مطالب جالب و خواندني
در بریتانیا بیشتر والدین پس از ۲۰ سالگی دیگر پول توجیبی به بچه ها نمی دهند!
ولی لوس ترین دختر بریتانیا هنوز ماهانه مبلغ گزاف ۱۰۰۰۰ پوند از مادرش به عنوان پول توجیبی دریافت می کند و البته این تنها بخش بسیار کوچکی از دریای خرج های بیشمار اوست.
جینا ریو ۲۳ ساله، که در یک سوئیت هتل ۵ ستاره زندگی می کند با وجود داشتن یک خانه بسیار شیک در لندن هنوز هم از مادرش پول توجیبی دریافت می کند.
والدین جینا وقتی دخترشان ۱۴ ساله بود از هم جدا شدند و از آن پس او زندگی مجللی مانند شاهزاده خانم ها دارد.
او در فروشگاه های برند های معروف خرید کرده و در رستوران های گرانقیمت لندن غذا می خورد.
او آنقدر از کالا های مارک دار خرید می کند که حتی در زندگیش وقت نمی کند یک بار هم آنها را بپوشد، برای مثال او ۳۰۰ جفت کفش و ۷۰ کیف مارک دار دارد که یکی از آنها کیف هرمس است که او پس از آنکه فهمید پدرش برای نامزد خود آن را به مبلغ ۲۰،۰۰۰ پوند خریداری کرده از وی خواست برای او نیز آن را بخرد.
جینا همچنین درماه ۱۰۰۰ پوند هزینه اتومبیل شخصی و تاکسی کرده و اغلب ۶۰۰ پوند نیز هر ماه خرج موهایش می کند و علاوه بر مقرری ماهانه، والدینش هر سال کوهی از هدایا برای وی تهیه می کنند.
پدر جینا که یک شرکت ساختمانی موفق دارد در تولد ۱۶ سالگی او بیش از ۱۰،۰۰۰ پوند هزینه کرده و مادرش نیز به او یک اتومبیل مرسدس به ارزش ۳۰،۰۰۰ پوند هدیه داد.
“سارا نیوتون” ۳۲ ساله مدت ۴۰ دقیقه از عمل جراحی را کاملا به هوش بود اما شل کننده های عضلانی او را به نوعی فلج کرده و اجازه عکس العمل به او ندادند.
این مادر توضیح میدهد که در طول جراحی چطور متوجه شده است که پزشکان شکم او را بریدند. او روی تخت دراز کشیده ، صدای پزشکان و رفت و آمدشان را متوجه میشد و تمام برشهای روی بدنش را احساس میکرد و هر لحظه منتظر بود تا عمل جراحی به پایان برسد.
این خانم ۳۲ ساله شاهد ۴۰ دقیقه از عمل جراحی اش بوده است. حالت فلج بعد ۲۰ دقیقه از عمل جراحی پایان یافت اما او به قدری رنج کشید که دچار بیماری عصبی شده است.
بعد از اینکه ثابت شد متخصص بیهوشی خیلی زودتر از موعد شیر گاز بیهوشی را بسته است و مقصر اصلی این جریان میباشد بیمارستان مبلغ ۳۰ هزار پوند به این خانم غرامت پرداخت کرد.
او میگوید بعد از گذشت ۱ سال و نیم از عمل جراحی هنوز هم آن اتفاقات همواره در ذهنش تکرار میشود.
پزشک خاطی در سمت خود ابقا شد و بیمارستان تنها به یک معذرت خواهی از این خانم رضایت داد.
هشدار پلیس و تحلیلگران اجتماعی: آسانترین راه آشناییهایی که به سقوط دختران میانجامد فشردن چند کلید رایانه یا تلفن همراه در خلوت و تنهایی است.
شوک: خانم دبیرهای مدارس دخترانه از سرگذشتهای غمناک و عبرتآموز دختران دانشآموزی پرده برمیدارند که در غفلت والدین، سادهدلانه پای در قلعه پرفریب و نیرنگ و سقوط گذاشتهاند و در دامهای شیطانی گرفتار شدهاند. شگفتآور این که بسیاریشان، رمز قفل دروازه این قلعه را با فشردن چند کلید تلفن همراه یا رایانه گشودهاند؛ دروازهای که در آن سویش، عنکبوتهای زهرآگین، تارهای اسارت را گستردهاند و در کمین شکار نشستهاند… به عبارتی دیگر، سرگذشت محنتبار اینگونه دختران نشان میدهد سریعترین و آسانترین راه آشناییهایی که به سقوط دختران سادهدل میانجامد، فشردن انگشت بر چند کلید رایانه یا تلفن همراه در خلوت تنهایی است.
خانم صدیقه ابراهیمی، کارشناس ارشد ریاضی و دبیر دبیرستان دخترانهای در منطقه شمال تهران از میان سرگذشت شاگردانش به ماجراهای دخترانی اشاره میکند که به دلیل بیتوجهی و بیمهری و عدم کنترل و نظارت صحیح یا محدودیتهای بیش از حد و خفقانآور والدین، از طریق تلفن همراه و آشناییهای مجازی، محبت و آرامش را در محیط بیرون از خانواده جستوجو کردهاند و در دام گرفتار شدهاند. خانم ابراهیمی میگوید: دختری در مقطع دوم دبیرستان تحصیل میکرد که از شاگردان باهوش و درسخوان بود. این دختر به دلیل بیمهری و محدودیت بیش از حد خانوادهاش، از طریق تلفن همراه و چت کردن، برای پر کردن خلاء عاطفی، جذب وعدهها و محبتهای کاذب جوانی شد. این دختر، در ارتباط پنهانی با پسر مورد علاقهاش، باردار شد و به همین دلیل مهر فساد اخلاقی به پرونده تحصیلیاش خورد و از مدرسه اخراج شد. پس از این اتفاق، دختر نگونبخت از خانوادهاش هم طرد شد و پس از ۶ ماه متوجه شدیم جوان فریبکار هم طردش کرده و او در فرار و دربه دری جنیناش را سقط کرده است.
اول والــدیـــــن، بعـد فــرزنـــــــدان
جواد جاویدنیا جامعهشناس میگوید: گاهی خود والدین تکلیفشان با وضع فرهنگی جدید جامعه مشخص نیست و مبنایی برای شیوه زندگیشان ندارند. مثلاً یک مادر فردی باحجاب است اما دخترش خیلی آزاد رفتار میکند و رفتارشان با هم متفاوت است. این موضوع نشاندهنده آن است که خود مادر نسبت به رفتارش اعتقادی ندارد، زیرا نتوانسته است فرزندش را نسبت به این موضوع قانع کند. اگر تشکلها و سازمانهای فرهنگی صدا و سیما و مدارس برنامهریزی فرهنگی دقیقی داشتند اکنون خود بزرگترها راه صحیح و غلط را یاد میگرفتند و به فرزندانشان آموزش میدادند. امروزه افراد جامعه در روابط و برخوردهای اجتماعی بسیار سلیقهای رفتار و عمل میکنند به همین دلیل نسل گذشته نمیتوانند نسل جوان را اقناع کنند که کدام شیوه صحیح است. خانوادهای موفق است که بصیرت کاملی در راه و روش انتخابش داشته باشد و معتدل و میانه در هر زمینهای برخورد کند. اگر یک شیوه فرهنگی تثبیت شود باید در همه جا چه خانواده و چه مدرسه و صدا سیما و سینماها و همه نهادهای اجتماعی، همان شیوه ترویج شود. مثلاً: وقتی در سینما روابط آزادانه دختر و پسر را نشان میدهند که مانند دو دوست اجتماعی در کنار یکدیگر مینشینند و از هر مقولهای حتی ازدواج حرف میزنند عیب نیست، اما اگر در جامعه دختر و پسری کنار هم بنشینند و کار خلافی انجام ندهند، نیروی انتظامی برخورد میکند. این به آن معناست که نهادها و تشکلهای فرهنگی هم با هم اتفاق نظر ندارند. چرا دختران و پسران جوانی که در شرف ازدواج هستند از ازدواج گریزانند؟ چرا انگیزه ازدواج در میان جوانان کمرنگ شده است؟
جواد جاویدنیا میگوید: سختگیریهای خانوادهها در امر ازدواج، تجمل گرایی، چشم و همچشمی خانوادهها و مشکلات اقتصادی منجر به کاهش امر مقدس ازدواج شده است و به همین دلیل جوانان (دختر – پسر) از طریق تلفن – اینترنت و دوستیهای خیابانی و… به عنوان وسیله ارتباطی سهل و آسان و سریع به آشنایی و ارتباط میرسند و در این راه دامهایی گسترده میشود و سرگذشتهای غمناک رقم میخورد. این جامعهشناس میگوید: دختر و پسری که به سن بلوغ میرسند و نیاز جنسیشان شکوفا میشوند، مانند تنگ شیشهای در دست والدین میمانند که باید خانوادهها این تنگ شیشهای حساس و شکننده را به سلامت از گردنههای سخت روزگار به مقصد برسانند و از دامهای شیطانی محفوظ نگهدارند. والدین باید بدانند میزان جهیزیه، تجملات، پول و ثروت مهمتر است یا جلوگیری فرزندان از آسیبهای اجتماعی. دختران جوان هم باید آگاه باشند و به هر فردی که به وی پیشنهاد ازدواج میدهد اعتماد و اطمینان نکنند و در رابطههایشان بایدها و نبایدها را مدنظر قرار دهند.
سمانه شهباز/ مشاوران مدرسه و بزرگترهای فامیل با والدین این دختر صحبت کردند تا دختر آسیبهای بیشتری نبیند و پدر و مادرش وقتی متوجه شدند که در این موضوع خودشان هم مقصر هستند و تنها گذاشتن فرزند، او را به راههای بدتری کشانده و صدمات روانی زیادی دیده، پذیرفتند که دخترک را پناه بدهند و از او حمایت کنند.
خانم صدیقه ابراهیمی به ماجرای زندگی شاگردی دیگر اشاره میکند و میگوید: دختر ۱۶ سالهای به دلیل این که یکی از چشمانش مشکل داشت، همیشه از طرف خانوادهاش تحقیر میشد. این دختر به دلیل بیتوجهی و تحقیر اطرافیانش همیشه منزوی و گوشهگیر بود، تا این که در مسیر مدرسه با پسری کم سن و سال آشنا شد و در تماس تلفنی به رابطهشان عمق بیشتری دادند تا این که پس از مدتی فهمید که از او باردار شده است.
تا چند ماه هنوز خانواده این دختر پی به ماجرا نبرده بودند چون همیشه دخترک در اتاقش، در انزوا به سر میبرد و کسی به او توجه و محبتی نمیکرد تا این که نتوانست به این زندگی ادامه دهد و خود را دار زد تا این لکه ننگ را پاک کند. جالب این است که خانواده این طفل معصوم تا زمان مرگ دخترشان متوجه بارداری فرزندشان نشده بودند و پس از تحویل جنازه به پزشکی قانونی متوجه شدند دلیل خودکشی دخترشان چه بوده است.
صدیقه ابراهیمی به خبرنگار شوک گفت: متأسفانه حوادث تلخ و ناگواری رخ میدهد که خانوادهها هم در این امر بیتقصیر نیستند.
وقتی والدین سرگرم کار خودشان هستند و توجهی به فرزندان نمیکنند و آنها را تحت کنترل قرار نمیدهند احتمال چنین حوادث تکاندهندهای بهوجود میآید.
در گذشته اگر دختران میخواستند جایی بروند حتماً زیر نظر والدین بودند، اما اکنون خانوادهها فرزندان را با یک تلفن همراه یا رایانه به حال خود رها کردهاند و همینکه دیر رفتن به خانه و آزادیهای بیش از حد برای فرزندانشان تکرار میشود هر حادثه ناگواری ممکن است پیش بیاید. والدین باید یک حد وسط و میانهای برای نظارت و توجه به فرزندان فراهم کنند، نه بیش از حد فرزندان را محدود کنند که از محیط خانه خسته و گریزان شوند و محبت فرد دیگری آنها را جذب کند و نه بسیار آزادشان بگذارند که کنترل آنها از دستشان خارج شود.
این خانم دبیر به تلفنهای همراه و لپتاپهایی اشاره میکند که در سنین پائین و بدون کنترل لازم در اختیار دختران و پسران قرار میگیرد و باعث تماسها و ارتباطهای ناسالم میشود.
خانم دبیر میگوید: بهتر است چنین امکانات و وسایلی در سنین بالاتر که فرزندان از لحاظ عقلی رشد کردهاند و خوب و بد را از هم تشخیص میدهند در اختیار دختر و پسر قرار بگیرد. چون متأسفانه گاهی از افراد استفادههای نامناسبی از تلفن همراه، بلوتوث، پیامک و… میکنند که مشاهده برخی از تصاویر و مطالب در رفتار فرزندان تأثیر منفی میگذارد و اگر قبح این مورد بریزد دیگر امری عادی تلقی میشود. اگر هم والدین چنین امکاناتی را در اختیار دختران و پسرانشان قرار میدهند حتماً بر کارها و رفتارهایشان نظارت داشته باشند و آنها را تحت کنترل نامحسوس خود قرار دهند.
دخترانی در دادگاه
پرده اول زندگی سارا:
دختر رنگ به چهره نداشت، ترس در تمام وجودش رخنه کرده بود و وقتی نگاهش با نگاه پدر تلاقی پیدا کرد سرش را پائین انداخت. هنوز داغ سیلی پدر را روی صورتش احساس میکرد. انگار همین دیروز بود. در راه بازگشت از مدرسه به خانه، پسری سر راهش سبز شد که ادعا میکرد از او خوشش آمده است. سارا قدمهایش را تندتر برمیداشت، اما پسر دستبردار نبود. دیگر نفسش به شماره افتاده بود. ایستاد و به پسر گفت دست از سرش بردارد و به راه خودش برود، اما او سمجتر از این حرفها بود… چند روز گذشت، تا این که تصمیم گرفت موضوع را با خانوادهاش در میان بگذارد. تا عصر آن روز با خود کلنجار میرفت که چگونه اتفاقات چند روز اخیر را برای پدر و مادرش بازگو کند. سرانجام دلش را به دریا زد و ماجرا را تعریف کرد. اما بعد از آن روزهای سختی را پشت سر گذاشت. در اتاقش حبس شد و به مدت چند روز اجازه رفتن به مدرسه را نداشت. به همین خاطر از کرده و گفتهاش پشیمان بود و همیشه حسرت میخورد و به خود میگفتای کاش من جای دوستم شیرین بودم.
سارا با یادآوری خاطرات گذشته در افکارش غرق شده بود که با شنیدن صدای قاضی به خود آمد:
– دخترم قضیه چطور اتفاق افتاد؟
اما نمیدانست از کجا شروع کند و چه بگوید. شرمگین از کردهاش، سر به زیر انداخت و نگاهش به دستبندی افتاد که به مچ دستهایش قفل شده بود و زیر فشار حلقه دستبند، سوزش زخمی را احساس میکرد که پس از بریدن رگ دست، در بیمارستان بخیهاش زده بودند. به گریه و با بغض فرو خوردهای در گلو جواب داد:
من اشتباه کردم و پشیمانم آقای قاضی. اما خانوادهام مانند من مقصرند. همیشه آرزو داشتم با خانوادهام دوست باشم و هر اتفاقی را که میافتد برایشان تعریف کنم، اما از این حرفها علیه خودم به عنوان یک گناهکار استفاده میکردند. اینطور بود که بهخاطر گناه نکرده گرفتار شدم. آنها هیچ وقت نخواستند به درد دلها و مشکلات و خواستههایم اهمیت بدهند همیشه فکر میکردند همین که از لحاظ مالی تأمین میشوم کافی است. اما من پول نمیخواستم احتیاج به محبت و توجه داشتم. پدر و مادرم همیشه مرا محدود میکردند اجازه رفت و آمد با هیچ کدام از دوستانم را نداشتم و از رفتار والدینم مقابل دوستانم خجالت میکشیدم. با هر سختی که بود دیپلمم را گرفتم و خانهنشین شدم. از محیط خانه خسته شده بودم و راه به جایی نداشتم. همدمم یک صفحه مانیتور و دوستان مجازیام شده بودند…
کارشناسان و محققان آسیبهای اجتماعی معتقدند: فضای مجازی و استفاده آسان از اینترنت آن هم بدون نظارت و کنترل خانوادهها میتواند آثار سویی بر رفتار و عملکرد فرزندان و جوانان بویژه دختران نوجوان باقی بگذارد و حتی در برخی موارد این فضای مجازی در دنیای ارتباطات، آینده آنان را تباه میکند.
گاهی دختران و حتی پسران با یک صفحه مانیتور در منزل و پشت میز کار اتاقشان، سریع و آسان به دنیایی پا میگذارند که پر از آدمهای رنگارنگ و دامهای پرخطر است. در شبکههای اجتماعی و چترومها، گاهی افرادی با هویت مجعول و انگیزه فریب و اغفال با جوانان ارتباط برقرار میکنند و وقتی نقاب را از صورتشان برمیدارند که دیگر دیر شده است. بیشتر اینگونه فریبکاران کسانی هستند که به عنوان پیامآور خوشبختی و سعادت، برای دختران در دنیای مجازی چهره پنهان میکنند.
کارشناسان معتقدند امروزه با پیشرفت فناوری و تکنولوژی، ارزشهای سنتی به تدریج رنگ میبازند که این امر محصول اثرات فناوری نوین به ویژه فضای مجازی است.
به گفته آنان در چنین فضایی تسلطی بر تربیت و نظارت نوجوانان وجود ندارد. به همین دلیل خانوادهها باید نقش بسیار مهمی در این رابطه داشته باشند و آگاهانه برخورد کنند.
همه این معضلات و گرفتاریها گریبانگیر سارا شده بود. سختگیریهای بیش از حد خانواده و غفلت سارا باعث شده او به جای حضور در دانشگاه و ادامه تحصیلات، در دام فریب نوجوانی در پس پرده دنیای مجازی گرفتار شود.
شاید اگر دقت بیشتری میکرد و آگاهانه با موضوع روبهرو میشد اکنون به جای ندامت و پشیمانی در کنار خانوادهاش احساس شادی و شعف داشت.شاید اگر خانواده این دختر جوان بیشتر مراقب اعمال و رفتار سارا بودند به جای حضور در دادگاه حالا در کلاسهای دانشگاه نشسته بود و یا خوشبختی واقعی را تجربه میکرد.
در دادگاه
سارا در ادامه صحبتهایش به قاضی دادگستری میگوید: در غفلت والدینم از طریق شبکههای اجتماعی با دوستان زیادی آشنایی پیدا کردم تا اینکه با پسری به اسم امید دوست شدم. او ظاهراً بسیار مهربان و شوخطبع بود و به مرور زمان ارتباطمان بیشتر شد. امید با وارد شدنش در زندگیام، آیندهام را پرامید و آرزو کرده بود. وقتی از زندگیام برایش حرف میزدم با علاقه به آن گوش میداد و همیشه میگفت به خواستگاریم میآید و با هم زندگی خوبمان را شروع میکنیم.
چندین بار پنهانی قرار گذاشتیم و همدیگر را دیدیم. آنقدر به او وابسته شده بودم که هر چه میگفت گوش میدادم.
امید چندین بار به بهانههای مختلف از من درخواست پول کرد و من که او را همسر آیندهام میدانستم هر چه میخواست در اختیارش قرار میدادم. اما هر بار که از او میپرسیدم چرا مرا با خانوادهاش آشنا نمیکند بهانه میآورد و بداخلاق میشد و من سکوت میکردم.
سارا که بغض راه گلویش را بسته بود سرش را پائین انداخت و خاموش ماند. پس از چند لحظه با دستان دستبندزدهاش گونههای اشکآلودش را پاک کرد و ادامه داد: یک روز امید با کلی شادی گفت آماده شوم چون قرار است مرا نزد مادرش ببرد تا عروسش را ببیند من که بسیار خوشحال بودم با امید به خانهشان رفتم ولی هیچکس در آن خانه نبود…ای کاش میمردم اما حالا من زنده ماندهام و سیاهبختی همه آرزوهایم را بر باد داده است.
سید حسن حسینی، جامعهشناس در این خصوص میگوید: متأسفانه زنان و دخترانی هستند که با وعدههای فریبنده از طریق دنیای مجازی مورد تجاوز جنسی قرار میگیرند. تحقیقات و مطالعات نشان میدهد دختران و زنانی که طعمه افراد هوسران میشوند کسانی هستند که در خانوادهای از همگسیخته توأم با خشونت و یا محروم از مهر و عاطفه پرورش یافتهاند.
اکثراً خانوادههای معتادان و افرادی که از لحاظ فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی در سطح پائینی قرار دارند، زمینه بروز حوادث و مشکلاتی را برای فرزندانشان فراهم میکنند. البته باید به این نکته نیز توجه کرد دخترانی که در این گونه موارد تن به ازدواج هم بدهند، گرفتار حوادث و مشکلات ناگواری میشوند.
دختران فراری
سرهنگ کارآگاه رحیم فرزام، رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ درباره این خبر با اشاره به لزوم نظارت بر رفتار فرزندان از سوی والدین گفت: «نظارت بر رفتار فرزندان به هیچ عنوان به معنای ایجاد محدودیت در رفتار و فعالیتهای اجتماعی نوجوانان از سوی والدین نیست بلکه به معنای هدایت صحیح آنها و ارائه توصیهها و مشاورههای مناسب است.
وی با اشاره به برخی آسیبهای اجتماعی موجود در شبکههای اجتماعی مجازی میگوید: «با توجه به نوع ارتباطات در شبکههای اجتماعی مجازی، برخی افراد فرصت طلب سر راه دختران نوجوان دام میگسترند که میتوان سرگذشت غمانگیز اینگونه دختران را در میان پروندههای دختران فراری جستوجو کرد. بهتر است والدین در خصوص عضویت فرزندان در این شبکههای اجتماعی و نحوه استفاده آنها از این شبکههای مجازی دقت بیشتری داشته باشند.»
سیدحسن حسینی در اینباره میگوید: دخترانی که با فشارهای محیطی، اقتصادی و خشونتهای فیزیکی و … والدین روبهرو میشوند کسانی هستند که با نخستین پیشنهاد ازدواج از سوی یک پسر، اسیر رؤیاهای خود میشوند و بدون اطلاع خانواده و خواستگاری رسمی، با هم فرار میکنند و به زندگی پنهانی میپردازند، اما چنین ازدواجهایی دوام و بقایی ندارد.
متأسفانه در جامعه ما تبعیض میان دختران و پسران در خانوادهها بلایای زیادی را سر دختران آورده است، چون همیشه دختران هستند که آسیب میبینند اما باید بدانیم اگر کاری اشتباه است باید برای پسر هم اشتباه و خطا باشد. مثلاً اگر پسری با چند دختر رابطه داشته باشد، والدین چندان توجهی نمیکنند اما برای دختران، آشنایی با یک پسر فاجعهای در پی خواهد داشت.
این جامعهشناس به خانوادهها توصیه میکند: والدین باید اطلاع داشته باشند که در دنیای امروز گفتمان با فرزندان باعث احساس اطمینان و صمیمیت میان فرزندان و آنهاست. محیط خانه باید آنقدر گرم و صمیمی باشد که دختر و پسر، هر اتفاقی که میافتد را اول با خانوادهاش در میان بگذارد بعد با دوستانش اما اکنون شاهد آن هستیم که خانوادهها آخرین کسانی هستند که در جریان اتفاقات و ماجرای فرزندانشان قرار میگیرند.
مهدیس کامکار روانپزشک میگوید: تبعیض جنسیتی میان زن و مرد باعث بروز مشکلاتی از جمله، سرقت، اغفال دختران و حتی گاهی قتل هم میشود.
در شرایطی که دختر به عنوان جنس دوم شناخته میشود و باید صبر کند تا انتخاب شود باید منتظر چنین فجایعی هم بود.
اشاره به یک زندگی موفق
پرده دوم، زندگی شیرین
شیرین پس از اتمام کلاس دانشگاهش با اشتیاق فراوان راهی خانه شد. طبق عادت همیشگیاش کنار والدینش نشست و همه ماجراهای روز را برایشان تعریف کرد.
پدر و مادرش هم مانند یک دوست مهربان به صحبتهای دختر ۲۴ سالهشان گوش میدادند. وقتی شیرین از آشناییاش با پسر جوان میگفت چهرهاش گلگون شد. والدین که به احساس دخترشان پی برده بودند از او خواستند تا با پسر جوان آشنا شوند. مدتی گذشت و خانواده شیرین و مهدی با هم ارتباط برقرار کردند.
پس از تحقیقات، آئین رسم و رسوم روز عروسی این زوج جوان مشخص شد.
جواد جاویدنیا، جامعهشناس میگوید: برخی از افراد به بهانههای مختلف از جمله وعده ازدواج، دختران سادهلوح را به دامهای شیطانی میکشانند و با ابراز علاقه دروغین آنها را فریب میدهند و اگر فرزندان در محیط خانه احساس آرامش و امنیت را نداشته باشند و نتوانند به والدینشان اعتماد کنند و ماجراهایی را که برایشان اتفاق میافتد، بازگو کنند و از این موضوع بترسند، قطعاً حوادث ناگواری در کمین این دختران قرار میگیرد.
اگر فرزندان در محیطی پرورش و تربیت یابند که از همان ابتدا به خانوادهشان اعتماد داشته باشند و آنها را دوست صمیمی خود بدانند در سنین بلوغ و بالاتر هم، هرگاه با مشکلی مواجه شوند با کمک و راهنمایی خانواده، آن را حل میکنند. در این صورت آنها از گزند صیادان شیاد در امان میمانند.
همچنین، سختگیری و محدودیتهای افراطی و آزادیهای بیش از حد و بیبندوباری هر دو منجر به آسیبهای اجتماعی میشود و خطر برای فرزندان به حساب میآید.
یک بیمار قلبی که اخیرا عمل پیوند قلب انجام داده است ، قلب خود را که دچار نوعی سرطان پیشرفته شده بود در دست گرفت و با آن عکس انداخت.
این دختر جوان که “پنی” نام دارد بعد از مدتها تحمل رنج بیماری تحت عمل پیوند قرار گرفت و خوشبختانه عمل او موفقیت آمیز بوده است.
یکی از دوستانش با قرار دادن تصویر وی در اینترنت عنوان میکند که او بیماری سرطان و نارسایی قلبی داشته است و توانست با پیوند قلب بر این بیماری فائق آید شاید او اولین کسی است که قلب خود را در دست گرفته است.
به گفته این دوست نزدیک پزشکان به این دختر اجازه دادند که با قلب مرده اش عکس بیاندازد.
او در این تصویر قلب مرده را با احتیاط با دو دست گرفته و در مقابل دوربین نگه داشته است تا تصویری از این لحظه ثبت شود . او واقعا خوش شانس بوده است که توانست قلب جدیدی پیدا کند.
گفته میشود حدود ۴ هزار نفر سالانه در امریکا نیاز به پیوند قلب دارند که تنها ۲۳۰۰ نفر از آنان موفق به دریافت این عضو حیاتی میشوند.
این زوج جوان هردو “کلی هیلدبرنت” نام دارند و سه سال پیش از طریق فیسبوک با هم آشنا شدند و ازدواج کرده اند اما اخیرا خبر جدایی شان همانند ازدواج پر حاشیه ای که داشتند همه جا منتشر شد.
آقای “هیلدبرنت” علت جدایی شان را تفاوتهای آشتی ناپذیر و عدم تفاهم اعلام کرده است. او اضافه میکند این بهترین تصمیم برای هردوی آنهاست
این زوج جوان امریکایی که از دو ایالت مختلف هستند و در فیس بوک با هم آشنا شده اند آشنایی آنها به سال ۲۰۰۹ باز میگردد وقتی هردوی آنها متوجه شدند که تمام مشخصاتشان در فیس بوک مشابه است تصمیم گرفتند بیشتر باهم آشنا شوند.
بعد از سه هفته صحبت آنلاین و تلفنی آقای کلی برای دیدن خانم همنامش به شهر او سفر کرده و از نزدیک او را دید. وی سه ماه بعد از این خانم ۲۰ ساله خواستگاری کرد و طی یک جشن با شکوه با ۱۰۰ میهمان آنها راهی زندگی مشترک خود شدند .
آن زمان اکثر رسانه های محلی این مراسم را پوشش دادند و آنها به تیتر اول رسانه ها تبدیل شده بودند. هیچ کس تصور نمیکرد که این رابطه رومانتیک خیلی زود به سردی گراید و آنها بخواهند از هم جدا شوند.
این زوج چندی پیش به صورت کاملا ناگهانی اعلام کردند که قصد دارند از یکدیگر جدا شوند و اکنون خبر جدایی آنها نیز به صورت گسترده ای رسانه ای شده است.
آقای کلی در این رابطه گفته است: از اینکه همیشه درگیر رسانه ها باشم خسته شده ام و دوست دارم این بار با کسی ازدواج کنم که بتوانم یک زندگی معمولی را تجربه کنم.
پرداد
این خانم طراح در تلاش است که از سلاح های مخرب و ترسناک یک نماد زیبایی و خلاقیت خلق کند.
خانم “جسیکا مندیچ” از اسلحه ها و گلوله های موجود در خیابانهای نیوجرسی دستبندهای زیبا ی فولادی و برنجی طراحی و ساخته است. هریک از این اسلحه ها به یک دستبند زیبا تبدیل شده اند که شماره سریال اسلحه را در خود جای داده است.
او به خبرنگاران گفت تنها سعی کردم با استفاده از خلاقیت از خوفناکترین سلاح جهان یک شی زیبا و دوست داشتنی خارج کنم. دستبندهای او که از ذوب شدن گلوله و تفنگ به دست می آیند بین ۱۵۰ تا ۵۰۰ دلار قیمت دارند او میگوید عمر این زیور آلات بسیار زیاد است و کاملا مناسب هدیه دادن به عنوان یادگاری است.
وی عنوان کرده است ایده انجام این هنر هنگام ملاقات با شهردار این شهر به ذهن او خطور کرده است ، آنها در مورد خشونت های استفاده از اسلحه صحبت میکردند وی اضافه میکند شاید احمقانه باشد که یک طراح جواهرات در مورد خشونت صحبت کند اما من زمانیکه فهمیدم میتوانم این کار را انجام دهم کاملا هیجان زده شدم.
این شهر یکی از شهرهای پر خطر امریکاست که بالاترین میزان خرید و فروش اسلحه را دارد. او اضافه میکند امیدوار است که روزی مردم به جای خرید اسلحه از این زیور آلات استفاده کنند و این طرحها به جای اسلحه نماد این شهر باشد.ا و ۲۰ درصد فروش این محصولا ت را به یک موسسه خیریه بخشیده است.
تردستی یا شعبده بازی، فنی است که با روش های خاص، عوامل اصلی قانون طبیعت را به صورت وارونه جلوه می دهد و قوانین فیزیکی را زیر پا می گذارد. طیبه رحمتی با لقب هنری «سایه» اولین دختر تردست و شعبده باز ایران است.
او در خانواده ای متوسط به عنوان تنها دختر خانواده، با پدری نظامی در بجنورد متولد شد؛ از کودکی عاشق هنر و بازیگری بود و همین عشق و علاقه موجب شکاف و جدایی بین سایه و اطرافیانش بود. قصه زندگی و رو آوردن به شعبده بازی و پول در آوردنش از این راه را از زبان خودش بشنویم.
از کودکی علاقه زیادی به بازیگری داشتم و با دیدن فیلم ها و سریال ها به شدت تحت تاثیر قرار می گرفتم و همیشه خودم را جای نقش اصلی فیلم ها می گذاشتم. با وجود مخالفت شدید پدرم – و البته حمایت های عاشقانه مادرم – به صورت پنهانی با گروه های نمایشی مدرسه همکاری می کردم.
خطاط خوبی هم بودم و به خاطر بالا بودن سواد قرآنی ام در کنار روابط عمومی خوبی که داشتم، سوپراستار مدرسه شده بودم. بعد از گرفتن دیپلم، گروه تئاتر از هم پاشیده شد. تصمیم گرفتم هنر دیگری را جایگزین کنم که هنر بازیگری نیز در آن باشد.
روزی به عنوان تماشاچی در جنگی حضور یافتم که شعبده باز داشتند؛ تا آن روز شعبده بازی را فقط در تلویزیون دیده بودم، وقتی اجرای شعبده باز تمام شد، به دیدن او رفتم و به ایشان گفتم: اکثر حقه هایش را فهمیده ام. خندید و گفت: معمولا هر کس که شعبده بازی می بیند یک حدسی می زند که فکر می کنددرست است اما راز شعبده بازی آن چیزی که شما فکر می کنید نیست.
از من خواست تا راز بازی هایش را بگویم؛ من هم چنین کردم. بعد از شنیدن حرف هایم تعجب کرد. نگاه عمیقی به من کرد و گفت: شما از نظر ژست، میمیک صورت، قد و معیار استانداردهای لازم را برای شعبده باز شدن دارید. چرا شعبده باز نمی شوید؟ در ایران در شهرهای زیادی اجرا دارم. در شهرهای مختلف کشورهای دیگر هم از جمله مالزی، گرجستان و ترکیه اجرا داشته ام؛ دوبی هم چند بار دعوتم کردند.
مبلغ پیشنهادی ام هم خیلی خوب بود و می توانست گره ای از زندنگی ام باز کند ولی ظاهرا با حجابم مشکل دارند. وقتی پایم را از مرز بیرون می گذارم نماینده یک دختر مسلمان ایرانی هستم. کوچکترین اشتباه در پوشش و بیان من، دستاویزی برای رسانه هایی می شود که قصد دارند ایران و دختر ایرانی را محکوم کنند.
متاسفانه خیلی جلوی پایم سنگ اندازی می کنند حتی اخیرا برایم ایمیل های تهدیدآمیز هم می فرستند و می خواهند مرا از ادامه این کار منصرف کنند ولی مشکلاتم به خودم ربط دارد نباید آب در آسیاب دشمن بریزیم.
آموزش و الگوی کاری
متاسفانه درخصوص شعبده بازی افتخار شاگردی نداشته ام و استادی در این خصوص ندارم. با دیدن فیلم ها و اجرای شعبده بازان مطرح، ایده می گرفتم و ایده هایم را می ساختم ولی گاهی ساخت لوازم، نیاز به دستگاه ها و تجارب زیاد دارد، اینجاست که مجبوری لوازم شعبده بازی بخری. مثلا در شعبده بازی میزی وجود دارد که مخصوص پرواز ساخته شده است و همه شعبده بازان از آن برای پرواز استفاده می کنند.
من این بازی را خریده ام اما شیوه دیگری را برای اجرایش انتخاب می کنم تا کارم تکراری نباشد من از تکراری بودن وحشت دارم و دوست دارم همیشه متفاوت باشم. در ایران از استاد بهروز کریمی، پدر شعبده بازی ایران مشاوره می گیرم که انصافا اکثر شعبده بازان ایرانی استاد را همانند پدرشان دوست دارند. از نظر انسان دوستی و مهربانی و گذشت، خیلی دوست دارم مثل ایشان باشم. انسانی بسیار متواضع و خونگرم هستند.
زندگی شخصی
زندگی شخصی من با دیگر خانم ها فرق دارد؛ از کودکی اهل آشپزی، عروسک بازی و بازی های دخترانه نبودم. من چند سالی هست که در یک شهر غریب تنها و مستقل زندگی می کنم؛ البته منظورم از غربت، اقوام و خانواده هستند. من لیسانس هنرهای تجسمی دارم و اوقات فراغتم را با کتابت قرآن، خطاطی و صد البته ورزش پر می کنم.
ورزش های مورد علاقه من موتورسواری، ورزش های رزمی، شکار (البته صرفا برای تفریح تا حالا به هیچ موجود زنده ای شلیک نکرده ام) بوده است. حتی مدتی در دیواره مرگ موتورسواری می کردم که مادرم قسمم داد که دیگر این ورزش را انجام ندهم و به احترام مادرم این کار را نکردم.
حمایت مالی و اسپانسر
حمایت مالی و اسپانسر تا حالا نداشته ام کاش واقعا یکی از من حمایت می کرد. من الان ۲۵ سال سن دارم و از یک شهر کوچک فعالیت هایم را آغاز کرده ام و تا حالا یک ریال برای تبلیغات هزینه نکرده ام. وقتی با هنرمندان معروف مصاحبه می کنید؛ می گویند، از وقتی که به تهران آمده اندن بیشتر موفق شده اند. یک هنرمند باید در پایتخت باشد و رسانه در اختیار داشته باشد.
غیرممکن است فلان بازیگر در شهرستان شهرتی کسب کند حتما باید فیلمش از صدا و سیما و سینما پخش شود یا باید اسپانسر داشته باشد تا خرج تبلیغات کند … اما من هیچ کدام از اینها را نداشته ام؛ نه رسانه ها حمایتم کرده اند نه توان مالی داشته ام اما کم نیستند مردمی که مرا می شناسند. صددرصد شعبده بازان ایران «بانو سایه» را می شناسند. حتی اگر در اینترنت اسم و فامیل مرا سرچ کنید متوجه می شوید بیش از صدها خبرگزاری درباره من مطلب نوشته اند.
من هرگز فکر نمی کردم که به اینجا برسم و از یک شهر کوچک اسمم در روزنامه ها و مجلات بیاید. هنر شعبده بازی در خون من است. من قدرت رقابت با تمام شعبده بازان صاحب نام دنیا را دارم. البته اگر ساپورت شوم و اسپانسر داشته باشم، به راحتی می توانم حقه های «کریس آنجل» را به نمایش بگذارم. فیلمی که من قصد دارم بسازم، غول شعبده آمریکا را از پا درخواهد آورد و بت کریس آنجل را در هم خواهد شکست و سی دی یک دختر مسلمان ایرانی در کل جهان خواهد چرخید.
رمز موفقیت؟
ببینید این حرفم را به تمام هنرمندهای خانم می گویم ستاره شدن مهم نیست، ستاره ماندن مهم است. قهرمان شدن کاری ندارد؛ پهلوان ماندن مهم است. من از سن ۱۸ سالگی به صورت مستقل و به دور از خانواده زندگی می کنم چون پدرم شدیدا مخالف فعالیت های هنری من است و ترجیح می دهم جلوی چشمش نباشم. من تمام موفقیتم را از خدای خودم می دانم. در قرآن تمام حد و مرزها مشخص شده است که می توان از آنها در زندگی و اجتماع بهره برد. «خدا همیشه با ماست» (ذلک الکتب لا ریب فیه هدی للمتقین)
درآمد
من تمام هزینه های زندگی ام را از راه هنر به دست می آورم. چون در شهرستان زندگی می کنم معمولا قیمت اجراها در شهرستان ها پایین است. در تهران که اجرا دارم مبالغ خوب است اما ۵۰ درصد هزینه ام صرف راه و حمل و نقل لوازم می شود ولی در حدی که دستم جلوی کسی دراز نشود از پس اجاره خانه و پول آب و برق و گاز برمی آیم. نمی توانم بگویم درآمدم بالاست ولی من قانع هستم.
در جنوب شهر در یک خانه قدیمی، یک اتاق اجاره ای دارم. شغل من خطرات و آسیب هایی جدی دارد؛ ولی من بیمه نیستم. گاهی شده هزینه یکسال پس اندازم هزینه یک هفته درمانم شده. چند بار بنا به پیشنهاد دوستانم تصمیم گرفته ام تهران ساکن شوم ولی با شنیدن پول رهن و اجاره تصمیمم عوض شده. من از زندگی محقر و ساده ام راضی ام، بیشتر از این از خدا نمی خواهم. تنها آرزوی من داشتن یک خانه چهل، پنجاه متری از خودم است که حتما روزی به این آرزویم خواهم رسید.
پیشرفت کاری
همیشه سعی کرده ام متفاوت باشم و دچار تکرار نشوم. به تبلیغات دهن به دهن، بیشتر اعتقاد دارم. من تبلیغات آنچنانی نداشته ام فقط یک وب سایت از خودمدارم که آن را هم یکی از طرفدارانم برایم طراحی کرده است.
شریک کاری ندارم. متاسفانه خانم شعبده باز نداریم، اگر بود حتما با کمال میل با ایشان همکاری می کردم و داشتن شریک کاری آقا؛ باید بگویم تمام جذابیت کار من این است که خانم هستم. اگر یک همکار آقا در کنارم قرار بگیرد این کار جذابیتش را از دست می دهد ولی به طور کلی برای اجراهای حرفه ای دستیارانی دارم که خارج از صحنه وظایفی را به عهده دارند.
آموزش و تربیت کارورزان خانم
چندی پیش بنا به تماس هایی که داشتم، تصمیم گرفتم در اداره ارشاد شهری که ساکنم، کلاس آموزش تردستی و شعبده بازی برگزار کنم که به دلایل بسیاری اجازه این کار به من داده نشد.
منبع: کسب و کار
این دختر ۲۰ ساله که “بروک” نام دارد از نظر جسمی و روانی همچنان شبیه یک کودک نوپا باقی مانده است.
پزشکان میگویند این بیماری عحیب و نادری است که هیچ نام شناخته شده ای ندارد و به سندرم ایکس مشهور است. آنها احتمال میدهند علت این بیماری ممکن است یک جهش ژنتیکی باشد.
اگرچه حدود ۲۰ سال از تولد “بروک” میگذرد اما او از نظر جسمی و روانی در حد یک کودک ۹ ماهه تا ۱ ساله باقی مانده است و هنوز قادر به راه رفتن نیست و دندانهای شیری اش را دارد.
پدر او میگوید تا حدود ۴ سالگی اش او تقریبا رشد خوبی داشت اما رشد او بعد از آن کاملا متوقف شد. او بارها توسط پزشکان و متخصصان مختلف مورد آزمایش قرار گرفته اما هنوز بیماری او ناشناخته باقی مانده است. او ۱۵ سال است در یک سایز مشخص باقی مانده و نیازمند نگهداری ۲۴ ساعته پدر و مادرش است.
دانشمندان علت این امر را یک جهش ژنتیکی میدانند که در روند رشد او تاثیر گذار بوده است. او تا کنون مورد ۷ عمل جراحی قرار گرفته است و در یکی از این جراحی ها در سن ۴ سالگی به مدت ۱۴ روز در کما بود. مادر او میگوید : “بروک” را همانگونه که هست دوست دارم و زمانیکه کسی در مورد او سوال میکند و سنش را میپرسد من واقعیت را نمیگویم.
مهمتری نامزدهای دریافت جایزه اسکار در شاخههای مختلف
بهترین فیلم: لینکلن، آرگو، زندگی پای، بینوایان، عشق، Silver Linings Playbook، جانگوی آزاد شده، سی دقیقه پس از نیمه شب، هیولاهای جنوب وحشی
بهترین کارگردانی: استیون اسپیلبرگ (لینکلن)، انگ لی (زندگی پای)، میشائیل هانکه (عشق)، بن زایتلین (هیولاهای جنوب وحشی)، دیوید اُ.راسل (Silver Linings Playbook)
بهترین هنرپیشه نقش اول مرد: بردلی کوپر، دنیل دی لوئیس، دنزل واشنگتن، هیو جکمن، واکین فینیکس.
بهترین هنرپیشه نقش اول زن: جسیکا چستین، جنیفر لاورنس، نائومی واتس، امانوئل ریوا و کوییوَن ژانه والیس.
بهترین هنرپیشه نقش مکمل مرد: آلن آرکین (آرگو)، رابرت دو نیرو (Silver Linings Playbook)، فیلیپ سیمور هافمن (استاد) تامی لی جونز (لینکلن)، کریستوف والتس (جانگوی آزاد شده).
بهترین هنرپیشه نقش مکمل زن: امی آدامز (استاد)، سالی فیلد (لینکلن)، آن هاتاوی (بینوایان)، هلن هانت (The Sessions)، جکی ویور (Silver Linings Playbook).
بهترین فیلمنامه اقتباسی: (لوسی الیبار و بن زایتلین)، زندگی پای (دیوید مگی)، لینکلن (تونی کاشنر)، Silver Linings Playbook (دیوید اُ.راسل) آرگو (کریس تریو)، هیولاهای جنوب وحشی.
بهترین فیلنامه تألیفی: عشق (میشائیل هانهکه) جانگوی آزاد شده (کوئنتین تارانتینو)، پرواز (جان گیتینز)، قلمرو طلوع ماه (وس اندرسون و رومان کاپولا)، سی دقیقه پس از نیمه شب (مارک بول)
بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان: رابطه عاشقانه سلطنتی (دانمارک)،عشق (اتریش)، کن تیکی (نروژ)، No (شیلی)، War Witch (کانادا).
فیلم درام “لینکلن” به کارگردانی “استیون اسپیلبرگ” و “دنیل دی لوئیس” در نقش “آبراهام لینکلن” با نامزدی در ۱۲ شاخه پیشتاز هشتاد و پنجمین مراسم اسکار است.
چنانچه بازی درخشان “دنیل دی لوئیس” این بار نیز نظر هیئت داوران اسکار را به خود جلب کند، این سومین جایزه اسکار وی پس از فیلمهای “پای چپ من” (۱۹۹۰) و “خون به پا خواهد شد” (۲۰۰۸) خواهد بود.
پس از لینکلن فیلم “زندگی پای” به کارگردانی انگ لی با ۱۱ نامزدی در رده دوم قرار دارد. این فیلم سه بعدی بر اساس داستانی به همین نام به قلم یان مارتر ساخته شده است.
انگ لی (دوم از راست) به همراه هنرپیشگان فیلم “زندگی پای”. او در سال۲۰۰۶ برای فیلم “کوهستان بروک بک” اسکار بهترین کارگردانی را دریافت کرد.
یکی دیگر از فیلمهایی که منتقدان شانس خوبی را برای دریافت اسکار برای آن پیشبینی میکنند، “آرگو” درام پر کشش بن افلک است که خود نیز در آن ایفای نقش میکند. این فیلم مجوعا در ۷ شاخه نامزد دریافت اسکار شده است.
بردلی کوپر برای ایفای نقش در فیلم Silver Linings Playbookنامزد دریافت اسکار بهترین هنرپیشه نقش اول مرد شده است.
جسیکا چستین برای ایفای نقش در فیلم “سی دقیقه پس از نیمه شب” در شاخه بهترین هنرپیشه نقش اول زن نامزد دریافت اسکار شده است.
هیو جکمن برای بازی در موزیکال “بینوایان” در شاخه بهترین هنرپیشه نقش اول مرد نامزد شده است.
جنیفر لاورنس یکی از نامزدان دریافت اسکار در شاخه بهترین هنرپیشه نقش اول زن
واکین فینیکس یکی از نامزدان دریافت اسکار در شاخه بهترین هنرپیشه نقش اول مرد
” آن هاتاوی” یکی از نامزدان دریافت اسکار در شاخه بهترین هنرپیشه نقش مکمل زن
“ کریستوف والتس” (چپ) در کنار جیمی فاکس در صحنهای از فیلم “جانگوی آزاد شده”. کریستوف والتس در شاخه بهترین هنرپیشه نقش مکمل مرد نامزد دریافت اسکار شده است.
صحنهای از فیلم “سی دقیقه پس از نیمه شب” به کارگردانی کاترین بیگلو. این فیلم ماجرای عملیات تعقیب و شکار اسامه بن لادن، رهبر القاعده توسط کماندوهای یگان ویژه ارتش آمریکا به تصویر میکشد. “سی دقیقه پس از نیمه شب” مجموعا در پنج شاخه از جمله بهترین فیلم نامزد دریافت اسکار شده است.
صحنهای از فیلم “عشق” به کارگردانی میشائیل هانکه که در بخش بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان نامزد شده است. این فیلم پیشتر جایزه نخل طلای کن را نصیب خود کرد و به عنوان یکی از بختهای بلند دریافت اسکار به شمار میرود.
مورچهها همه جا هستند، هر جایی که یک تکه بیسکوئیت از دستتان به زمین بیفتد چند دقیقه بعد تعدادی از آنها را خواهید دید که دور آن جمع شده و بیسکوئیت را تکه تکه کرده و با خود می برند.
به گزارش فارس، تصاویر زیر مربوط به لحظه تولد مورچه است، تصاویری حیرت انگیز از بیرون آمدن یکی از کوچک ترین موجودات دنیا از تخم.
مجموعه مورچهها یک ملکه دارند که مسئول تخمگذاری است، این ملکه در اکثر گونهها تنها یک بار جفتگیری میکند و جفت او پس از جفت گیری میمیرد، البته خود ملکه هم خوش شانس نیست و در بسیاری از گونهها پس از تخم گذاری کشته شده یا از لانه بیرون انداخته می شود.
مورچههای کارگر مسئول نگهداری از تخمها هستند و ملکه باید سعی کند تا بیشترین تعداد تخم ممکن را بگذارد زیرا عمر مورچههای کارگر تنها ۲ تا ۳ هفته است و باید
همیشه به قدری تخم موجود باشد که مجموعه مورچه بتواند به حیات خود ادامه دهد.
تخم های مورچه تا زمان به دنیا آمدن در مراقبت کامل مورچههای کارگر هستند و جالب است که در وقت خارج شدن مورچهها از تخم، این موجودات ریز به یکدیگر کمک می کنند.