مطالب جالب و خواندني
چیزی که توی مردم خارج از کشور چه زن چه مرد خیلی جالبه ساده گی پوشش و سر و وضعشونه .اصلا از وضع ظاهر و لباس و یا حتی رفتارشون نمی شه تشخیص داد اونا چه کارن ویا مثلا چقدر در آمد دارن بر خلاف مملکت خودمون تا یا رو یه کم پول دار میشه یا یه کم مدرک تحصیلیش میره بالا یه قیافه ای به خودش می گیره یا ماشینهای آنچنانی و لباسهای مارک دار می پوشه که به مردم بگه من چقدر پول دار و ثروت مندم .
بر عکس اونور یکی رو می بینی شلوارک پوشیده با یه تی شرت یه آدامس هم انداخته گوشه دهنش یه کوله پشتی هم رو کولشه با دوچرخه میاد سر کار تو آسانسور ام در حالی که هدفون گوششه یه سری برات تکون میده پیش خودت می گی این حتما نظافت چیه بعد میفهمی یارو جراح قلبه !!
یا اینکه تو مترو یکی که صورتش رو اصلاح نکرده با کاپیشن مشکی که زیپشم شم از سرما کشیده بالا ،با یه کلاه بافتنی رو سرش و یه نایلون تو دستش نشسته داره میره سر کار، یکی هم مث من پیش خودش میگه خوب این بابا یا دربونه یا آبدارچی(البته اونور اصلا آبدارچی نداره!) بعد معلوم میشه طرف سرگئی برین موسس شرکت گوگل ۲۴ امین ثروتمند جهان با حدود ۲۰ میلیارد دلار ثروت صاحب یه بوئینگ ۷۶۷ و تنها عینک اش که به چشم داره و هنوز البته به بازار عرضه نشده “گوگل گلاس” کلی می ارزه.
چه خوب است که بازیگر های ما هم ، درآمد و سرمایه خود را به رخ مردم نکشند …!
سومین همایش وحدت و انسجام ملی جوانان ایران اسلامی که سه شنبه شب با حضور محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری اسلامی ایران در کنار آبهای خلیج فارس در مجتمع بندری شهید رجایی بندرعباس برگزار شد با حاشیه های جالبی همراه بود که در ادامه می خوانید
این همایش در حالی از ساعت ۱۹:۴۵ آغاز شد که مهمانان و شرکت کنندگان در این همایش از ساعت ۱۶:۳۰ به محل برگزاری همایش آمده بودند.
سه هزار نفر از جوانان نخبه ایرانی از استانهای مختلف کشور برای شرکت در این همایش به استان هرمزگان سفر کرده بودند که عده ای از این جوانان با لباس های محلی و بومی خود در محل همایش حاضر بودند، همچنین نمایشگاهی از دستاوردهای این جوانان و اقوام مختلف ایرانی در کنار محل همایش برپا شده بود.
پیش از آغاز همایش بسیاری از جوانان نخبه فرصت را غنیمت شمردند و در اسکله ای که همایش بر روی آن برگزار می شد عکس یادگاری می گرفتند و عده ای دیگر از شرکت کنندگان در اجلاس از فرصت بدست آمده برای نوشتن نامه و بیان دغدغه ها و مشکلات به رئیس جمهور استفاده کردند.
پخش آهنگ های پاپ با مضمون وطن تا پیش از اذان مغرب ادامه داشت و پس از اقامه نماز نیز پخش این آهنگ ها از سر گرفته شد.
پیش از آغاز برنامه تعدادی از شناورهای کوچک در اطراف محل برگزاری همایش در مجتمع بندری شهید رجایی در حین رژه دریایی با زدن بوق فضای اجلاس را متفاوت تر کرده بودند.
از جمله دیگر نکات جالب این برنامه استقبال عده ای از شرکت کنندگان از خسرو معتضد پژوهشگر تاریخ بود و در حالی که وی با داشتن چفیه ای بر گردن در محل برگزاری همایش حاضر شده بود، عده ای از جوانان با وی عکس یادگاری می انداختند.
اطراف محل برگزاری اجلاس وحدت و انسجام ملی به وسیله کانتینر جهت تامین امنیت بسته شده بود، محل اجرای برنامه ها و سخنرانی نیز بر روی شناوری بزرگ در کنار اسکله طراحی شده بود.
از سوی کمیته اطلاع رسانی اجلاس در اطراف محل برگزاری بنرهای نصب شده بود که در یکی از جالب ترین آنها متن نمرده ایم که خون دل بخوری آقا خودنمایی می کرد.
احمدی نژاد پیش از حضور در محل برگزاری اجلاس از نمایشگاه وحدت میان اقوام ایرانی که در حاشیه اجلاس برپا شده بود، دیدن کرد که در این لحظه نواختن گروه محلی از استان لرستان با نواختن آهنگ بومی و رقص محلی برای لحظاتی رئیس جمهور را مجبور به تماشای برنامه خود کردند.
تا خبرنگاران و حاضرین در نمایشگاه دقایقی از این لحظه فیلم و عکس بگیرند.
مراسم با قرائت قرآن توسط کریم منصوری قاری برجسته کشوری آغاز شد و رئیس جمهور نیز به همراه غلامحسین الهام سخنگوی دولت، علی نیکزاد وزیر راه و شهرسازی و حسن و حسین صیدخانی مشاوران جوان خود در محل برگزاری همایش حاضر شد.
در این همایش گروههای مختلف هنری برنامه هایی از جمله اجرای سرود، آهنگ و شاهنامه خوانی را اجرا کردند اما یکی از جالب ترین بخش های همایش اجرای زنده محسن یگانه خواننده مطرح پاپ کشور بود.
محسن یگانه که در ابتدای حضور خود از حضار خواست تا به افتخار رئیس جمهور کف بزنند در ادامه سه آهنگ را همراه با گروه خود اجرا کرد و در ادامه با درخواست حاضران و موافقت رئیس جمهور وی آهنگی دیگر را اجرا کرد که در این زمان مجری برنامه رئیس جمهور را فردی با نشاط و با روحیه جوان پسند معرفی کرده و از وی تشکر کرد.
محسن یگانه در پایان اجرای خود، تندیس یادبودی را از رئیس جمهور دریافت کرد.
در بخش پایانی این همایش که تا نیمه های شب به طول انجامید از افرادی همچون بهداد سلیمی قهرمان وزنه برداری المپیک و حمید سوریان قهرمان المپیک در رشته کشتی فرهنگی، عزیز محمدی معلم نمونه عشایر کشور و تعدادی از خانواده های شهدا تقدیر شد و تعدادی از جوانان نیز تندیس صلح و دوستی را به رئیس جمهور تقدیم کردند.
همچنین در هنگام آغاز سخنرانی رئیس جمهور نیز عده ای از جوانان که پیراهن هایی با عکس مقام معظم رهبری و رئیس جمهور را به تن داشتند و بر پشت پیراهن آنها کلمه مازندران نوشته شده بود با شعار احمدی دلاور، پیرو خط رهبر از احمدی نژاد استقبال کردند و این عده نیز در پایان سخنان احمدی نژاد شعار احمدی دلاور، خدمتگزار ملت را سردادند.
سه هزار جوان شرکت کننده در این همایش در ادامه برنامه ها از جزایر قشم، کیش و ابوموسی بازدید خواهند کرد.
پیرزن ۷۰ و اندی ساله مشهدی خودش هم نمی داند دقیقا متولد چه سالی است اما
دقیقا یادش است که نیکبخت واحدی در کدام بازی چندتا گل به کدام تیم حریف زده (!) حتی خاطره تلخ شش تایی استقلال را هم به یاد دارد.
پیرزن ۷۰ و اندی ساله مشهدی خودش هم نمی داند دقیقا متولد چه سالی است اما دقیقا یادش است که نیکبخت واحدی در کدام بازی چندتا گل به کدام تیم حریف زده (!) حتی خاطره تلخ شش تایی استقلال را هم به یاد دارد.
او تنها زنی است که می تواند وارد استادیوم آزادی شود. قسمتی از گفت و گوی او را با تماشا می خوانید:
– از بچگی هایم طرفدار فوتبال بوده ام. از همون بچگیا آبی ام. من آبی ام، خدا آبیه منم آبی ام …
– به پوسترهایی که روی دیوارهای خانه اش است اشاره می کند و می گوید: «این ها همه شان قهرمانان من هستند، هر وقت بروم تشویق شان کنم گل می زنند، هر وقت من نروم می بازند! من همه استادیوم ها می رم، آزادی می رم، شیرودی می رم، تختی می رم، پارس می رم، مرغوبکار می رم. هر جا آبی بره، منم می رم. سال پیش قرار بود با قهرمانانم، سعودی هم برم که عشقی گفت اجازه نمی دم بری. (عشقی اسمی است که ننه آبی با آن شوهرش را صدا می زند)».
– سال های ۵۶-۵۵ بود. عشقی آن وقت ها راننده اتوبوس بود. در راه بیرجند تصادف کرده بود. ما هم وضع مالی خوبی نداشتیم. از خدا خواستم کارم رو درست کنه، حال عشقی هم اصلا خوب نبود. آقایی که بعدا فهمیدم اسمش کامرانی است آمد جلو گفت چرا گریه می کنی؟ کاری از دستم برمیاد انجام بدم. منم مشکلم رو گفتم. او هم گفت من رو می بره باشگاه استقلال تا اونجا کار کنم و پول دربیارم. اون روز بود که پام به استقلال باز شد.
– هر وقت که می رم استادیوم برای بازیکنا می خونم: «خوشگلا گل می زنن، عزیزا گل می زنن، سالارا گل می زنن …» آنها هم در رختکن برای من می خوانند: «مادر ما خوش آمدی، سرور ما خوش آمدی … نیکبخت به من می گفت ننه بگو خوشگلا گل می زنن».
– فقط استقلال فقط آبی. تا به حال از خیلی جاها اومدن دنبال من. از ابومسلم می گفتن تورو خدا بیا واسه ما باش، همشهری خودت هستیم. خود علی پروین می آمد می گفت بیا باشگاه پرسپولیس، خودم برات خونه می گیرم، حقوق می دم، می برمت با تیم خارج. من هیچکدوم از اینارو از استقلال نمی گیرم اما فقط آبی بودم و آبی می مونم.
دانشجوی دختر هیچ گاه فکر نمی کرد عاقبت عکس گرفتن کنار ریل آهن به اینجا ختم شود. یک دانشجوی دختر چینی هنگامی که برای گرفتن عکس های هنری به کنار ریل آهن رفته بود با قطار اکسپرس تصادف کرد. قطار مسافربری در حالی که با سرعت ۹۰ مایل بر ساعت در حرکت بود به شانه ی او برخورد کرد.
شیائو لی، ۲۰ ساله که به همراه دوستش شیائو چینگ برای شرکت در مسابقه عکاسی به این محل آمده بودند شروع به گرفتن عکس های هنری کردند.
خانم لی برای گرفتن یک عکس با قطار به نزدیکی ریل رفت و راننده قطار با دیدن او سرعتش را کم کرد ولی ظاهرا خانم لی خیلی به او نزدیک شده بود و قطار به شانه ی چپ او برخورد کرد. قطار پس از تصادف فورا متوقف شد. راننده فکر می کرد که این دختر کشته شده است اما او بسیار خوش شانس بود که فقط دچار کبودی شانه شده و آسیب چندانی ندیده بود.
خانم لی پس از این تصادف گفت: من بسیار خوش شانس بودم که جان سالم به در بردم و پس از این دیگر برای گرفتن عکس به چنین جایی نمی روم و ترجیح می دهم عکس ها را در خانه بیاندازم.
منبع : جام نیوز
بنابر گزارشات رسانه ها یک دختر ۱۶ ساله انگلیسی به نام “لائورن ماربی” دارای ضریب هوشی بالاتر از آلبرت انیشتن است. او بعد از پشت سر گذاشتن تست تعیین ضریب هوشی توانست به امتیار ۱۶۱ برسد و همگان را شگفت زده کند.
این دختر انگلیسی عاشق برنزه کردن پوست خود است و به مانیکور علاقه زیادی دارد و دوست دارد موهایش همیشه رنگهای درخشان داشته باشد اما به نظر میرسد علیرغم علاقه به زیباتر دیده شدن او دارای هوش سرشاری است.
وی برای انجام این تست در یک دفتر رسمی ثبت نام کرده است تا رسما بتواند نام خود را به عنوان یکی از باهوش ترین افراد زنده دنیا ثبت کند.
او میگوید : در مدرسه من جزء آخرین کسانی بودم که نتیجه آزمون را گرفتم و اکثر افراد قبل از در حدود ۱۳۰ امتیاز داشتند و من هم در انتظار نتیجه ای مشابه بودم . اما این امتیاز همه را شوکه کرد. اگرچه به دلیل کسب نمرات خوب همه معلمان مدرسه مرا فرد باهوشی میدانستند اما به من میگویند واقعا باور نمیکنند که من تا این حد باهوش باشم.
وی تاکید میکند خوشحال است که این مسئله ثابت کرد یک دختر که به زیباتر دیده شدن علاقه دارد نیز میتواند جزء افراد باهوش دنیا باشد.
او میگوید آرزو دارد در یکی از بهترین دانشگاههای دنیا در رشته ریاضی و یا فیزیک ادامه تحصیل دهد.
پرداد
دوهفتهنامه فوربز فهرستی از افراد زیر ۳۰ سال را منتشر کرده است که به نوشته این نشریه، دنیا را تغییر خواهند داد. این فهرست که به ۳۰ زیر ۳۰ مشهور است، در بخشهای پانزدهگانهای چون رسانه، هنر، انرژی، اقتصاد، ورزش، فناوری و مواردی دیگر تقسیم و در هر کدام از این دستهها ۳۰ نفر فرد تأثیرگذار همراه با زندگینامهای کوتاه معرفی شدهاند. در فهرست بخش فناوری نام چند ایرانیتبار زیر ۳۰ سال به چشم میخورد.
داریان شیرازی
داریان شیرازی که پدری ایرانی و مادری آمریکایی دارد در حال حاضر ۲۶ ساله است. او از ۱۵ سالگی کار خود را در شرکت eBay آغاز کرد و به سرعت به شرکت فیسبوک پیوست. پس از آن با بنیانگذاری سایتها و شرکتهای نوپایی چون Fwix، Fotodunk و iCast در حوزههای روزنامهنگار شهروندی و شبکههای اجتماعی به موفقیتهای بزرگی رسید.
شرکت او، Radius Intelligence در حال حاضر یکی از موفقترین سامانههای جمعآوری اطلاعات کسبوکارهای کوچک است که ساماندهی اطلاعات و بهروزرسانی بیش از ۲۰ میلیون شرکت کوچک را انجام میدهد.
بابک پهلوان
او با ۲۹ سال سن مدیرعامل اجرایی شرکت Clever Sense است. او به ایجاد برنامه Arthur کمک کرد. یک برنامه ویژه گوشیهای آیفون که به کاربران برای یافتن غذاخوریها و کافههای مورد علاقهشان یاری میرساند.
او در سال ۲۰۱۱ به گوگل پیوست تا به پیشرفت پروژه Google Place کمک کند. این سرویس گوگل هم برای یافتن مکانهای مورد علاقه کاربران طراحی شده است. او در حال حاضر سرپرست نرمافزار آمار گوگل یا Google Analytics است.
آرش فردوسی
آرش فردوسی یکی از بنیانگذاران سایت دراپباکس Dropbox است که یک ارائهکننده خدمات میزبانی فایلها در وب است و امکان همگاهسازی (synchronization) پروندهها روی چند رایانه مختلف یا بین چند کاربر متفاوت را از راه اینترنت فراهم میکند. آرش فردوسی شرکت دراپباکس را همراه با یکی دیگر از دانشآموختگان دانشگاه امآیتی بنیان گذاشت.
کاربران در حال حاضر پس از نامنویسی در این سایت فضای رایگان ۲ گیگابایتی در اختیار خواهند داشت اما میتوانند حجم بیشتری را در صورت نیاز خریداری کنند. این فضا به کاربران امکان میدهد تا به فایلها خود از نقاط مختلف و از کامپیوترهای متفاوت دسترسی داشته باشند یا آنها را با دیگران به اشتراک بگذارند.
فهرست کارآفرینان و نوآوران دوهفتهنامه فوربز به طور سالانه منتشر میشود. شرکت فوربز هر سال چندین فهرست مختلف منتشر میکند که از میانشان میتوان به فوربز ۵۰۰ (فهرست ۵۰۰ شرکت آمریکایی برگزیده)، فوربز جهانی ۲۰۰۰ (۲۰۰۰ شرکت برگزیده جهان) و فهرست قدرتمندترین زنان جهان اشاره کرد.
پدر بی رحم دختر نوجوان ۱۵ ساله اش را به قیمت ۸ میلیون تومان به یک مرد ۳۵ ساله فروخت اما….
دختر ۱۵ ساله افغان وقتی متوجه شد پدرش در قبال دریافت هشت میلیون تومان او را به مردی ۳۵ ساله فروخته است، از خانهشان در شهرستان شهریار فرار و پنهانی با جوانی دیگر ازدواج کرد.
به گزارش جامجم، چندی پیش مردی با حضور در اداره پلیس آگاهی غرب استان تهران از گم شدن نامزد جوانش خبر داد و برای یافتن وی از پلیس درخواست کمک کرد.
شاکی گفت: مدتی پیش از یکی از هموطنان افغانیام دختر ۱۵ سالهاش را خواستگاری کردم؛ اما دختر نوجوان با این وصلت مخالف بود و به اجبار خانوادهاش با من نامزد کرد. مدتی پیش وقتی به سراغش رفتم تا او را برای خرید به بازار ببرم، متوجه شدم چند روزی است از خانه خارج شده و دیگر بازنگشته است و خانوادهاش هم موفق به یافتن وی نشدهاند.
با طرح این شکایت، ماموران جستجوی گستردهای را برای یافتن وی آغاز کردند. تا اینکه یک ماه پس از گم شدن دخترنوجوان اطلاع یافتند وی با یک جوان افغان ازدواج کرده و در کهریزک تهران زندگی میکند.
به این ترتیب ماموران با هماهنگی قضایی بازپرس شعبه اول دادسرای شهریار عازم تهران شدند و دختر نوجوان را همراه شوهرش به پلیس آگاهی شهریار منتقل کردند.
فرار از خانه پدری به دلیل فروخته شدن
ابتدا دختر نوجوان گفت: در خانوادهای پرجمعیت و فقیر بزرگ شدم. چندی پیش یک مرد افغان که ۲۰ سال از من بزرگتر بود، به خواستگاریام آمد، اما من تمایلی به این وصلت نداشتم و پدرم بدون آنکه نظرم را جویا شود، در قبال دریافت هشت میلیون تومان از آن مرد افغان، مرا به او فروخت و من محکوم شدم تا آخر عمر با مردی که هیچ علاقهای به او ندارم، زندگی کنم.
وی اضافه کرد: به پدرم التماس میکردم تا اجازه دهد در خانهاش بمانم و پول مرد افغان را پس دهد؟ اما به التماسهایم توجهی نداشت. دیگر از این وضع خسته شده بودم.
تا اینکه در این شرایط بحرانی با پسر همسایهمان آشنا شدم و ارتباطمان شکل گرفت. او وقتی متوجه شد خانوادهام مرا به مردی که ۲۰ سال از من بزرگتر است، فروختهاند، موضوع فرار از خانه را به من پیشنهاد کرد.
وی یادآور شد: من هم به پیشنهاد مرد جوان که به من علاقهمند بود و در تهران کار میکرد، از خانه فرار کردم و همراه او به منزل یکی از اقوامش رفتیم و به کمک وی در یک دفتر خانه عقدمان را ثبت و زندگیمان را شروع کردیم.
در پی اظهارات وی، شوهرش هم گفتههای همسرش را تائید و عنوان کرد به همسرش علاقهمند است و حاضر به جدایی از او نیست. شبانهروز کار میکند تا هشت میلیون تومانی را که خانواده همسرش از مرد شاکی بابت فروش او گرفتهاند، بپردازد.
بنابراین گزارش، تحقیقات تکمیلی در ارتباط با این پرونده ادامه دارد.
ازدواج یک زن سفید پوست و یک مرد سیاه پوست باعث شد فرزندان آنها با رنگ پوستهای مختلف به دنیا بیایند و همین مسئله باعث شد که این خانواده سوژه رسانه ها باشد
رسانه های غربی این خانواده را به یک رنگین کمان نژادی تشبیه کرده اند.
پدر این خانواده “کریس” نام دارد و میگوید خانواده اش مثل یک جعبه شکلات است . بچه ها با رنگهای پوستی متفاوت از تیره شکلاتی تا قهوه ای و سفید در خانواده ما وجود دارد.
یکی از بچه ها پوست روشن و رنگ چشم مادرشان را به ارث برده اند و بعضی هم مثل پدر دارای پوست تیره و موهای فر و چشم و ابروی سیاه رنگ است.
آنها میگویند خودشان کمتر متوجه تفاوت بین بچه ها میشوند و این مسئله بیش از همه برای دیگران و رسانه ها جذابیت دارد.
آنها در مصاحبه با رسانه ها اعلام کرده اند که بسیار خوشبخت هستند . خانواده آنها شامل پدر و مادر و ۴ فرزند است.
نخستین فرزند آنها کاملا دورگه و ترکیبی از پدر و مادر است . دومین فرزند آنها یک دختر است که بسیار شبیه برادر بزرگ خود است و تنها پوست روشنتری دارد. سومین فرزند آنها کاملا بلوند است و فرزند چهارم یک پسر کاملا سیاه پوست است.
مادر خانواده میگوید وقتی با بچه ها بیرون هستم اکثرا فکر میکنند این بچه ها پدرهای متفاوت دارند.
پرداد
اولین باری نبود که دیوید سعی میکرد، پای خودش را قطع کند. وقتی تازه کالج را تمام کرده بود، سعی کرده بود با بستن شریان پایش با یک تورنیکه یا شریانبند این کار را بکند….
او در اتاقش را قفل کرد تا پدر و مادرش سرزده مزاحمش نشوند، سپس پایش را به دیوار تکیه داد و شریانبند را بست، بعد از ۲ ساعت، دیگر درد برای او غیرقابل تحمل شد و ترسش بر عزمش برای قطع کردن پایش، غلبه کرد.
اما باز کردن شریانبند هم برای دیوید خطرات خودش را داشت، وقتی عضوی از جریان خون محروم میشود، مملو از سموم مختلف میشود، برقرار شدن جریان خون باعث میشود، این سموم به یکباره وارد جریان خون شوند و به کلیه آسیب برسانند.
اما دیوید بعد از شکست خوردن در تلاش اولش، باز هم مجددا سعی کرد که پایش را قطع کند. در واقع این کار همه هم و غم دیوید بود.
دیوید به پایش مثل یک عضو خارجی نگاه میکرد، یک عضو که بدون اجازه او، دغلکارانه جزئی از تنش شده است!
لحظهای نبود که او در تصور و رؤیای خلاص شدن از شر پایش نباشد او سعی میکرد همواره روی پای «خوبش» بایستد و وزنش را روی پای «بدش» نیندازد. هنگام نشستن، او پای بدش را به یک سو میگرفت. او در این زمان در خانه کوچکی در حومه شهر زندگی میکرد، از اجتماعی شدن و برقرار کردن ارتباط با مردم میترسید و نمیخواست کسی از راز کوچکش باخبر شود.
سال پیش، یک شب، دیگر او شکیباییاش را از دست داد، به بهترین دوستش زنگ زد و همه ماجرا را برای او گفت. دوستش کاملا یکدلانه با این موضوع برخورد کرد، در اینترنت جستجویی کرد تا اینکه در کمال تعجب یک انجمن پیدا کرد که در آن افرادی مثل دوستش حضور داشتند، افرادی که میخواستند از شر قسمتی از بدنشان خلاص شوند.
همه این افراد مبتلا به یک اختلال روانپزشکی به نام Body Integrity Identity Disorder یا اختلال تمامیت هویت بدن هستند. این انجمن عجیب و غریب با چندهزار عضو، اعضای خاص خودش را داشت، زیرگروهی از این انجمن خودشان خواستار قطع عضو نبودند، بلکه به افرادی که این کار را انجام داده بودند، تمایل گاه جن ..سی داشتند! یکی از اعضای این انجمن، افرادی را که تمایل به قطع عضوشان داشتند به جراحی در آسیا معرفی میکرد تا عضو سالمشان را قطع کند!
دانشمندان تازه در شروع فرایند شناخت این اختلال عجیب هستند. نخستین بار در سال ۱۹۷۷ که در یکی از مجلات علمی، به این اختلال تحت عنوان apotemnophilia اشاره شد. در آن زمان این اختلال در زیرگروه اختلال جن ..سی طبقهبندی شده بود.
دانش اعصاب در یک دهه اخیر نشان داده است که حس مالکیت ما برای اجزای بدنمان، برخلاف انتظار چیزی قابل انعطاف و قابل تغییر است. در سال ۱۹۹۸، دانشمندان حوزه علوم شناختی در دانشگاه Carnegie Mellon پیتسبورگ یک آزمایش ساده انجام دادند:
آنها از سوژههای آزمایش خواستند که پشت یک میز بنشینند و دست چپشان را روی میز قرار بدهند. صفحه حایلی باعث میشد که خود اشخاص نتوانند دستشان را ببینند. روی صفحه یک دست پلاستیکی قرار داده شده بود. سپس دانشمندان با قلممویی، دست طبیعی و دست مصنوعی را تحریک کردند، وقتی از افراد مورد آزمایش بعدا در مورد حس لامسهشان سؤال شد، آنها گفتند که قلممو را روی دست پلاستکی حس کرده بودند. خیلیها هم دست مصنوعی را دست طبیعیشان دانسته بودند.
توهم دست پلاستیکی نشان میدهد که ما اعضای بدنمان را در یک روند پویا تجربه میکنیم و بدون وقفه با حواس مختلفمان این اعضا را به عنوان قسمتی از وجودمان میپذیریم.
جالب است بدانید که بیمارانی که به دلایلی مثل تصادف و حوادث، یک عضو خود را از دست میدهند، بعد از قطع عضو، همچنان حضور عضو دست رفتهشان را به صورتهای مختلف حس میکنند، این مسئله را اصطلاحا عضو شبح یا phantom limb میگویند.
به داستان اول پست برگردیم، دیوید بعد از تماس به یکی از اعضای انجمن اینترنتی، در انتظار بود که راهی پیش پایش گذاشته شود، یک ماهی گذشت، اما خبری نشد. او امیدش را از دست داد و افسردگیاش شروع شد. پس تصمیم گرفت که خودش دست به کار شود. این بار او یخ روی پایش گذاشت، به این امید که با این کار باعث سرمازدگی شدید پایش بشود تا هیچ راه چارهای جز قطع پا برای پزشکان باقی نگذارد و آنها را مجبور به این کار کند. این بار او مسکنهای قوی هم تهیه کرده بود، تا درد شدید حین کار، مانع کارش نشود. در همان هنگام که مشغول کارش بود، پیامی روی کامپیوترش گرفت، یکی از اعضای انجمن میخواست با او صحبت کند و جراحی به او معرفی کند …
پسر تبریزی که عاشق یک دختر دیالیزی شد و به او کلیه داد و ازدواج کردند!
مرد جوان زمانی که مادر بیمارش را به بیمارستان انتقال میداد گمان نمیکرد با مشاهده دختر جوان دیالیزی مسیر زندگی خود و دختر جوان به یکباره تغییرخواهد کرد.
علی، اهداکننده کلیه دراین باره گفت: ۴۰ساله، اهل تبریز وکارگر کفاشی هستم. سال ۸۱ مادرم دچار ناراحتی قلبی شد که با عجله اورا به بیمارستان منتقل کرده و پزشکان وی را به بخش سی سی یو بردند.اما همان زمان دختر جوانی به نام ثریا را دیدم که روی تخت بیمارستان دیالیزمیشد. بدین ترتیب پس از بررسیهای لازم تصمیم گرفتم کلیه ام را به اواهدا کنم. بنابراین راهی دفترانجمن بیماران کلیوی در تبریز شدم و آنها نیز مقدمات کار را فراهم کردند.
بعد از یکسری آزمایشات تخصصی پزشکان اعلام کردند میتوانم کلیه ام را به دختر جوان اهدا کنم. بدین ترتیب پس از هماهنگیهای لازم در بیمارستان امام خمینی(س) تحت عمل جراحی قرار گرفته و کلیه ام را به آن دختر جوان اهدا کردم. خوشبختانه پیوند بسیارخوب بود و مدت ده سال است که مشکلی از این بابت وجود ندارد.
با این حال چند روز بعد از اهدا کلیه از این خانم به طور رسمیخواستگاری کردم که او نیز با خوشحالی قبول کرد. اعضای خانوادهام جز مادرم قبول نمیکردند. ولی من به آنها گفتم هر چه خدا بخواهد همان میشود. با این حال متاسفانه بعد از چند روز مادرم فوت کرد، حال آنکه او با ازدواج ما موافقت کرده بود و چندی بعد نیز ازدواج کردیم.
اوایل ازدواج بیکار بودم و در خانه ای اجاره ای زندگی میکردیم. اما به لطف خداوند پاداشم را گرفتم چرا که با دعای خیر همسرم هم صاحب کار و خانه شدیم. وی در ادامه درباره علت بچهدار نشدن همسرش نیز گفت: پزشکان گفته اند ازآنجا که همسرم پیوند کلیه است بچهدار شدن برایش ضرر دارد و من هم این مسئله را پذیرفته ام زیرا همسرم را خیلی دوست دارم.
منبع : تابناک