بایگانی برچسب ها: گفتگو
در آخرین فیلم مالیک، اولگا کریلنکو ستاره جدید سینما نقش مارینا را بازی میکند، یک زن تنهای اوکراینی در پاریس که در جستوجوی خویشتن است و دست تنها دخترش را بزرگ میکند. مارینا بعد از مدتی به یک آمریکایی با بازی بن افلک علاقمند میشود و…
بازیگرانی که در فیلم اخیر ترنس مالیک ظاهر شدهاند به دو گروه تقسیم میشوند: کسانی که حتی بعد از تدوین نهایی هم در فیلم حضور دارند و کسانی که درواقع فقط جلوی دوربین رفتهاند و در فیلم اثری از آنها نیست. بازیگر اکراینیالاصل خوششانس، اولگا کریلنکو جزو گروه اول است. بازیگری که برای نقشآفرینی در فیلمهای باند به شهرت رسید. با «ذرهای از آرامش» (محصول سال ۲۰۰۸ و دومین فیلمی که کریگ در آن نقش مامور ۰۰۷ را بازی میکرد) تبدیل به یک بازیگر مشهور شد.
در آخرین فیلم مالیک، کریلنکو نقش مارینا را بازی میکند، یک زن تنهای اوکراینی در پاریس که در جستوجوی خویشتن است و دست تنها دخترش را بزرگ میکند. مارینا بعد از مدتی به یک آمریکایی با بازی بن افلک علاقمند میشود و همراه او به اوکلاهاما میرود. در ابتدا این بنظر یک شانس بزرگ میرسد و همه چیز خوب پیش میرود. اما به تدریج مارینا در موقعیتی قرار میگیرد که مجبور میشود به شهر خودش، پاریس بازگردد. درست روز بعد از افتتاحیه «به سوی شگفتی» در جشنواره فیلم تورونتو، ایندیوایر با کرلینکو گفتوگویی انجام داده است که در حین این مکالمه بازیگر اکراینی رازهای فیلمسازی مالیک را افشا میکند.
-از بازی در نقش فیلمهای پرفروش و عامهپسند باند تا تبدیل شدن به یک الهه در فیلم ترنس مالیک. مسیری است که کمتر کسی موفق به طی کردن آن میشود.
خب راستش من اصلا بازیگری را با فیلمهایی شروع کردم که بیشتر مشابه فیلمهای مالیک بودند تا جیمز باندها. اولین فیلمام یک اثر فرانسوی بود به نام «انگشت حلقه» که اقتباسی از یک رمان ژاپنی بود. البته که آن کارگردانها متفاوت بودند و شیوه کارشان هم با هم فرق داشت، بیشترشان فیلمنامه کاملی داشتند. اما میدانید خب من با این نوع سینما بازیگر شدم. درنتیجه هیچوقت فکرش را هم نمیکرد که در مسیر کارنامهام به فیلم اکشنی مانند جیمز باند برخورد کنم. لزوما هدف من نبود.
فقط اتفاق افتاد. همزمان با این ماجرا خب چون این فیلم خیلی بزرگ بود و از لحاظ تجاری موفق و خیلی از مردم به دیدنش میرفتند، من بیشتر با فیلم باند شناخته شدم. یادم میآید که برای آن فیلم جمعوجور اول حتی نتوانستیم در آمریکا مدیر پخش پیدا کنیم. آنها به من میگفتند: «نه، ما فیلمهای فرانسوی نمیبینیم.» با dvd فیلم سراغ یک نفر دیگر رفتم و گفتم:«ببینید من در این فیلم نقش اصلی را بازی میکنم.» ولی جوابشان این بود که: «برای ما اهمیتی ندارد. در آمریکا چه کاری انجام دادهای؟» من میگفتم: «خب راستش هیچی». متوجه شدم که اگر میخواهم به صورت بینالمللی کار بکنم، باید بیشتر تلاش کنم و در فیلمهای متفاوتی ظاهر شوم. این پیشینه من بود اما حدس میزنم چون مردم باند را دیدهاند و بقیه فیلمهایم را نه، فکر میکنند که من اصلا متعلق به آن سینما هستم.
به هر حال خود من همیشه دوست داشتم در فیلمهایی مانند آثار مالیک بازی کنم. اما منظورم این نیست که در آینده اصلا در فیلمهایی مانند باند ظاهر نخواهم شد. متوجه شدم که بازی در این فیلمها یک نوع تعادل ایجاد میکند. در حقیقت راز کار در همین است که در هر دوی این نوع فیلمها بازی کنیم. شما نمیتوانید فقط در فیلمهای مستقل کوچک بازی کنید، یا فقط در فیلمهای بزرگ با پروداکشن عظیم و تجاری. مردم متاسفانه فیلمهای جمعوجور را نمیبینند. بنظرم ماجرای فیلمهای ترنس مالیک فرق میکند چون مالیک مرشد و استاد است.
-او پیروان و هواداران خودش را دارد.
دقیقا. فیلمساز خیلی ویژهای است و به همین دلیل هم موقعیتش با بقیه متفاوت است.
-آیا شما قبل از حضور در این فیلم هم از طرفداران فیلمهای مالیک بودید؟
بله فیلمهایش را دوست داشتم.
-چطور مالیک شما را کشف کرد؟
اولین بار یک تست بازیگری در پاریس دادم اما مالیک آنجا حضور نداشت. مدیر انتخاب بازیگران از همه بازیگران زن فرانسوی در پاریس به گمانم فیلم گرفت!و بعد از اینکه ترنس نوار تست من را دیده بود، خواست تا با هم ملاقاتی داشته باشیم. درنتیجه من به آمریکا سفر کردم.
-آن ملاقات چطور پیش رفت؟
خیلی خوب بود. مجذوبکننده بود. اینبار سر تست حضور داشت و همهاش درباره چشمها و چهره و احساساتی که بیان میکنند، حرف زدیم. و بعد از آن فقط با هم گپ زدیم. او از من سوالاتی پرسید که واقعا تحتتاثیرم قرار داد چون جوری بنظر میرسید که انگار او مرا به خوبی میشناسد، میداند چه کسی هستم و از تجربیاتی که تا به آن رو انجام داده بودم، خبر داشت. پس من فکر کردم «او از کجا میداند که درباره چه موضوعاتی باید با من حرف بزند؟» بنظر میرسید یک روانشناس است. درک میکرد من چه کسی بودم. آنقدر دقیق و عمیق بود که من کاملا مجذوب حرفهایش شدم.
-درنتیجه به سرعت قانع شدید؟
دقیقا. البته همزمان از فکر کردن به بازی در این فیلم هم میترسیدم. با خودم فکر میکردم: «او میتواند کاملا ذهن مرا بخواند.»
-در اولین حضورتان جلوی دوربین چه واکنشی دریافت کردید؟همه مالیک را با این ویژگی میشناسند که اصلا با فیلمنامه کاری ندارد.
خب راستش تنها چیزی که من میدانستم این بود که نقش شخصیتی را باید بازی کنم که با طبیعت در ارتباط است. عاشق طبیعت است و عاشق بچهها. این همه چیزی بود که برای رفتن جلوی دوربین به من گفتند.
-همهاش همین؟
بله اما این فقط برای اتودهای اولیه بود. بعدتر البته جزییات بیشتری را برایم توضیح داد. وقتی نقش را گرفتم و شروع به حرف زدن درباره آن کردیم، بهتر متوجه شدم که این کاراکتر چه ویژگیهایی دارد و بعد از مدتی دیگر کاملا میشناختمش، همه ترسها و اشتیاقهایش را میدانستم. اما راستش بله درواقع چیز زیادی نبود. همین. چیز بیشتری در کار نبود. همهاش درباره ارتباطش با طبیعت بود. ارتباطی که بسیاری از شخصیتهای مالیک، چه مردان و چه زنانش با طبیعت دارند. اما خب همین موضوع برای مالیک خیلی مهم است. برای اینکه او میخواهد نیرویی را نشان دهد که قدرتش از ما خیلی بیشتر است.
-ترنس مالیک برای کمک به شما تا برای این نقش آماده شوید، چیز خاصی بهتان میگفت؟اصلا موردی بود که بخواهد در موردش بیشتر توضیح دهد؟
او مرا مجبور کرد سه رمان روسی بخوانم: «آنا کارنینا»، «ابله» و «برادران کارامازوف». «ابله» و «آنا کارنینا» را قبلا خوانده بودم. اما دوباره بازخوانیشان کردم. درنتیجه خواندن آنها خیلی خوب بود. کار سادهتری بود چون آنها رمانهای حجیمی هستند. و این واقعا بهترین نصیحتی بود که او میتوانست به من بکند. برای اینکه هر چیزی که من برای درآوردن نقشم در این فیلم نیاز داشتم را از همین کتابها گرفتم.
در واقع به نوعی این کتابها فیلمنامه اش بودند،متوجه میشوید؟نیازی نبود که او به من فیلمنامه بدهد.
همه آن چیزی که من باید میفهمیدم و از آن الهام میگرفتم در این کتابها وجود داشت. و بعد از آن ما نشستیم و درباره کاراکترها با هم گپ زدیم، بخصوص کاراکترهای زن داستان. چیزی که او در رمانهای روسی دوست داشت، رقابت بین زنان طبقه اشراف بود. نه اینکه آنها گربه صفت باشند. بیشتر بنظر میرسید آنها به رقبایشان علاقه دارند.
-اما در این فیلم که هیچکدام از این مسائل وجود ندارد!
هیچکدام نیست ولی ما همه آنها را در پروسه فیلمبرداری داشتیم. من با ریچل(وایز) سکانسهایی را بازی کردیم که خیلی شبیه به چیزی بود که الان برایتان تعریف کردم. لحظهای وجود دارد که ریچل برای ملاقات به خانه ما میآید. و من میدانم که دقیقا این زن کیست. میدانم دلیل برگشت این زن چیست و او میخواهد با من حرف بزند. و ما حرف میزنیم و حرف میزنیم. یک سکانس پر از دیالوگ. البته همزمان حس ناراحتکنندهای هم دارید چون میدانید سکانسهایی که برایشان این همه زحمت کشید امکان دارد در نسخه نهایی فیلم نباشند. اما به هر حال سکانسهای فوقالعادهای بودند.
درباره کاراکتر خود من، مرد از او میخواهد منصف و صادق ودر عین حال جسور باشد و هر دو این صفات را کنار هم به تصویر بکشد. حقیقتا خیلی شبیه به کاراکترهای رمانهای روسی است. آنها هم هر دوی این ویژگیها را کنار هم دارند.
-هم شما و هم ریچل وایز بعد از اکران فیلم به تماشاگران گفتید که صحنههای زیادی از بازیهای ما حذف شده است. آیا مالیک در این رابطه به شما هشدار داده بود یا غافلگیر شدید؟
نه چیزی نگفته بود(میخندد.) فکر میکنم خودمان میدانستیم اما او دوست نداشت دربارهاش حرف بزند.
– حالا از نسخه نهایی فیلم راضی هستید؟
خب راستش جدا از حضور خودم در فیلم، بنظرم «به سوی شگفتی» فیلم عمیقی است. قلب آدم را میشکند چون هیچ چیزی در رابطهها ساده پیش نمیرود. خیلی غمگین است اما خیلی هم واقعی است. چون دقیقا این چیزها اتفاق میافتند. اما درباره عشق چیزهای زیادی به ما یاد میدهد. فکر میکنم این فیلم درباره عشق در همه شکلهایش است. متعجب شدم که دیدم برخی از آن سکانسها در نسخه نهایی فیلم نیستند. صادقانهاش این است که من انتظار یک فیلم خیلی سختتر و خیلی تیرهتر را داشتم.
-بعد از دیدن فیلم با ترنس صحبت کردهاید؟
نه بامزه است چون وقتش را نداشتم. و البته شنیدم که او هم مشغول کار روی پروژه بعدیاش است و نمیخواستم مزاحمش شوم. می دانید موقع کار خیلی سختگیر و متمرکز است. اما واقعا دلم میخواست با او حرف میزدم.
-از آنجایی که مالیک هیچوقت مصاحبه نمیکند شما مجبور بودید که در تمام این مدت جور او را بکشید. چقدر برایتان اعصاب خردکن بود؟
بله من تنها کسی هستم که درباره فیلم حرف زدم. و حالا هم مجبورم برای مردم توضیح بدهم که این فیلم درباره چیست. راستش در عجبم اگر خود ترنس بتواند این کار را بکند. تشریح فیلمی از ترنس مالیک کار خیلی سختی است. شما نمیتوانید یک طرح فقط یک خطی داشته باشید. غیرممکن است. احساس میکنم باری رو شانههایم گذاشته شده. اما من استحقاقش را دارم. برای اینکه بیشتر طول فیلم کنارشان بودم و حالا باید هزینهاش را هم بپردازم.
تماشا: حسین مهری این شب ها با بازی در نقش «سینا» در سریال «زمانه» توجه های بسیاری را به خودش جلب کرده اما شیرینی این موفقیت با شیرینی نامزدی و روزهای فراموش نشدنی آن در زندگی خصوصی این بازیگر جوان همراه شده.
مهری که آدم درون گرایی است و چندان تمایل ندارد از زندگی خصوصی اش صحبت کند در گفت و گوی صمیمانه ای با تماشا از این اتفاق فرخنده و خوب صحبت کرد.
ما هم برای او همسرش آرزوی موفقیت می کنیم و به شما توصیه می کنیم اگر بیشتر می خواهید از او و نقشش در «زمانه» بدانید با این گفت و گو همراه شوید:
به نظر می رسد بیشتر علاقه تان به سریال است تا فیلم. سال گذشته هم سریال موفق «تا ثریا» و امسال هم که «زمانه» را داشتید.
– نسبت به پیشنهادهایی که داشتم این کارها را قبول کردم. اگر نه تئاتر، سینما و تلویزیونبرای من فرقی نمی کند. من دنبال تجربه های خوب هستم و مدیوم برایم اولویت و ملاک انتخاب نیست.
برنامه تان برای آینده کاری تان چیست؟
– باشکوه ترین کاخ ها و عمارت هایی که ما الان در دنیا می بینیم زیربنای به شدت قوی دارند و این خیلی مهم است. می توان آجرها را همینطوری روی هم چید و بالا رفت اما تا چند متر می تواند ادامه پیدا کند؟! برج های عظیم و کاخ های باشکوه در وسعت زیاد صدها متر ارتفاع دارند و همیشه هم ماندگار هستند. بازیگر هم باید ریشه های خودش را قوی کند. من هم عجله ای ندارم و هر وقت احساس کنم جایی اتفاق خوبی امکان دارد برایم بیفتد و دست خودم باشم سعی می کنم آن اتفاق بیفتد و عجله ای برای اینکه بخواهم ره صد ساله را یک شبه بروم ندارم.
ملاک هایتان برای انتخاب چیست؟
– من سه تا فاکتور اصلی دارم که به شدت برایم مهم است؛ کارگردان، فیلمنامه نویس و نقش. ایده اولم این است که نقش، نقشی باشد که بتوانم خودم در آن تلاش کنم، کارگردان، کارگردانی باشد که بتوان به او اعتماد کرد و فیلمنامه هم فیلمنامه قرص و جانداری باشد. یک وقت هایی هم شد با کارگردان هایی کار کردم که نمی شده به آنها تکیه کرد ولی به هر حال شرایط طوری بود که چاره ای نداشتم. چیدمان کاری ما شرایط خاصی دارد. ما شرایط استاندارد و با ثبات کاری نداریم و همه چیز خیلی متزلزل است.
مگر چند تا کار خوب در سال ساخته می شود؟ من خدا را شکر می کنم که در ۲، ۳ سال گذشته در ۵ تا از بهترین سریال های این دوره تلویزیون کار کردم. من «زیر هشت»، «نابرده رنج»، «تا ثریا»، «پایتخت» و «زمانه» را در این سال ها داشتم. بنابراین تازه من در این شرایط جزو آدم های خوش شانسی بودم که کارهای قابل قبولی با کارگردان هایی انجام دادم که به دانش و مهارتم اضافه کردند.
در فاصله بین «تا ثریا» و «زمانه» کار دیگری هم انجام دادید؟
– قبل از «زمانه» یک سریال به نام «بال های خیس» با آقای رنجبر کار کردم که نقش اصلی هم بودم. البته دوست داشتم قبل از این کار پخش شود ولی متاسفانه پخش آن به بعد از «زمانه» افتاده. سطح کلی کار «بال های خیس» در مرتبه «زمانه» نیست و دوست نداشتم بعد از «زمانه» که یک کار خوب است و یک خاطره خوب هم دارد، کاری از من پخش شود که از آن بهتر نیست. البته ظاهرا در مونتاژ این مجموعه هم دارند کارهایی می کنند که با نتیجه بهتری روبرو شویم.
اولین تجربه همکاریتان با کارگردان سرشناسی مثل حسن فتحی چطور شکل گرفت؟
– آقای خادم زاده، دستیار ایشان، از قبل با من دوستی داشتند و لطف کردند من را به آقای فتحی معرفی کردند و ایشان هم با من تماس گرفتند که بروم و در مورد کار صحبت کنیم. من هم خدمت شان رسیدم. فیلمنامه هنوز آماده نبود من صحبت کوتاهی با آقای فتحی داشتم و از ایشان پرسیدم آیا فکر می کنید این نقش، نقشی می شود که من بتوانم خودم را با آن نشان دهم و آقای فتحی هم گفتند حتما اینطور خواهد شد.
این اعتماد متقابلی که بین ما وجود داشت مهمترین فاکتور همکاری مان بود. به من گفتند تو باید نقش یک پسر معتاد موزیسین را بازی کنی، همین خود همین معتاد موزیسین کلی بار مثبت برای من به عنوان بازیگر داشت که بتوانم توانایی های خودم را نشان دهم. حالا نوع پرداخت آن در فیلمنامه و نوع دید کارگردان و نوع اجرای بازیگر می تواند نقشی را شاخص کند یا نکند. خب من هم مثل همه، کارهای آقای فتحی را دیده بودم و خیلی دوست داشتم و می دانستم که می توانم کاملا به او اعتماد کنم.
نقش معتاد برای هر بازیگری همیشه هم امکانی است که توانایی های خودش را نشان دهد و نقش متفاوت چالشی است و هم خطر به دام کلیشه و تکرار افتادن دارد. شما چه کردید که در این دام نیفتادید و توانستید شخصیتی جدید خلق کنید؟
– نه تنها نقش ها بلکه همه قصه ها و ایده ها در ادبیات دنیا تکراری است و استفاده شده و فقط هر بار آنها از یک زاویه دید جدید تعریف می شوند. در مورد نقش ها هم همین است. هر آدمی شغلی دارد؛ یک نفر نانوا است، یک نفر در آژانس هواپیمایی کار می کند و هزاران شغل دیگر. همینطور هر کسی یکسری عادت ها دارد که اعتیاد یکی از آن عادت های مخرب و ناسالم برای فرد و اجتماع است. بارها هم از قدیم این نقش ها بازی شده. نقش معتاد را از بهروز وثوقی در «گوزن ها» تا تقی «آینه عبرت» بازی کرده اند.
حتی معتاد موزیسین هم بارها داشته ایم مثل علی سنتوری فیلم «سنتوری». زمانی که الگویی در یک چارت کلی خلق می شود مثلا «گوزن ها»ی آقای وثوقی طبیعتا بعضی بازیگرها برای اجرای نقش معتاد از آن الگوبرداری می کنند که طبیعتا مثل هر کار کپی در بهترین حالت باز هم کپی است و اصل نیست اما «سینا»ی داستان ما شخصیت مستقل خودش را دارد.
همانطور که شما اگر مثلا صد هزارتا معتاد را از همه جای دنیا کنار هم جمع کنید می بینید که شاید عادت های شبیه هم داشته باشند اما هر کدام، شخصیت و ویژگی های مستقل خودشان را دارند. من سعی کردم سینا را هر چه واقعی تر و طبیعی تر بازی کنم چون اینجور نقش ها این ایراد را دارد که اگر بازیگر یک ذره حواسش نباشد وسوسه می شود بخواهد بازیش را به رخ بکشد و آن وقت هی می خواهد اضافه بازی کند و حرکت و رفتارهای گل درشتی می کند که به چشم بیننده بیاید اما همین مسئله بیننده را آزار می دهد و هر چقدر این اضافت بازی کمتر باشد، بازی بازیگر حتی بیشتر دیده می شود و به دل بیننده می نشیند چون هم بیننده با هوش است و هم دوربین صادق.
در مورد فیلمنامه با آقای فتحی صحبت می کردید؟
– من قبل از اینکه سر کار بیایم درباره کارگردان و سبک کارش تحقیق می کنم. قبلاز این کار هم با دوستانی که با آقای فتحی سابقه همکاری داشتند تماس گرفتم؛ دوستانی مانند امیر جعفری و سهیل بیرقی، من را راهنمایی های خوبی کردند و همه آنها به من گفتند حسن آقای فتحی به شدت پیشنهاد و نظر را دوست دارد و استقبال می کند، یک وقت فکر نکنی باید ساکت باشی و نظرت را نگویی. سر صحنه هم خیلی صحبت و بحث می کردیم و در همین صحبت ها و بحث ها و نظرها و پیشنهادهاست که یک شخصیت می جوشد و بیرون می زند و می شود سینا.
شما برای کیفیت کارتان چه می کنید؟
– سعی می کنم به روز باشم و اتفاقات، اطلاعات و دانش کارم را دنبال می کنم. این به روز بودن از راه های متفاوت و البته مرسومی شکل می گیرد. راه هایی مثل کتاب خواندن، نشریات را مطالعه کردن و فیلم دیدن که مخصوصا برای این آخری خیلی زمان می گذارم فیلم دیدن و رمان خواندن تاثیر فوق العاده محسوسی روی کیفیت کار می گذارند. وقتی شما رمان می خوانید، کاراکترها و ماجراهایشان را در ذهن تان تصویرسازی می کنید. همینطور مشاهده آدم ها و رفتار و واکنش های آنها می تواند خیلی کمک کند و تئاتر که متاسفانه من مدتی است از آن دور شده ام و خیلی دوست دارم یک کار خوب تئاتر انجام دهم.
مهمترین دغدغه شما این روزها چیست؟
– همیشه بخش عمده ای از ذهن من مشغول زندگی خصوصی ام است و اینطور ونیست که همیشه صادرصد ذهنم درگیر کار و بازی باشد. هر کسی به هر حال دل مشغولی ها و چیزهای دوست داشتنی غیر از کار در زندگی اش دارد که آنها شاید مهمترین دغدغه هایش هستند. طبیعتا برای من که تازه نامزد کرده ام این اتفاق دوست داشتنی بخش مهم و اصلی فکر و زندگی این روزهای من است. فکر کردن به کسی که دوستش داری و دوستت دارد حس خوبی است و خدا را بابت این روزهای خوب شکر می کنم
سینای دوست داشتنی
برای رسیدن به این نقش چه کردید؟
– روال من این نیست که بروم تحقیق کنم و مثلا یک آدمی را پیدا کنم و عین او را اجرا کنم. بازیگر باید چیزهایی که از دیده هایش برداشت می کند را مونتاژ کند. من شاید نگاه یک معتاد را از یک جا برداشته باشم، عصبی بودن یک جوان را از یک جای دیگر برداشته باشم و همه اینها در کنار برداشتی که خودم از فیلمنامه داشتم قرار می گیرد و فراهنمایی و تلاش آقای فتحی هم خیلی به من کمک کرد. من تلاش زیادی کردم که سینا هر چند که دارد کارهای غلطی می کند و مسیر اشتباهی را آمده است اما دوست داشتنی باشد. من احساس می کنم مردم هم با اینکه می دانند سینا کم خطا کرده اما از او بدشان نمی آید و او را دوست دارند.
شاه داماد
در بین بازیگران با چه کسانی بیشتر رفاقت دارید و معاشرت می کنید؟
– البته خیلی آدم پر رفت و آمدی نیستم اما دوستان خوب در بین همکارانم زیاد دارم؛ دوستانی مانند امیر جعفری و کامبیز دیرباز و خیلی دوستان پشت دوربین که احتمالا کمتر می شناسیدشان اما عموما آدم اهل تنهایی هستم و ترجیح می دهم بیشتر وقت آزادم را به کتاب خواندن و فیلم دیدن بگذرانم یا اوقاتم را صرف همسرم کنم و با او باشم.
چند وقت است ازدواج کردید؟
– من به تازگی ازدواج کرده ام، تقریبا ۳ ماه است. البته نامزد کرده ایم و هنوز عروسی نگرفته ایم.
همسرتان هم کار سینمایی می کنند؟
– نه، اصلا در این حرفه نیستند.
شما چند سالتان است؟
– ۲۸ سال.
شما به جز کار بازیگری شغل دیگری هم دارید؟
– به هیچ وجه. تنها کار من بازیگری است و فقط از این راه زندگی می کنم.