کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید. (کوروش کبیر)
خوش آمدید - امروز : جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
خانه » 2013 » ژانویه (صفحه ی 33)

آرشیو ماهانه : ژانویه 2013

اقدام غیر اخلاقی یک دختر ۱۸ ساله برای درمان مادرش +عکس

چندی پیش خبری مبنی بر خودفروشی دختری ۲۰ ساله از برزیل به گوش میرسید که جنجالی بسیاری در رسنه ها بپا کرد ، اکنون دختر دیگری به نام “ربکا برناردو” در اقدامی مشابه در حال تلاش برای جمع آوری پول جهت مداوای مادر زمین گیرش است.

اقدام غیر اخلاقی یک دختر 18 ساله برای درمان مادرش +عکس| www.campfa.ir

او که این اقدام خود را یوتویوب اعلام کرده است میگوید به محض اینکه تولد ۱۸ سالگی ام به پایان رسید تصمیم گرفتم ایده ام را عملی کنم تا مادر مریضم درمان شود.
او میگوید : روشهای گوناگونی را برای پیدا کردن یک شغل آبرومند امتحان کردم. برای مدت زیادی در یک رستوران خدمتکار بودم اما حقوق این کار فقط به اندازه خورد و خوراک من و مادرم بود ولی ما برای نگهداری مادرم که کاملا زمین گیر است یک پرستار دائم نیاز داریم.
به گفته همسایه ها این خانواده هیچ کس را ندارند تا به آنها کمک کنند. مادر او در مصاحبه اش با رسانه ها اعلام کرده است از این کار دخترش راضی نیست و به نظر او این کار تن فروشی است و هیچ توجیهی ندارد.
در برزیل این کار دختران قانونی است و کسی نمیتواند مانع آنها شود. این دختر میگوید تنها یک بار این کار را خواهد کرد و بعد از آن زندگی خوبی را خواهد داشت .

اقدام غیر اخلاقی یک دختر 18 ساله برای درمان مادرش +عکس| www.campfa.ir

اقدام غیر اخلاقی یک دختر 18 ساله برای درمان مادرش +عکس| www.campfa.ir

مهارت و هنرنمایی یک دختر ۱۸ ساله در گریم سینمایی +تصاویر

“اما پیکلز” ۱۸ ساله با انتشار تصاویری از خودش نشان داد چه مهارت فوق العاده ای در زمینه گریم سینمایی دارد. تصاویر منتشر شده از وی در یوتویوب تا کنون بیش از ۱٫۵ میلیون بازدیدکننده داشته است.

مهارت و هنرنمایی یک دختر 18 ساله در گریم سینمایی +تصاویر| www.campfa.ir

این دختر نوجوان سابقا به قدری خجالتی بود که از حضور در جمع وحشت داشت و حتی نمیتوانست در کلاس درس به سوالات معلمان پاسخ دهد. اما او اکنون به یک پدیده اینترنتی تبدیل شده است. بیش از ۱٫۵ میلیون نفر شاهد تصاویر وی بوده اند که درآنها خود را به هر شکلی گریم کرده است. ازشخصیتهای معروف سینمایی چون ادوارد دست قیچی با بازی جانی دپ تا شکل کتی پری و حتی اشخاص اساطیری در فیلمهای تخیلی.
او در مصاحبه اش گفته است از دو سال پیش که خجالتی بودنش در زندگی اش تاثیر بدی گذاشته بود شروع به هنرنمایی در اینترنت کرد و این کار باعث شد وی اندک اندک اعتماد به نفس از دست رفته اش را باز یابد. او میگوید اکنون به راحتی در مقابل دوربین به صورت آنلاین با دیگران ارتباط برقرار میکند و به این ترتیب بر ترس خود غلبه پیدا کرده است.
وی میگوید اولین بار از تکنیکهای آرایشی برای کوچک کردن بینی اش که فکر میکرد کمی بزرگ است استفاده کرد. او از ۵ سال پیش کارش را به صورت حرفه ای آغاز کرده است و یک سال است در یوتویوب یک شبکه اختصاصی دارد.
او اکنون در این شبکه مجازی خیلی موفق است و حتی از این طریق در آمد هم داشته است. او امیدوار است روزی بتواند به صورت کاملا تخصصی در تلویزیون و سینما فعالیت کند.

مهارت و هنرنمایی یک دختر 18 ساله در گریم سینمایی +تصاویر| www.campfa.ir

مهارت و هنرنمایی یک دختر 18 ساله در گریم سینمایی +تصاویر| www.campfa.ir

مهارت و هنرنمایی یک دختر 18 ساله در گریم سینمایی +تصاویر| www.campfa.ir

مهارت و هنرنمایی یک دختر 18 ساله در گریم سینمایی +تصاویر| www.campfa.ir

مهارت و هنرنمایی یک دختر 18 ساله در گریم سینمایی +تصاویر| www.campfa.ir

مهارت و هنرنمایی یک دختر 18 ساله در گریم سینمایی +تصاویر| www.campfa.ir

مهارت و هنرنمایی یک دختر 18 ساله در گریم سینمایی +تصاویر| www.campfa.ir

مهارت و هنرنمایی یک دختر 18 ساله در گریم سینمایی +تصاویر| www.campfa.ir

مهارت و هنرنمایی یک دختر 18 ساله در گریم سینمایی +تصاویر| www.campfa.ir

مهارت و هنرنمایی یک دختر 18 ساله در گریم سینمایی +تصاویر| www.campfa.ir

شرط جالب ملکه زیبایی برای ازدواج با رونالدو +عکس

طبق سنت منطقه خاورمیانه، مردان از زنان خواستگاری می کنند؛ اما شیلاء سبت بحرینی خودش زحمت این کار را کشیده است!

بنا بر این گزارش، روزنامه  الرای کویت نوشت که وی گفته، با این موضوع که وی زن دوم رونالدو باشد مشکلی ندارد؛ فقط یک شرط دارد و آن این که وی علنا اعلام کند مسلمان شده است.

این خبر در رسانه های عربی در سطح وسیعی انتشار یافته است.

ملکه زیبایی | www.campfa.ir

ملکه زیبایی

 

ملکه زیبایی

ملکه زیبایی

ملکه زیبایی عرب

ملکه زیبایی عرب

ملکه زیبایی عرب

ملکه زیبایی عرب

اس ام اس های عاشقانه و احساسی جدید زمستان ۹۱

اس ام اس های عاشقانه و احساسی جدید زمستان 91 |www.campfa.ir


وجودم میلرزد ولی هراسی ندارم ، چون زلزله عشق توست که درونم را ویران میکند
::
::

wWw.CampFa.ir

دستاتو بذار روی قلبت . گذاشتی؟ آرزومه همیشه بتپه حتی اگه برای من نباشه
::
::
کاش میدانستی دنیا با همه وسعتش بدون عزیزان جایی برای ماندن ندارد . به رسم سپاس نوشتم که بدانی عزیزی!
::
::
صدای خنده ی خدا را میشنوی ؟ دعاهایت را شنیده و به آنچه محال میپنداری میخندد
::
::
زیباترین ستایش ها ، نثار کسی که کاستی هایم و لغزشهایم را میداند و باز هم دوستم دارد
::
::
هیچ وقت دل به کسی نبند ، چون این دنیا انقدر کوچیکه که دوتا دل توش جا نمیشه ! ولی اگه دل بستی هیچ وقت ازش جدا نشو ، چون این دنیا انقدر بزرگه که دیگه پیداش نمیکنی…
::

wWw.CampFa.ir
::
مثل شقایق زندگی کن ، کوتاه اما زیبا ، مثل پرستو کوچ کن ، فصلی اما هدفمند ، مثل پروانه بمیر ، دردناک اما عاشق
::
::
یه کاغذ سفید را هرچقدر هم که سفید و تمیز باشه کسی قاب نمیگیره ، برای ماندگاری باید حرفی برای گفتن داشت
::
::
زیبایی زندگی اینه که ؛ بی خبر دعات کنن ، نبینی و نگات کنن ، ندونی و یادت کنن
::
::
من خوبم ، من آرامم ، من قول داده ام ، فقط کمی بی حوصله ام ، آسمان روی سرم سنگینی میکند ، روزهایم کش آمده ، هر چه خودم را به کوچه بی خیالی میزنم ، باز سراز کوچه دلتنگی در می آورم ، روزها تمام ابرهای اندوه در چشمان منند ولی ، نمی بارند چون من خوبم ، من آرامم ، من قول داده ام ، تمام خنده هایم را نذر کرده ام که گریه ام نگیرد ، اما شبها ….
::
::
استادم برای سفید بودن برگ نقاشی ام تنبیهم کرد و “همه” به من خندیدند …. اما من خدایی را کشیده بودم که “همه” میگفتند دیدنی نیست!
::
::
خداوندا ؛ دوستی دارم آیینه تمام نمای عشق ، رسمش معرفت و یادش صفای دل ، پس آنگاه که دست نیاز سوی تو برآورد ، پرکن از آنچه که در مرام خدایی توست
::

wWw.CampFa.ir
::
سینه ام یک دفتر تاخورده است … واژه هایش خیس و سرد و مرده است … من نمیگویم ولی انصاف نیست … دوری ات گویی دلم را برده است
::
::
قطرات بارون ممکنه کوچیک باشن ، اما یه گل تشنه منتظر باریدنشه ، یه اس ام اس ممکنه ساده به نظر برسه ، اما قلب فرستندش خیلی به یادته
::
::
درب ، باز و بسته شد ، حتما باز باد شوخی اش گرفته است ، ادای آمدنت را در می آورد …
::
::
خیاط خوبیست خداوند ، اما دل مرا به عمد یا سهوا نمیدانم … ! شاید بی هوا تنگ به سینه ام کوک زده …
::
::
امواج زندگی را بپذیر ، حتی اگر گاهی تو را به عمق دریا ببرند. آن ماهی آسوده که همیشه بر سطح آبها می بینی مرده است (شریعتی)
::
::
کاش گاهی وقتا خدا از پشت اون ابرها میومد بیرون و گوشم را محکم می گرفت و داد میزد که ؛ آهای بگیر بشین سرجات ! اینقدر غر نزن، همینه که هست! بعد یه چشمک میزد و آروم توی گوشم میگفت: همه چی درست میشه …
::
::
دلگیر نشو از آدما ، نیش زدن طبیعتشونه ، سالهاست به هوای بارانی میگن ” خراب ”
::
::
۱ روز قشنگ ، ۱ دل خوش ، ۱ لب خندون ، ۱ تن سالم ، آرزوی هر روز من برای تو
::

wWw.CampFa.ir
::
سه ستاره تقدیم تو باد : یه ستاره پر بوسه که دلم بی تو نپوسه ، یه ستاره پر امید واسه هرکس که تو رو دید ، یه ستاره پر رویا که قشنگه با تو دنیا
::
::
اینو بدون ، بغیر دست تو ، دست هرکی
روی قلب من باشه ، قلبم وایمیسته !
::
::
ثانیه ها ، روزها ، ماه ها ، حقیرتر از آنند که بهانه ای برای از یاد بردنت باشند
::
::
بیشتر از دیروز ، کمتر از فردا ، بیشتر از خودم ، کمتر از خدا ، بیشتر از خورشید ، و عمیقتر از دریا دوستت دارم

نوشته های احساسی و رمانتیک زمستان ۹۱

نوشته های احساسی و رمانتیک زمستان 91 www.campfa.ir

::
خوشبختی یعنی خداوند آنقدر عزیزت کند که وجودت آرام بخش دیگران باشد
::
::
اینجا زمین است ، رسم آدماش عجیب است ، اینجا گم که میشوی به جای آنکه دنبالت بگردند ، فراموشت میکنند
::
::

 

چه نقاش ماهری است فکر و خیال ، وقتی که دانه دانه موهایت را سفید میکند
::
::
به سلامتی زندگی که اگه خوش بگذره اسمش میشه خاطره ، اگه پدرت در بیاره اسمش میشه تجربه
::

wWw.CampFa.ir
::
روزهایم گذشت ، اما روزگار از من نگذشت، ولی من از روزها و روزگار گذشتم
::
::
بعضی ها عددی هم نبودند ، ما آنها را به توان رساندیم ….

::
::
زندگی مثل بازی حکمه ، مهم نیست دست خوبی داشته باشی، مهم اینه که یار خوبی داشته باشی ، اینطوری شاید بازی باخته رو ببری
::
::
گاه سکوت یک دوست معجزه میکند ، و تو می آموزی که همیشه بودن در فریاد نیست
::
::
آدمی در آغوش خدا غمی نداشت … پیش خدا حسرت هیچ بیش و کم نداشت … دل از خدا برید و در زمین نشست … چند بار عاشق شد و دلش شکست … به هر طرف نگاه کرد راهش بسته بود … یادش اومد یک روز دل خدارو شکسته بود
::
::
زندگی وقت کمی بود و نمیدانستیم … همه تعبیر دمی بود و نمیدانستیم … حسرت رد شدن ثانیه های کوچک … فرصت محترمی بود و نمیدانستیم … عمر ما جمله به سر رفت و به قول سهراب … آب در یک قدمی بود و نمیدانستیم
::
::
در میان دستهایت عشق پیدا میشود … زیر باران نگاهت نسترن وا میشود … با عبور واژه ها از گوشه ی لب های تو … مهربانی و محبت با تو معنا میشود
::
::
آدم سرشو بالا میکنه تا ماه رو ببینه ، اما نمیدونن ماه سرشو پایین کرده و داره این اس ام اس رو میخونه !
::
::
میگن قلب آدما به اندازه مشتشونه ، ولی یه آسمون صداقت، یه کهکشون محبت و یه دریا عشق تو مشتت جا شده!
::
::
الهی فندق بشی سنجاب بشم گازت بگیرم ! بعدش سمی باشی مسموم بشم برات بمیرم!
::
::
تخته سیاه قلب من پر از نوشته های توست … نیمکت چوبی دلم واسه همیشه جای توست
::

wWw.CampFa.ir
::
وسعت دوست داشتن همیشه گفتنی نیست ، گاه نگاه است و گاه سکوت ابدی …
::
::
کسی چه میداند امروز چند بار فرو ریختم ! تنها از دیدن کسی که فقط لباسش شبیه تو بود
::
::
تنها گنجی که جستجو کردن آن به زحمتش بیارزد دوست واقعیست ، و تو بهترین گنجی
::
::
من و دل همنفسیم با نفس خیال تو … نفسم ، همنفسم، هر نفسم فدای تو !
::

::
بیا برای یکبار هم که شده دست به خلاف بزنیم ! من اندوه تو را میدزدم و تو تنهایی مرا!
::
::
بیقرار باش و با من راهی رویا شو … مهربون باش و بیا فقط مال من شو … همنفس باش و غمو از دلم بگیر … بی تو میمیرم ، عشقتو از من نگیر … همسفر باش و شعرمو با من بخون … عشق من باش و تا ابد با من بمون …
::
::
در کویر سبز عشق ، این سخن از من بگیر … مرگ تو مرگ من است ، پس تمنا میکنم هرگز نمیر
::
::
شیرین تر از عسلی … شورتر از نمکی … قرمزتر از خونی … عزیزتر از جونی
::
::
قسم به تار عنکبوت … به مرغ باغ ملکوت … از ته دل برات بگم … دنیا فدای تار موت!
::
::
تمام لحظه های من فدای تاب مژگانت … شقایق وار میمیرم برای خواب چشمانت
::
::
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض ، یک طرف خاطره ها ، یک طرف فاصله ها ، در همه آوازها حرف آخر زیباست! آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟ حرف من دیدن پرواز تو در فریادهاست
::
::
ما نه آنیم که در بازی تکراری چرخ و فلک … هرکه از دیده مان رفت زخاطر ببریم ! … یا که چون فصل خزان آمد و گل رفت بخواب … دل بعشق دگری داده ز آنجا ببریم … وسعت دیده ی ما خاک قدمهای تو بود … خاک پای قدمت را به دو دنیا ندهیم
::
::
زندگی فرصت نیست ، تجربه است ، تا بدانیم که حقیقت نیستیم بلکه خاطره ایم
::

wWw.CampFa.ir
::
دوست آن نیست که از دوست سیر شود … دوست آن است که با دوست پیر شود
::
::
هرگز گمان مبر که ز یاد تو غافلم … گر مانده خموش خدا داند و دلم
::
::
میگویند شکستنی رفع بلاست ، ای “دل” تحمل کن شاید حکمتیست !!

خاطرات جالب و خنده دار از سوتی های ناب

خاطرات جالب و خنده دار از سوتی های ناب | www.campfa.ir


آقا ما ۷ سالمون بود
اون موقع ویدیو خدایی بود واسه خودش
یه شب ما به اتفاق خانواده نشستیم فیلم (( سوپر من )) و نگاه کردیم
بعد از تماشای فیلم حال عجیب غریبی داشتم هم سنو سالای من درک میکنن حالمو !!!
احساس قدرت میکردم احساس می کردم که منتخب بودم و خبر نداشتم …
خلاصه رفتیم تو حیاط تاب سواری تاب و روندیم و روندیم تا سرعت رسید به ۱۴۰ بلند شدم ایستادم
و مدل سوپرمن که دستاشو مشت می کرد و پرواز میکرد شدم و چشمام و بستم و رفتم ……..
چشمام و که باز کردم خودم و رو تخت بیمارستان دیدم و خانواده محترم به همراه بچه های محل و تعداد کثیری از هوادارا همه دورم حلقه زده بودن ….
سرتون و درد نیارم واسه اینکه به زندگی عادی برگردم ۱ ماه تحت مراقبت های ویژه بودم و بعد از اون تا سالها تو محل و در و همسایه و فامیل ملقب به (( امیر سوپر من )) بودم

* * * * * * * * * * *
خاطرات جالب و خنده دار از سوتی های ناب | www.campfa.ir


* * * * * * * * * * *

پدر بزرگم خیاطه یه روز تعریف میکرد که یه گدا اومد مغازه منم گفتم پول ندارم اونم گفت پس شلوار بده
:ندارم
:پس کت بده
:ندارم
میگه یه نگاهی بهم کرد گفت پس مغازه رو ببند با هم بریم گدایی
من:|
اون


* * * * * * * * * * *

یادم میاد ۶-۷ سالم بود فک و فامیل خونمون ناهار جمع بودن خلاصه موقع ناهار بود که با بچه های فامیل دیدیم داییم یه طوری نشسته شلوارش از پشت رفته پایین اون خط مبارک باسنش افتاده بیرون با یه جنگل پشمو پیلی ! منم از همه بچه ها کوچیکتر بودم اونا هم منو شیر کردن که یه لیوان آب بریزم اون تو ! ازونا اصرار از من انکار خلاصه با وعده و وعید خر شدم رفتم ماموریت رو انجام دادم ! آقا دایی مارو میگی اینگار که برق سه فاز گرفتتش سر سفره
منم کتکی خوردم از بابام که دیگه فرق خر با خان دایی رو تشخیص نمیدادم او بچه های فامیل هم به هیچ کدوم از وعده و وعیدا عمل نکردن نامردا !


* * * * * * * * * * *

خاطرات جالب و خنده دار از سوتی های ناب | www.campfa.ir

* * * * * * * * * * *

چند هفته پیش یه فکری به ذهنم رسید خودم خیلی باش حال کردم
برنامه ای رو که اجرا کردم این بود.
اول یک برنامه تغییر صدا دانلود کردم که صدامو تغییر بدم و باهاش صدا مجری رادیو در بیارم . خلاصه سوالارو با صدای اوون یارو پرسیدم بعد خودم جواب سوالاشو با صدای خودم دادم
سوالا هم در مورد این بود که مثلا من یه اختراع مهم کردم…
خلاصه این فایل آماده شد و ریختم رو گوشیم
رفتم پیش خانواده گفتم رادیو ساعت ۳/۵ باهام مصاحبه کردن
بابام هنگ کرد و می پرسید برا چی آخه؟
گفتم حالا می بینید دیگه
ساعت ۳/۵ شد با FM transmitter اجراش کردم
رادیو آوردم و گذاشتم رو اون موج
آقا بابام بنده خدا بدجور شوکه شد (اینم بگم از این چیزا استفاده نمی کنه سنش بالاس) آخرش اشک شوق می ریخت می گفت بابا فرمول این چیزیو که ساختی به کسی نگی …


* * * * * * * * * * *

پشت فرمون بودم داشتم از یه کوچه تنگ رد میشدم که یهو یه ماشینه از پارکینگ اومد بیرون مجبور شدم وایسم تا اون بره (چون ماشینش نصف کوچرو گرفته بود)، رانندش یه دختره بود…
پیاده شد از ماشین که بره در پارکینگ رو ببنده منم وایساده بودم که بیاد بشینه تو ماشین راه بیوفته منم حرکت کنم…
یهو دیدم دوست دخترم داره زنگ میزنه!!! گوشیو برداشتم گفتم جانم؟؟؟
گفت کجایی؟؟ گفتم تو خیابون… دوست دخترم: دروغ
میگی، پس چرا صدا خیابون نمیاد؟؟ یه بوق بزن ببینم؟؟
منم یه بوق زدم یهو اون دختره راننده اون ماشینه که از پارکینگ اومده بود بیرون داد زد که : واایــــسا دیگــــــــه گل پسر الان در رو میبندم میام…
دوست دخترم: ااااااای کثااافت بیشرف صدای کی بود؟؟؟ با کدوم … خانومی رفتی تو خونه که داره در پارکینگو میبنده بیاد؟؟؟ خیلی آشغالی دیگه زنگ نزن به من عـــــوضی…

* * * * * * * * * * *

پسر عمم با یه دختره دوس شده بود فک کنم اولین بارش بود؛ میخواستن برن کافی شاپ؛ بهم اس داد گفت چی بخوریم که هم باکلاس باشه هم ارزون؛ من فینگلیش اس دادم moz bastani (موز بستنی) بخور؛ رفته بود هرکافی شاپی پرسیده بود بهش خندیدن گفتن نداریم؛آخرش فهمیدم میگفته موز باستانی دارین؟
یعنی اینا لکه ننگ فامیلنا

* * * * * * * * * * *

من یه دوستی داشتم این بنده خدا چشاش خیلییی ضعیف بود.اینا یه شب قرار بوده برن فرودگاه استقبال دایییش که یه ۱۰سالی بوده رفته بوده المان و تو این ۱۰ سال دوسته من مهشید خیلی اصرار کرده بوده که دایییش بیاد ایران چون خیلی خیلی دوسش داشت خلاصه اون شب اینا میان حاضر شن برن فرودگاه که زنگ خونشونو میزنن مهشیدم حول میشه بدون عینک میدو میگه دایییه میخواسته غافلگیرمون کنه خلاصه درو باز میکنه میپره بغل یارو دبووووووووس کن….بعد ۵مین میفمه باباش میگه ابرمو بردی این اقای سعادتی همکارمه…

* * * * * * * * * * *

خاطرات جالب و خنده دار از سوتی های ناب | www.campfa.ir

* * * * * * * * * * *


سر کلاس دینو زندگی نشسته بودیم ، آخرای زنگ بود ، معلم که داشت تند تند درس میداد …
تو همین حالت از شدت تند حرف زدن اومد بگه جاندار زنده ، گفت : زاندار ج*** (هی واییییی من …) من که دیدم از شدت و سنگینی و جدیت درس دادن همه دارن به خودشون میپیچن ولی نمیخندن ، خودمو نگه داشتم ، ولی داشتم میمردم …
میزو فشاااااااااااااااااار میدادم که خندم نگیره …. ولی ای دل غافل …
یهو ترکیدم … : پوفففف …
کلاس رف تو آسمون …
… معلمه هم با خنده گفت : بتتتتتترکی …. یه دقیقه تحمل میکردی خو …
منم فقط میخندیدم …………….
زنگ خورد و ما زنگ بعد هم با همین معلم داشتیم …. من ۱ دقیقه ای دیر رسیدم سر کلاس … درو باز کردم …. یه نگا به معلم ، یه نگا به بچه ها … دوباره ترکیدم …..
معلمه هم اومد به من گفت برو بیرون هروقت خنده ات تموم شد بیا تو …
منم رفتم بیرون انقد خندیدم که دلم درد گرفت ینیاااااا …. شاید اونقد خنده دار نباشه این … ولی تو اون شرایط ….

 

* * * * * * * * * * *


معمولا اتوبوس های دانشگاه یزد و دانشگاه آزاد تو ساعت تموم شدن کلاسها از شدت جمعیت در حال انفجارند ..سر یکی از ایستگاه های واحد ، یه خانم مسنی با ۲ تا شونه تخم مرغ می خواست از درب خواهران سوار اتوبوس بشه ،بنده خدا دید اگه بخواد معمولی سوار بشه تخم مرغ ها بین فشار جمعیت له میشن!

خانم ابتکار به خرج داد و پشتش رو کرد به سمت در و دنده عقب از پله ها اومد بالا …
… راننده کلید درب رو زد و درب داشت بسته می شد که حاج خانم با لهجه شیرین یزدیش داد زد :

آقای رانندَه نِگَهدار ! تُخمُم رفت لایِ در!
خودتون تصور کنید یه اتوبوس پر از داشنجوی دختر و پسر چطوری منفجر شد!

 

* * * * * * * * * * *


خواهرم میخواسته به مدیرعاملش بگه ساعت کاری من زیاده..قوای جسمی ندارم……..!!! خانوم سلطان سوتی گفته….من قوای جنسی ندارم…..

 

* * * * * * * * * * *


رفتم الکتریکی می‌خواستم کابل میدی بگیرم واسه کیبرده دوستم یه زنه نشست بود اومدم بگم میدی دارین برگشتم گفتم میدی ؟؟؟
یعنیا آب شدم !!! برگشت گفت بله؟؟؟؟ آب دهنمو قورت دادم گفتم یه کابل میدی می‌خواستم

 

* * * * * * * * * * *


* * * * * * * * * * *


بچه که بودیم یه روز خواهرم اومد با خوشحالی بهم گفت:بدو که یه بسته بادکنک پیدا کردم…خلاضه همه رو باد کردیم و یه نخ بهشون بستیم و دویدیم تو کوچه…هر کی می رسید با خنده می پرسید اینا رو از کجا آوردین؟ ما هم خوشحال می گفتیم از تو کمد مامانو بابام…یکی دو ساعتی که پرسه زدیمو آبرو ریزی کردیم یکی از همسایه ها از تو کوچه جمعمون کرد و سپردمون دست مامانمون!!

 

* * * * * * * * * * *


تو مدرسه بودم گفتن مدیر مدرسه تو سالن اجتماعات میخاد حرف بزنه به دوستم گفتم میری سالن گفت حوصلشو ندارم گفتم توبیا بریم مدیر دیونه بازی درمیاره ما هم میخندیم یهو دیدم یه نفر دستمو گرفت سرمو چرخوندم دیدم مدیره گفت بیا اتاقم کارت دارم نمی دونم چی شد ولی تا به خودم اومدم دیدم دو سه خیابون از مدرسه دور شده بودم وداشتم نفس نفس میزدم

 

* * * * * * * * * * *


دیشب همه فامیل دور هم جمع بودیم یهو دیدیم زنگ میزنن …رفتم در رو باز کردم دیدم پسر عمومه…تایلند بوده یه راس از فرودگاه اومده بود خونه ما.. خانومشم خونه ما بود… خلاصه اومد نشست و یه چایی چیزی خورد یهو بلند بلند به خانومش گفت عزیزم ، هیشکی مثل تو نمیشه !!! یهو دیدم مث اینکه اتم زده باشن جمع از هم پاشید و هر کی رفت یه طرف…!!! پسر عمو سوتی بده من دارم؟سوتی نبود که تیر آهن وِل کرد لامصب…!!!یه لحظه خودمو گذاشتم جای زنش و این فکر اومد تو سرم که: از فحش خواهر و مادر بدتر اینکه شوهرت از تایلند برگرده، بگه: عزیزم ، هیشکی مثل تو نمیشه !!!

 

* * * * * * * * * * *

خاطرات جالب و خنده دار از سوتی های ناب | www.campfa.ir

* * * * * * * * * * *


رفیقم یه پراید داره شیشش دودیه , بعد این یارو برای ما آش نذری اورده بود , آشا رو گزاشته بود رو صندلی بقلش بعد شیشه عقب هم بالا بود , این زنگ زد گفت بیا دم در آش بیگر من رفتم گرفتم ازش , یه انگشت خوردم , گفتم این چیه دیگه برو اینارو بده مادرت ( به شوخی ) بعد یهو مادرش شیشه عقب ماشین رو کشید پایین گفت سلام امین !

 

* * * * * * * * * * *


بچه ها روز عاشورا پارسال بهم گفتن میای فوتبال … نمیخواستم برم گفتم عروسی دعوتم… برو تو سوتی

 

* * * * * * * * * * *


پنجشنبه همین هفته بود دور هم جمع شده بودیم توی حیاط خونه مادربزرگم بودیم، من دمپایی مامانمو پوشیده بودم مامانم هی ازدور با اشاره میگفت دمپاییمو بده ،دمپاییمو دربیار!

یهو منم بلند گفتم

دربیارم چیکار کنم؟

خیلی خجالت کشیدم

 

* * * * * * * * * * *

یادمه بابام یه عمه ای داشت که عمرشو داد به شما وقتی فوت کرد من با خانوادم رفتیم خونشون برای تشییع خلاصه که من با مامانم رفتم تواتاق زنا تا عمه بابامو اوردن خونش برای خداحافظی اینم بگم که دخترعمه بابام خیلی شبیه مادرش بود خلاصه که جنازه رو اوردن همه گریه بعد که جنازه عمه بابامو بلند کردن ببرن یه دفعه دیدم یه چیزی افتاد دادزدم وای خدا جنازه افتاد هی دادمیزدم بعد دیدم همه دارن نگام میکنن دیدم دخترعمه بابام بوده که بیهوش شده افتاده زمین منم که بدجور ضایع شده بود دیگه حرف نزدم

 

* * * * * * * * * * *

خاطرات جالب و خنده دار از سوتی های ناب | www.campfa.ir

* * * * * * * * * * *


یه روز از کلاس زبان که داشتم برمیگشتم تو اتوبوس دوسته دوران دبیرستانمو دیدم خلاصه موقعی که میخواستم پیاده بشم به دوستم گفتم من کرایشو حساب میکنم خلاصه آقا وقتی رفتم پوله کرایرو بدم داشتم فکر میکردم اگه ۵۰۰ تومن بدم و کرایه دوستمم بدم ۲۰۰ تومن برام باقی میمونه خلاصه رفتم پیشه راننده به جایه اینکه بگم واسه ۲ نفر گفتم ۲۰۰تومن میشه حالا خودم در حد انفجار بودم و فقط میتونستم لبخند بزنم راننده هم اسگول متوجه نشده بود ولی پسری که روبروم نشسته بود از حرفم داشت میپکید از خنده خودمم بعدش تو خیابون میخندیدم که اگه هر کس میدید فکر میکرد دیوونه شدم

فال و طالع بینی روز شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۱

فروردین: اگر مدتها منتظر فرصت مناسبی بودید که پروژه‌ای جدید را آغاز کنید، امروز باید از تاثیرات ماه برج ثور بهره بگیرید. هم اکنون شما توانایی دارید که با برنامه بلند مدت کارتان را شروع کنید. اما سعی نکنید با سرعت به آخر خط برسید. شما باید دوردست‌ها را هم ببینید، با احتیاط تلاش کنید و با عزمی‌راسخ به سوی مقصدتان پیش بروید.

اردیبهشت: ماه امروز دوباره به نشانه تان باز می‌گردد و بهتان کمک می‌کند واقع بینی خود را بازیابید (بخصوص اگر تازگی‌ها خیلی خیالباف شده باشید). رویاپردازی کردن کار بدی نیست، اما حالا که منطقی تر شده‌اید، می‌توانید تفاوت‌های بین واقعیت و رویا را تشخیص بدهید. ولی یادتان باشد حتی وقت‌هایی که خیلی عمل گرا می‌شوید، قدرت تخیل خود را فراموش نکرده و ازش استفاده کنید.

 

خرداد: شما حتی اگر بتوایند با مسائلی که شما را با گذشته تان پیوند می‌دهند کنار بیایید، باز هم نمی‌توانید تصور کنید که روزهای آینده می‌تواند چقدر عالی باشد. اگرچه شما هیچ کس را در احساسات خود شریک نمی‌کنید، ولی افراد دیگر هنوز هم می‌توانند اسباب نگرانی شما شوند. سیاره بخت شما یعنی بهرام خیلی نا آرام و بی تاب شده است و بنابراین شما را قادر می‌سازد که خیلی سریع و حتی سریع تر از سرعت نور فکر کنید. اما شما مجبورید که سرعت خود را پایین بیاورید، در این صورت می‌توانید از مهارت‌هایتان استفاده بهینه داشته باشید.

 

تیر: شما امروز به حدی دلسوز شده‌اید که سعی می‌کنید تمام خواسته‌های اطرافیان‌تان را برآورده کنید. اما این کاری که می‌کنید اصلاً کار درستی نیست. چرا که پایان خوشی برای شما نخواهد داشت. اگر نمی‌توانید میزان توقعات افراد دیگر را بسنجید نگرانی به دلتان راه ندهید. برای اینکه دوست و یا نامزدتان از شما توقعات غیر معمول دارد. فقط تا حد امکان بهش نشان دهید که هم راستگو هستید و هم گوش شنوا برای شنیدن حرف‌هایش دارید.

 

مرداد: این روزها خوش بینی هوشیارانه بخش عمده داستان زندگی شما را تشکیل می‌دهد!! شما امیدوار هستید که همه چیز بهتر و بهتر شود، اما نباید خیلی هم به تجربیات اخیر خود اطمینان داشته باشید. باوجود این امروز که ماه وارد برج ثور می‌شود شما می‌تواند مقصد خود را ببینید. اگر هیچ رویدادی به آن سرعتی که شما دلتان می‌خواهد اتفاق نمی‌افتد، لازم نیست که سرعت سفر خود را بیشتر کنید!

 

شهریور: امروز شما سعی می‌کنید که تنهایی و انزوا را انتخاب کنید، ولی دوستان و همکارانتان بهتان اجازه نمی‌دهند این کار را بکنید. آنها امروز بیش از اندازه دلسوز شده‌اند، که از وقتی شما با آنها دوست شده‌اید دوست داشتید با شما اینگونه رفتار کنند. پس به جای اینکه با امتحان کردن تمام راهها خودتان را خسته کنید، روش مناسبی پیدا کنید تا بتوانید با کسانی که رضایت شما را فراهم می‌آورند ارتباط برقرار کنید.

 

مهر: امروز شما در محل کارتان نمی‌توانید خیلی راحت فکرتان را روی کار متمرکز کنید، برای اینکه خیلی ماجراجو شده‌اید. اگر زیاد انسان واقع بینی نیستید به خودتان نگرانی راه ندهید، چراکه این رویاپردازی‌ها به آینده شما مربوط نمی‌شود. بلکه به منظور تفریح کردن و خوش بودن فقط در زمان حال خلاصه شده و در وقت‌های دیگر این خیالات از سرشما می‌افتد.

 

آبان: معمولاً شما وقتی با یک فرد خیلی خوش صحبت روبرو می‌شوید که می‌تواند شما را بخنداند، در وضعیت دشواری قرار می‌گیرید. از یک طرف شما از اوقاتی که با چنین فردی دارید لذت می‌برید، و از طرف دیگر این گفتگوها باعث می‌شود احساس پوچ بودن بکنید. شما نمی‌خواهید یک فرد سطحی باشید و شور و هیجان و عشق بیشتری نیز نیاز دارید. پس باید از دیگران درخواست کنید و برای پیدا کردن جواب لازم نیست زیاد دور شوید.

 

آذر: ماه در هفتمین خانه شما یعنی خانه همکاران و دوستان قرار دارد و دید شما را تا حدی باز کرده که شما حاضرید افراد بیشتری را وارد زندگی شخصی خود کنید. شما به طور طبیعی خودتان از پس کارهایتان برمی‌آیید، ولی حالا برای کارهای ساده‌ای مثل رفتن به سوپر مارکت هم دوست دارید کسی شما را همراهی کند. باوجود این آنها هم برنامه‌های خودشان را دارند، بنابراین اگر دوست ندارید هیچ کدام از کارهایتان را به تنهایی انجام دهید، اجازه ندهید آنها خودشان را مقصر بدانند.

 

دی: امروز در محل کار ذهن شما درگیر مسائل جزئی و حاشیه‌ای می‌شود و شما فرصت دوباره‌ای برای نگاه کردن به موقعیت‌های حرفه‌ای را ندارید. یک نفر سعی می‌کند شما را وارد گروه و محیط کاری و یا فعالیت‌های بکند که شما را به خارج شهر و محیط‌های کوهستانی بکشاند. ولی لزومی ندارد که خیلی هم دنبال جاه طلبی و بلند پروازی باشید، چرا که این کارها مطمئنناً آزادی شما را محدود می‌کند.

 

بهمن: امروز شما زیاد مشتاق نیستید که بیشتر کار کنید، به خصوص اگر قلباً بیشتر به تفریح کردن تمایل داشته باشید. اگر امروز شانس این را دارید که به افراد جوان‌تر از خودتان چیزی بیاموزید و یا حتی با آنها تفریح کنید در دادن جواب مثبت لحظه‌ای تردید نکنید. در ضمن تفریح کردن با دوستان‌تان را نیز از دست ندهید.

 
اسفند: امروز شاید شما فشار کاری زیادی را تجربه کنید، چرا که در خانه کارهای زیادی برای انجام دادن دارید. اما شما نمی‌توانید از زیر بار وظایفتان در محل کار و مسئولیت‌های اجتماعی خود فرار کنید. اگرچه شما امروز تنها بودن را ترجیح می‌دهید، ولی امروز اصلاً این کار درست نیست. برای اینکه اگر تنهایی را انتخاب کنید به تنهایی و بدون وجود افرادی که دوست‌شان دارید پیشرفت خواهید کرد.