نباید از خسته بودن خود شرمنده باشی بلکه فقط باید سعی کنی خسته آور نباشی.
خوش آمدید - امروز : سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲

جوک های خنده دار فانتزی های من جدید

 

یکی از فانتزیام اینه که . . .
.
برم به شرکت سامسونگ پیشنهاد بدم که روی گوشی هاشون یه شلوار کردی هم بدند به مردم که دیگه گوشیاشون راحت از جیبشون در بیاد. بعد اونا هم همین کارو بکنن بعد فروششون ۱۰ برابر شه . بعدش بیان دنبال من که برم مدیر عاملشون بشم منم بی تفاوت به همه چی برم تو افق محو شم !
::

یادش بخیر بچه بود یکی از فانتزیام این بود که وقتی گریه میکنم مثل شخصیت های کارتونی که اشکاشون به دو طرف پرت می شد ، باشم ولی افسوس
::
::
یکی از فانتزیام اینه که سر میز شام وختی که همه دارن غذا میخورن من هی با غذام بازی کنم بعد بابام خَعلی باکلاس بهم بگه آ قربونش برم چرا غذاتو نمیخوری ؟ بعد من با یه لبخند ملیح بگم مرسی پدر میل ندارم . . .
ولی لامصب یا همیشه مِث گاو میخورم یا بابام یه خورده سنگین برخورد میکنه و کلمات رکیک استفاده میکنه که چون اینجا خونواده نشسته و تردد میکنه و . . . از گفتنش معذورم
::
WWW.CAMPFA.IR

یکی از فانتزیام اینه صبح که از خواب پا میشم مثل یه غنچه وا بشم
خخخخخخخ
::
::
یه افق دارم شاه نداره
نوری داره ماه نداره
به کسی نشونش نمی دم
به کسی می دم که کس باشه
ماشین باباش پراید باشه
گوشی تو جیبش گیر نکنه
مخ منو درگیر نکنه…
::
::
یکی از فانتزیام اینه مامور شهرداری بشم و یه کیف پر از پول پیدا کنم ( ترجیحا دلار ) برم تو افق همشو خرج کنم ؛ همش که نباید فانتزی آموزنده باشه ! والا ! یه بار شانس در خونه ما رو زده ، اگه گذاشتید شما ها
::

WWW.CAMPFA.IR

::
ﺩﺳﺘﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﺍﮐﺴﭙﻠﻮﺭﺭ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ، ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﺒﻨﺪﻣﺶ ، ﺯﺩ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﻢ ﮔﻒ ﻣﯿﺒﻨﺪﯼ ؟
ﺍﺻﻦ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﺵ ﺍﺷﮏ ﺟﻢ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﻭﺩ ! ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﻣﯿﺨﺎﺳﺘﻢ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﺰﺕ ﮐﻨﻢ @
ﮔﻔﺖ ﻣﺮﺳﯽ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﺍﻓﻖ ﻣﺤﻮ ﺷﺪ . . .
::
::
ﺁﻗﺎ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﻫﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎ ﯾﻪ ﭘﺎﻟﺘﻮﯼ ﻣﺸﮑﯽ ﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﯾﻪ ﻧﻔﺮﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺯﯾﺮ ﺑﮕﯿﺮﻩ !
ﺑﭙﺮﻡ ﭘﺮﺗﺶ ﮐﻨﻢ ﺍﻭﻥ ﻭﺭﻭ ﻧﺠﺎﺗﺶ ﺑﺪﻡ، ﺑﻌﺪ ﻃﺮﻑ ﮐﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻗﺪﻡ ﺯﻧﺎﻥ ﺩﻭﺭ ﻣﯿﺸﻢ ، ﺩﺍﺩ ﺑﺰﻧﻪ ﺑﮕﻪ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺷﻤﺎ . . .
ﻣﻨﻢ ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻭﺍﯾﺴﻤﻮ ﺑﺪﻭﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ﺳﺮﻣﻮ ﯾﮑﻢ ﺑﭽﺮﺧﻮﻧﻤﻮ ﯾﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﻤﻮ ﺑﮕﻢ ﯾﻪ ﺭﻫﮕﺬﺭ !
ﺑﻌﺪ ﻫﻤﻮﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺗﻮ ﺍﻓﻖ ﻣﺤﻮ ﺷﻢ
::

::
یکی از فانتزیام اینه بفهمم چرا با اینکه سالهاست در تولید گوجه فرنگی خود کفا شدیم ، اما هنوز اسمش به گوجه ملی تغییر نیافته !
نه عاخه واقعا چرا ؟
::

::
یکی از فانتزیام اینه که تو مِه پنهان شم بعد فانتزیایی که میان تو مِه محو بشن رو با دمپایی ابری خیس اونقد بزنم که صدا سگ دربیارن تو مه !

::
::
یکی از فانتزیام اینه تو افق عوارض بذارم با پولش پراید بخرم !
::
WWW.CAMPFA.IR
یکی از فانتزیام اینه که برم چین افق چینی وارد کنم بعد هرکی خواست تو این افقا محو شه نتونه خیط شه بعد من در حالی که خنده میزنم تو افق واقعی محو شم !
::

::
یکی دیگه از فانتزیام اینه جنگ بشه ، بعد محاصره بشیم ، فرمانده بگه ی نفر باید بره حواس دشمنو پرت کنه تا بقیه بچه ها نجات پیدا کنن بعد همون موقع بیسیم چی به فرمانده بگه حاجی سریع تر تصمیم بگیر بچه ها دارن از پُـشت قیچی میشن بعد فرمانده داد بزنه کی این فداکاری رو میکنـه ؟!
بعد من با یه لبخند مَلیح از بین جمعیت بیام بیرون و بگم حاجی من هستم
بعد فرمانده بگه عاخه تـو چـرا ؟! تـو موجبات نشاط رزمندگان رو فراهم می کنی روحیه ی بچه ها به حضور تو بستگی داره D: ، نـه تو باید سالم برگردی عـقب بعد من بگم نـه حاجی من سنگامو با خودم وا کندم دیگه دل بستگی تو این دنیا ندارم پراید شده ۴۰ میلیون ، فقط تنها دلخوشیم اینه که گوشیم راحت از جیبم درمیاد D: بعد فرمانده بگه پس پلاکتُ بده ببرم واسه خانومت ، منم یه لبخند بزنمُ بگم حاجی من که زن ندارم . . .
بعد برم و پشت سرم گردو خاکه بالگرد هلیکوپتر بلند بشه تو گردو خاک و افق محو بشم و صـدای خُمپاره بیاد و حاجی اشکاش سرآزیر بشه و زیر لب بگه انا لله وانا الیه راجعون تو بیسیم بگه حاجی هادی رو کشتن جنگو باختیم . . .
خـودم گـریه م گـرفت لامـــصــبا شادی روحِ مـطهرم صلوات
::

همچنین : بخوانید  جملات طنز تا حالا دقت کردید که ؟!

::
یکی از فانتزیام اینه
که رئیس یه شعبه بزرگ بانک بشم بعد بهم پیشنهاد اختلاس کنن ولی من قبول نکنم بعد شب که دارم تو خیابون با ماشینم بر میگردم خونه ( پــراید سـفید ) یهو موبایلم زنگ بخوره همونا که بهم پیشنهاد اختلاس کرن باشن بعد بهم بگن ما دختر همسایتو گروگان گرفتیم اگه واست مهمه بیا به این آدرس بعد من با مُشت بکوبم رو فرمون و داد بزنم لعنتی ! بعد موبایلو پرت کنم تو خیابون ( خعلی با کلاسه نـه؟! ) بعد داشبورد ماشینو باز کنم و خشاب تفنگمو پُـر کنم بعد برسم به اون بـُرجِ نیمه کاره و متروک بعد داد بزنم کجایین لعنتیا ؟! بعد یهو ببینم دختر همسایمونو با تناب عاویزون کردن به سقف اونم هی داد میزنه بعد ۷ و ۸ نفرم دورم کنن بعد من همشونم تا سَـر حـده مرگ بزنم و برم تنابُ باز کنم یهوو یه چاقو بره تو شیکمم بعدببینم کاره دختر همسایمون بوده بهش بگم چرا با من این کارو کردی !؟ اونم یه لبخند کثیف بزنه و بگه اینا همش نقشه بود من با اونا همکارم بعد در حالی که داره میره بهش بگم Game Over !! اونم تا برگرده به من نگا کنه منم کنترل بمبُ از تو جیبم در بیارم و ساختمونو منفجر کنم
::
::
WWW.CAMPFA.IR

::
یه فانتزی دارم توی یه مهمونی بزرگ سر شام یهو تلفنم زنگ بزنه ، گوشی رو وردارم بعد کلی حرف زدن بگم این حرفا چیه اقای وزیر مگه پول منو شما داریم ما ، با اقای رییس جمهورم حرف بزنید اگه صلاح میدونن من این چند ملیارد رو وارد بازار کنم ، من همه جوره حاضرم به دولت کمک کنم . تو این بحران ارزی ، بعد بگم به خانم بچه ها سلام برسونید . تلفنو قطع کنم ، بعد به مهمونا که با دهان باز دارن منو بگا میکنم بگم ببخشید اقای وزیر بعد موقع زنگ زدن ، احمد جون بی زحمت اون کاسه ترشی رو بده یکم ازش بکشیم ، ( نکته : چون سر شام هستیم نمیتونم شامو ول کنم برم افق )
از قدیم گفتن : فانتزی سالم در بدن سالم
::
WWW.CAMPFA.IR

یکی از فانتزیام اینه که سوار اتوبوس باشم ، یکی با عجله سوار بشه و کارتش شارژ نداشته باشه بعد هی دنبال یکی باشه که براش کارت بزنه و بعد برسه به من ، منم دستمو بکنم تو جیبمو کارتمو در بیارم بدم بهش که کارت بکشه ، بعد من همون موقع ایستگاه پیاده شمو کارتمم ازش پس نگیرم و اون داد بزنه حداقل اسمتو بگو ؟
منم محل ندمو تو عمود محو شم ! ( پ.ن : افق دیگه جا نداره )

امتیاز 4.00 ( 1 رای )