبه اش گفتهبود:« من موافق کار تیمی هستم. کار کردن در یک گروه شما را بعد از چندفیلم به زبانی مشترک می رساند، فضایی خلا قانه در اختیارتان می گذارد و میدانید که هیچ یک از اعضای گروه نمی خواهند تجربه های قبلی را تکرار کنند وقصد دارند نوآوری داشته باشند. تا اینجا هم فکر می کنم کارهایی که باحقیقی و فرهادی انجام داده ام اگر با غیراز ما انجام می شد به این خوبی ازکار درنمی آمد.»
ترانه جوان است؛ یک بازیگر جوان اما پیش رفتن در حرفه اش تنها دغدغهاو نیست. او به اجتماعش هم نگاهی دقیق دارد. از آن درس می گیرد و برایش دلمی سوزاند. ترانه در یادداشتی که به نام «شهلا، ناصر عشق و اعدام» نوشتهبود، گفته بود:« کسانی که از نعمت بخشیدن برخوردار نیستند را نمی توانسرزنش کرد. بعید است که بشود. سرزنش کسی، برای قرار گرفتن در وضعی که خوددر آن دخیل نبوده و پیش بینی اش نمی کرده منصفانه نیست. هیچ صاحب حقیانتظار پامال شدن حقش را نداشته که بتواند خود را برای روبه رو شدن با آنآماده کند. هیچ کس نمی خواسته در وضعی باشد که سیاهی انتقام گرفتن بشودتنها مأمن زخم های دلش. دل زخمی راه زیادی دارد تا برسد به آن قرار وسکوتی که برای بخشیدن لازم است.»
کمتر پیش آمده که عضوی از خانواده ورزش، به دنیای فیلم و سینما واردشود اما ترانه یکی از استثناهاست. ترانه علیدوستی در خانواده ای هنرمند بهدنیا نیامد. پدر او یک فوتبالیست حرفه ای بود و گرچه خانواده فیلم بینیبودند اما سنت همیشگی داشتن ظاهری متفاوت یا خانواده ای هنرمند او را بهدنیای سینما وارد نکرد. در یادداشتی که مدتی پیش یک روزنامه نگار در موردشنوشته بود، آورده شده:«ترانه یک «فیلمباز» واقعی بود یعنی حتی اگر خودش همنمی خواست به واسطه پدرش، حمید علیدوستی ناگزیر فیلم های زیادی از تاریخسینما دیده بود و آرشیوفیلم های پدرش به تنهایی معلم خوبی برای او بود.»
کیت ون دی که یک هنرپیشه معروف است اینروزها با قلبی شکسته در فیس بوک نامه نگاری میکند. او که به تازگی رابطهاش را با جیسی جیمز که حدود ۱ سالی باهم رابطه داشتند تمام کرده است و ایناتفاق زمانی رخ داد که کیت فهمید این مرد با ۱۹ دختر دیگر هم به جز او درارتباط است.
دراینجا خلاصه ای از نامه وی در فیس بوکش را تقدیم خوانندگان عزیز میکنیم.من هنوز به عشق اعتقاد دارم و به درستی و پاکی اگرچه از این جریان در شوکبزرگی به سر میبرم اما برای من هنوز دنیا به پایان نرسیده است. خوشحالم کهخیلی زود چهره واقعی اورا شناختم که با وقاحت تمام با زندگی ۲۰ دختر جوانبازی کرده است.
تلاش میکنم به زندگی عادیم برگردم از این رابطهاحساس پشیمانی نمیکنم چراکه برای من تجربه جدیدی بود و درسهای زیادی از آنگرفتم. من اشتباهم را پذیرفته ام و دعا میکنم خداوند به انسانها قلبهایپاک و مهربان بدهد تا قدر عشق و محبت را بدانند و زندگی دیگران را چونزندگی خود ارج بنهند.
عوامل شکل گیری ظاهر افراد عبارت است از:
عوامل ژنتیک – عوامل اقلیمی- عوامل اجتماعی و طبقاتی
عوامل ژنتیک:مجموعه ویژگی هایی که از طریق وراثت به انسان منتقل می شود و انسان هیچنقشی در انتخاب و چگونگی آن ندارد. مثل آناتومی استخوان، بافت ماهیچه ای،قد، رنگ پوست، فرم بینی، فرم صورت، رنگ چشم، رنگ مو و…که از طریق ژن بهانسان منتقل می شود.
عوامل اقلیمی و محیطی: یکیدیگر از عواملی که در ظاهر افراد تاثیر مستقیم دارد، شرایط آب و هواییمنطقه ای است که فرد در آن رشد می کند. به طور مثال ویژگی افرادی که درمناطق معتدل زندگی می کنند با افرادی که در مناطق گرمسیری زندگی می کنندمتفاوت است.
عوامل اجتماعی و طبقاتی:شرایط اجتماعی و طبقاتی از تاثیرگذارترین عوامل در شکل ظاهری افراد محسوبمی شود. نحوه لباس پوشیدن، آرایش مو، ریش همه و همه متاثر از جامعه است.هر یک از افراد جامعه با توجه به نوع کار، تخصص و حرفه ای که دارند به سمتنوعی از طراحی برای ارائه شخصیت خود در جامعه گرایش پیدا می کنند. در واقعهر یک از افراد جامعه خود تعیین می کنند که فرم موها، ریش، سبیل و نحوهلباس پوشیدن شان به چه صورتی باشد.
بازیگران به واسطه شغل شانبیشتر از مردم عادی در معرض دید و قضاوت قرار می گیرند و به تبع آن الگویطیف وسیعی از افراد می شوند. مجموعه رفتار، حرکات، لباس پوشیدن شان و مدلموی بازیگران توسط مردم عادی تقلید می شود.
رادان چهره ای متعادل دارد، به این معنا که در اعضای چهره اش تناسبدیده می شود و از نظر چهره پردازی، چهره متعادل چهره بیضی است که دارایخطوط منحنی و حجم های کاملا مشخص است، مثل برجستگی گونه، چانه و برجستگیبالای ابروها و همچنین فک های مشخص. یکی از مشخصه های صورت این هنرمندفتوژنیک بودن چهره اش است.
هماهنگی بین رنگ مو، ریش، رنگ پوست و چشمان روشن از عوامل موثر در چشمو دید بیننده است. نوع نگاه و جدی بودن ظاهر آراسته در صورت او شده است.
هماهنگی رنگ در پوشش این بازیگر با وسواس خاصی صورت گرفته، از مدپیروی نمی کند بلکه نوع لباس پوشیدنش طراحی می شود که متناسب با کاراکتر وشخصیت ایشان است.