كسي كه هرگز تحت فشار نزيسته باشد، آزادي را لمس نمي كند.
خوش آمدید - امروز : جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
خانه » آرشیو برچسب: خواننده

بایگانی برچسب ها: خواننده

خواننده شدن بازیگر زن تلویزیون!+عکس

http://www.campfa.ir/wp-content/uploads/2013/12/btowRhnHuFNb1e8L.jpg

 

بازیگر زن سینما و تلویزیون ایران هم به جرگه ی خواننده ها پیوست و قرار است کنسرتی را برای خانم ها برگزار کند…..

الهام چرخنده بازیگر نقش عاطفه در سریال «پروانه» که سینما را با «شب یلدا» تجربه کرده است در گفت‌وگویی اعلام کرده که آماده است به عنوان بانوی خواننده روی صحنه برای بانوان بخواند.

وی در این خصوص گفته است: کار دیگری که به شدت پیگیر آن هستم این است که امسال پکیجی از اشعارم که مجوز گرفته و توسط فرشید نوابی روی آنها آهنگسازی صورت گرفته و خودم دکلماسیون کردم وارد بازار شود.جالب اینکه چند کلیپ هم روی آنها ساخته شده که اثر آبرومند به مخاطب ارائه شود. پانزده تراک هم با اشعاری از خودم و فرشید و البته با آهنگسازی او، تمرین شده که آماده هستم تا برای اولین بار الهام چرخنده به عنوان بانوی خواننده روی صحنه برای بانوان بخواند. اگر یادتان باشد در فیلم «شب یلدا» مردم گوشه‌هایی از صدای مرا شنیدند چون کار اصلی من آواز است و امیدوارم این تجربه هم بزودی کنار بانوان عزیز و محترم کشورم اتفاق بیفتد.

چرخنده در بخش دیگر این مصاحبه ضمن گلایه ضمنی از جلیل سامان(کارگردان) افزوده است: کماکان می‌گویم این ۴۰ درصد از توانایی من است و آقای سامان عاطفه را تعدیل کردند. خدا را شکر می‌کنم که مخاطب عاطفه را دوست داشت و او را دنبال کرد. امیدوارم در فرصتی بهتر نشان دهم که می‌توانستم عاطفه‌ای به مراتب بهتر از این اجرا کنم.

بازیگر معروف سینما و تلویزیون خواننده شده !

 

آلبوم " ترافیک" اشکان خطیبی مجوز گرفت؟ www.campfa.ir

آلبوم ترافیک با صدای اشکان خطیبی و گروه ترافیک آخرین مراحل خود را برای انتشار پشت سر می گذارد. این آلبوم با نام «ترافیک» اولین تجربه رسمی این بازیگر سینما و تلویزیون در زمینه انتشار آلبوم است.

 دیگر اعضای گروه هم فرشاد حسامی و بهنود فدوی هستند. فرشاد حسامی به عنوان آهنگساز، تنظیم کننده، میکس و مستر با خطیبی همراهی می کند، بهنود فدوی هم یکی دیگر از آهنگسازان و تنظیم کنندگان آلبوم است که نوازندگی گیتار الکترونیک این آلبوم را برعهده دارد.

 

کار روی آلبوم ترافیک از حدود یک سال قبل آغاز شده و سبک آن تلفیقی از موسیقی راک، الکترونیک و پاپ است. اودر این آلبوم مضمون اجتماعی را در تمام ترانه ها مورد استفاده قرار داده است. ترانه هایی با موضوع کودکان کار، ترافیک، بی پولی و تنهایی با زبان عامیانه برای مخاطبان بیان می شود.

 

ترانه های ترافیک توسط اشکان خطیبی و مهتاب ناهی نوشته شده. یکی از ترانه ها را هم سیامک عباسی سروده است. «ترافیک» ۸ قطعه دارد و در حال حاضر در انتظار صدور مجوز نهایی از وزارت ارشاد است. اتفاقی که در صورت عملی شدن «ترافیک» را از ۲۰ اسفند وارد بازار موسیقی ایران می کند.

 

 

منبع : تماشا

گفت وگو با بابک جهانبخش، خواننده و آهنگساز

گفت وگو با بابک جهانبخش، خواننده و آهنگساز - www.campfa.ir

بابک جهانبخش، خواننده جوانی است که امسال دومین آلبوم موسیقی اش را با عنوان «من و بارون» منتشر کرد و در مدت زمان کوتاهی توانست موفقیت های زیادی کسب کند. اگر به کنسرت های این خواننده جوان رفته باشید، حتما دیده اید که اغلب دوستداران او جوانان هستند و علت این علاقه شان را هم این می دانند که جهانبخش، خواننده و آهنگساز با احساسی است. مثل خودشان جوان است و اجرا و آثارش از جنسی است که آن را دوست دارند. بعد از این گفت گو من هم با آنها هم عقیده شدم.


 

جهانبخش خواننده با احساسی است که به قول خودش با بهار به دنیا آمده است و روز اول فروردین روز تولد اوهم هست. با او درباره موسیقی، فعالیت هایش در این عرصه و بهارو حال و هوای نوروز خارج از ایران حرف زدیم.

 

هر چیزی نقطه شروعی دارد. از زندگی گرفته که با تولد شروع می شود تا موسیقی و کار و…. برای شما موسیقی از کجا شروع شد؟

 

از کودکی ام و با تشویق های پدرم شروع شد. آن زمان ما در یکی از شهرهای آلمان زندگی می کردیم. پنج ساله بودم که با تشویق های پدرم به کلاس پیانو رفتم. بعدتر هم سراغ گیتار رفتم و دوره های آهنگسازی و تنظیم موسیقی را هم گذراندم. تا مقطعی هم به مدرسه موسیقی رفتم، اما به ایران بازگشتیم و تحصیلم در این مدرسه نیمه کاره ماند. بعد از آمدن به ایران هم علاقه ام به موسیقی روز به روز بیشتر شد و آن را جدی تر دنبال کردم.

 

چرا علاقه تان بیشتر شد؟

 

چون با موسیقی شرقی و ایران از نزدیک آشنا و متوجه شدم که حس خوب و شیرینی به آن دارم.

 

کمی درباره این حس شیرین توضیح دهید و بگویید موسیقی ایرانی چه حسی را در شما زنده کرد که از آن به عنوان حس شیرین یاد می کنید؟

 

موسیقی شرقی خاصیت عجیبی دارد؛ خاصیتی که هر شنونده به آن اعتراف می کند و می گوید که برایش متفاوت است. این حس خاص بودن را هم بیشتر شنوندگان موسیقی ایرانی، نسبت به آن دارند و می گویند غم و حزنی در خود دارد که نوع نگاه انسان را به دنیای اطرافش گسترده تر می کند و او را به فکر فرو می برد.

 

همین حزن و اندوه برایتان جذاب بود؟

 

می خواهم بگویم موسیقی شرقی به مخاطب خود وسعت دید می دهد و او را از داشتن نگاه محدود به جهان باز می دارد. ایجاد همین نگاه، اتفاق بزرگی است و هر چیزی توان ایجاد آن را ندارد. من هم دلم می خواست در موسیقی رفتار و نگاهی داشته باشم که متفاوت بوده و همراه با حزن، امید و شادی هم در خود داشته باشد. این بود که به دستگاه های موسیقی ایرانی علاقه مند شدم، چون می دیدم به افکارم نزدیک است و می تواند مرا در بیان آنچه دوست دارم بگویم، همراهی کند.

 

شما خواننده موسیقی پاپ هستید. این علاقه و نگاه شما به موسیقی ایرانی برایم جالب است. این علاقه، تاثیری هم روی کارهای شما داشته است؟

 

درست است که موسیقی پاپ کار می کنم، اما این پاپ تلفیقی است و صرفا پاپ نیست، چون در ساخت آثارم از دستگاه های شرقی هم کمک می گیرم.

 

پس در آهنگسازی شما به کار می آید؟

 

بله، دقیقا فرم این دستگاه ها در ذهنم است و از آنها استفاده می کنم.

 

شما تجربه تنظیم آهنگسازی، نوازندگی و خوانندگی را دارید. بابک جهانبخش را آهنگساز، نوازنده یا خواننده می دانید؟

 

من در ابتدای کارم، آهنگساز بودم و بعد وارد عرصه خوانندگی شدم؛ اما مسلما همیشه نقش فرد به عنوان خواننده بیشتر به چشم می آید و پررنگ است؛ بنابراین فکر می کنم مردم مرا بیشتر به عنوان خواننده می شناسند و قبول دارند.

 

خودتان، بابک جهانبخش را کدام یک از این موارد می دانید؟

 

خودم فکر می کنم یک آهنگساز ـ خواننده هستم.

 

تحصیلاتتان هم در زمینه موسیقی بوده یا خیر؟

 

نه.

 

پس موسیقی علاقه تان بوده است؟

 

بله، علاقه همیشگی ام بوده و هست؛ اما درباره تحصیلاتم در زمینه موسیقی باید بگویم تمام دوره های لازم را به صورت آکادمیک گذرانده ام و زمانی که به ایران آمدم هم این دوره ها را ادامه دادم و تکمیل کردم.

 

استقبال از آلبومتان چطور بود؟ راضی بودید یا نه؟

 

به لطف خدا خیلی خوب بود. حتی بیشتر از حد تصورم بود و امیدوارم بعد از این هم بتوانم کارهای بهتری انجام دهم.

 

کارهای بعدی شما هم شبیه آلبوم «من و بارون» خواهد بود؟

 

شباهت هایی خواهد داشت، اما سعی می کنم خودم را تکرار نکنم، چون این موضوع برایم از همه چیز مهم تر است. اگر در قواعد هستی نگاه کنیم هیچ چیز تکراری وجود ندارد. حتی همین فصل بهار که هر سال از راه می رسد، همیشه تازه و جذاب است.

 

خوب که خودتان رفتید سر اصل مطلب. چون می خواستم راهی پیدا کنم و بحث را به موضوع بهار و عید نوروز بکشانم. اولین خاطره ای که از عید نوروز دارید چیست؟

 

اصلا همین که گفته می شود عید نوروز، با خود خاطرات خوبی دارد، خاطراتی که یکی یکی به ذهنمان می آید و شروع می کند به مرور شدن؛ اما جدا از این که عید و سال تحویل همیشه شیرین هستند، من در این ایام مدام منتظر کادوهای تولد هم هستم.

 

چرا؟

 

چون من و بهار با هم به دنیا آمده ایم. روز اول فروردین تولد من هم هست برای همین همیشه برایم جذابیت ویژه ای دارد، چون هدایای زیادی از دوستان و خانواده می گیرم.

 

تا وقتی بزرگ نشده ایم، بیشتر به خاطر نو شدن سال ذوق زده می شویم. بزرگ که می شویم، دنیایمان هم تغییر می کند. نمی خواهم بدبین باشم، اما عید جذابیت های بیشتری در دوران کودکی دارد. وقتی که بزرگ می شویم از آن کاسته می شود و درگیر روزمرگی هایمان می شویم.

 

شاید مرور زمان موجب می شود احساس کنیم نو شدن سال اتفاقی است که هر سال می افتد و کم کم برایمان تکراری می شود.

 

قطعا اتفاق بزرگی است. همین که درخت، گل و پرنده ها حال و هوای تازه ای به خود می گیرند، بسیار زیباست. دگرگونی ها از طبیعت شروع می شود و به خانه های ما هم می رسد. وقتی حتی خانه تکانی هم می کنیم، حیف است که خودمان هم احساس شادی نکنیم. چند سالی می شود که این ایام تا حدی کمرنگ شده و دیگر مثل گذشته شور و هیجانی ندارد. شاید یکی از دلایلش همین باشد که ما هر سال کنار هفت سین هستیم و در ایران زندگی می کنیم. آدم هر چیزی را که خیلی تجربه کند، برایش تکراری یا عادی تر می شود. آن وقت یادش می رود که گاهی تکرارها هم خیلی زیبا هستند.

 

نکند روزی موسیقی هم برای شما تکراری شود!

 

نه مطمئنم این طور نمی شود. چون مدام با موسیقی هستم و به آن فکر می کنم. برای همین هر بار با زاویه متفاوتی به آن می نگرم و برایم تازه و نو می ماند. از سوی دیگر طرفداران و حامیان خوبی دارم که با نظرها و بیان احساساتشان به مسیرم شکل می دهند و به حس تازگی موسیقی در وجودم کمک می کنند. ولی خب نمی توان این را هم انکار کرد که آدمیزاد به شرایط عادت می کند. اما کاش دقت کنیم که این عادت کردن ها به دوست داشتن ها و دوست داشتنی هایمان لطمه نزند. کاش بتوانیم نگاهمان را مدام به همه چیز تازه کنیم و هر بار دنیا را از زاویه تازه ای نگاه کنیم. این همان پیامی است که فصل ها هم با آمدن و رفتنشان می خواهند به ما برسانند. بهار هم یکی از همین پیام آوران است.

 

پس راز فصل ها را هم کشف کرده اید؟

 

(با خنده) اگر رازش همین است که گفتم بله کشفش کرده ام.

 

برای همین است که فضای کارهایتان هم مثل خودتان شاد است.

 

اتفاقا من کار غمگین هم زیاد دارم.

 

درست می گویید اما بهار هم گاهی آسمان ابری دارد که هر چند حزن انگیز است اما باز هم بهاری است.

 

این لطف شماست. اما همیشه سعی کردم در کنار غم و حزنی که در کارهایم هست به نقطه مثبت روشن و امید هم فکر کنم، چون احساس می کنم در هر غمی امید هم وجود دارد. برای همین نباید با چشمان بسته تنها به سمت غم ها حرکت کرد.

 

و شما سعی می کنید در آثارتان همین کار را انجام دهید؟

 

بله! باید یادمان باشد که همیشه بهار بعد از زمستان از راه می رسد.

 

برگردیم سر موضوع نوروز و خاطرات بهاری شما. شما سال ها در ایران زندگی نمی کردید. از ایام نوروز و سال تحویل آنجا چه خاطره ای دارید؟

 

آنجا هم شور و حال خودش را داشت. یادم هست که مادربزرگ هایم برایمان عیدی می فرستادند و هنوز هم از این بسته های عیدی خاطرات خوشی دارم.

 

هفت سین هم داشتید؟

 

بله ایرانیان خارج از کشور نوروز را مفصل جشن می گرفتند و سفره های هفت سین مفصلی هم می انداختند. فکر کنم ایرانی ها هر جای دنیا هم که باشند، سفره هفت سین می اندازند و یادی از عید نوروز می کنند.

 

هفت سین های ایران را بیشتر دوست دارید یا خارج از کشور را؟

 

هر کدام حس و حال خاص خودش را داشت. نمی شود گفت شبیه هم بودند ولی شاید آنجا احساس دلتنگی و دوری از وطن به همه چیز حال و هوای تازه ای می داد. به یاد دارم که پدر و مادرم مدام آرزو می کردند کاش در کنار اقوام بودند. بعد هم برای پر کردن جای خالی اقوام با دوستانمان در رفت و آمدهای نوروزی بودیم. امیدوارم حال و هوای آن روزها دوباره برگردد. این روزها تنهایی باب شده است. تا چند سال پیش خیلی ها به فکر هم بودند اما حالا انگار همدیگر را فراموش کرده اند.

 

این اتفاق تا حدی طبیعی است. چون درگیری های ذهنی بیشتر شده و همه ما زندگی شلوغ تری داریم.

 

بله اما اینها نباید موجب دوری ما از هم بشود. امیدوارم ذهن هایمان دیجیتالی نشود. حالا احوالپرسی و حالت چطور است هم اس ام اسی شده، گاهی نیم ساعت با یک نفر اس ام اس بازی می کنیم اما تماس نمی گیریم یا او را نمی بینیم. کاش بیشتر به فکر هم باشیم.

 

خودتان هم یکی از افراد پرمشغله هستید. سال نو پای سفره هفت سین می نشینید یا نه؟

 

همیشه برایم مهم ترین چیزهای دنیا، خانواده و همسرم هستند. این که در خانه ام باشم و با همسرم کنار سفره هفت سین نشسته باشم، بعد هم دعای سال تحویل بخوانم… واقعا چه چیزی از اینها زیباتر است؟ با همه گرفتاری هایم هر طور باشد خودم را به خانه و کنار سفره هفت سین می رسانم. اگر هم مجبور باشم سفر بروم، همسرم را می برم، چون باید با خانواده کنار سفره هفت سین نشست.

 

پیشاپیش تولد شما را تبریک می گوییم و آرزو می کنم همیشه بهاری باشید.

 

من هم برای شما و همه مردم آرزوی سلامت و موفقیت دارم. به بزرگ ترها می گویم که خدا سایه تان را بر سرمان نگه دارد و به جوانان هم می گویم عزمشان را جزم کنند و یک سال دیگر تلاش کنند تا به خواسته هایشان برسند. به قول معروف ماهی را هر وقت از آب بگیرید تازه است. امیدوارم همیشه خنده بر لب داشته باشند و از تکرار جمله دوستت دارم غافل نشوند.

روایت علی لهراسبی از پارتی و هنر!

علی لهراسبی از دسته خواننده هایی است که با تیتراژهای تلویزیونی معروف شد.

روایت علی لهراسبی از پارتی و هنر! | www.campfa.ir

 خواننده هایی که اگرچه از نظر فنی ها هم کارهایشان ویژگی های منحصر به فردی داشت اما این شانس را داشتند تا با پخش شدن کارهایشان در بهترین ساعات تلویزیون، بیشترین مخاطب را برای خودشان جذب کنند. گپ و گفتی هم که می خوانید در رابطه با همین موضوع است.

 

من احساس می کنم شما به عنوان کسی که به غیر از کار موسیقی در زمینه های دیگری هم فعال هستند. ذهن بازتری نسبت به این حوزه دارید. شما الکترونیک خواندید و کار تبلیغاتی هم انجام می دهید و همزمان در موسیقی هم فعال هستید. من می خواهم در مورد روند شهرت آدم ها و تبدیل شدنشان به یک برند صحبت کنم. اتفاقی که در موسیقی پاپ می افتد چون در موسیقی سنتی روند شهرت و بزرگ شدن آدم ها کمی متفاوت است.

 

* بله. در موسیقی سنتی همه چیز منطقی تر است. برای همین هم آدم هایی که در موسیقی سنتی هستند ماندگارتر و باسوادتر هستند چون در موسیقی سنتی هر کسی که نمی تواند بالا بیاید. آدم ها باید در یک دوره طولانی آموزش ببینند و جواب پس بدهند تا بتوانند بالا بیایند و رشد کنند. بعد هر کسی هم سر جای خودش است.

 

ولی در پاپ اینگونه نیست. حداقل در ۱۵ سال گذشته که کمی پاپ ما جان گرفته و فراگیرتر شده، شاید بشود گفت هیچ کس بر اساس یک روال تعریف شده و یک پروسه آکادمیک رشد نکرده. این اتفاق برای شما چگونه افتاد؟

 

من الکترونیک خواندم و خیلی هم به این رشته علاقه داشتم. همه این اتفاق ها وقتی رفتم دانشگاه افتاد. قبول که شدم گفتم حالا باید کارهای متفرقه هم داشته باشم. من یادگیری پیانو را شروع کردم و یک ارگ خریدم. چون وضعیت مالی ام اینقدر خوب نبود که بتوانم پیانو بخرم. پیانو را پیش مهرداد تاج کریمی کار کردم که آن زمان دانشجوی دکترا بود. خودش موسیقی کودکان می ساخت. من هم خیلی علاقه مند شدم به موسیقی کودکان. از همان اولی هم که کلاس می رفتم ساخت موسیقی را بیشتر دوست داشتم.

 

در همان زمان کارهایی را ساختم، بیشتر هم برای کودکان. سرود ساختم، جایزه آهنگسازی گرفتم. به قول معروف نبوغم در آهنگسازی گل کرد. ماکت های کارهایم را خودم می خواندم و دوستانی که در ارتباط بودند و می شنیدند پیشنهاد دادند که کارهایت را خودت بخوان. این داستان برای اواخر دهه ۷۰ است و زمانی که نازه نسل اولی های پاپ گل کرده بودند و ما تازه داشتیم موسیقی را یاد می گرفتیم.

 

با چندتا از سرودهایم که خودم خوانده بودم رفتم تلویزیون. آن زمان آقای شهبازیان مسئول بخش سرود و موسیقی صدا و سیما بودند. اینها را دادم به آقای شهبازیان و ایشان هم استقبال کردند و گفتند خیلی خوب است. بعد برایم مجوز خوانندگی صادر کردند اما از اینجا تازه شروع شد. چندتا دوست خوب داشتم که گفتند اگر می خواهی خوانندگی کنی، این راهش نیست. باید مسیر حرکتت را هم مدیریت کنی.

 

پس در واقع شروع فعالیت حرفه ای شما با تلویزیون بود؟

 

* البته من پیش زمینه قبلی هم داشتم. من در کودکی و نوجوانی قاری قرآن بودم. آن دوره خیلی به من کمک کرد. کسانی که قرائت قرآن را اصولی یاد می گیرند، یک عالمه تحریرهای خوب یاد می گیرند. قرائت قرآن برای صداسازی مخصوصا در دوره نوجوانی و جوانی فوق العاده است. من این پیش زمینه را داشتم و زمانی که رفتم برای سلفژ کار کردن و یادگیری آواز چند قدم جلو بودم. همزمان که این اتفاقات می افتاد تیتراژ دریایی ها را خواندم که آن هم خیلی خیلی اتفاقی بود.

 

قبلش من آلبومم را شروع به کار کرده بودم. همان زمان آواز کلاسیک با محمدرضا صادقی کار می کردم. آلبوم را هم یک ترک، یک ترک ضبط می کردم. با آقای چراغعلی کار می کردم و یک ترک را که ضبط می کردم منتظر می ماندم که دوباره پول هایم جمع شود تا ترک بعدی. ترک اول آلبوم را که ساختم و تمام شد یک روز چراغعلی گوش می کند و خوشش می آید.

 

آن زمان داشتند سریال دریایی ها را می ساختند، به چراغعلی می گویداین پسر را به دفتر بیار که در مورد کار صحبت کنیم. من رفتم و نتیجه اش این شد که سریال دریایی ها را خواندم و بعد آلبوم دریایی ها و این روال ادامه پیدا کرد. بعد هم از دفتر آقای مشایخی به من زنگ زدند. برای پیله های پرواز. آن زمان تازه با بهروز صفاریان آشنا شده بودم. از زمانی که رفتم کلاس آواز واقعا این تصمیم برایم جدی شد. تا قبلش فقط به صرف علاقه دنبالش می رفتم.

 

شما در صحبت های خودتان هم از تیتراژ خوانی به عنوان شروع کار و یکی از عوامل موفقیت اسم می برید. خیلی از خواننده های دیگر ما هم به واسطه تیتراژخوانی شهرت پیدا کردند یا توانستند این شهرت و محبوبیت را افزایش دهند. این امکانی بوده که برای شما پیش آمده و برای خیلی های دیگر اتفاق نمی افتد. اگر تیتراژ تلویزیونی نبود چه اتفاقی می افتاد؟

 

* من اصلا رد نمی کنم که تیتراژ خواندن مخصوصا در این چند سال اخیر که خیلی مد شد در واقع، در موفقیت خواننده ها خیلی تاثیر دارد اما من صادقانه می گویم، که برای تیتراژ خواندن هیچ لابی نکردم چون تیتراژ خواندن لابی دارد. هر کسی نمیتواند و اجازه نمی دهند که تیتراژ تلویزیونی بخواند. دریایی ها را گفتم که چطوری خواندم.

 

در مورد پیله های پرواز یک شبی در برنامه تلویزیونی مهتاب بودم و در آنجا اجرای زننده داشتم. بعد از برنامه تهیه کننده به من گفت تلفن کارت دارد. منشی دفتر آقای مشایخی بود. گفت آقای مشایخی از کار شما خوشش آمده و گفتند که بیاید دفتر برای تیتراژ سریال پیله های پرواز صحبت کنیم. سه سال از دریایی ها می گذشت و واقعا هنوز کسی من را نمی شناخت. یک مقدار هم این روند را باید بگذارید به پای تصمیم گیری آدم ها. یعنی آنها تصمیم گرفتند که من را برای کارشان انتخاب کنند و قطعا این در موفقیت من تاثیر داشت.

 

پس اعتقاد دارید شانس در موفقیت شما نقش زیادی داشته؟

 

* یک زمان ممکن است برای شما یک اتفاق خوب بیفتد، اما مهم این است که بتوانید از آن اتفاق خوب در آینده هم استفاده کنید و بتوانید خوب ادامه دهید. خیلی ها هم بودندکه تیتراژهای خوبی خواندند ولی نتوانستندن خوب ادامه دهند. اگر به آن موقعیت خوبی که برایتان پیش می آید به چشم یک اتفاق لحظه ای نگاه کنید، تمام می شود. تیتراژ پیله های پرواز برای من همین حکم را داشت. بعد از آن سریال خیلی به من پیشنهاد شد. پیشنهادهای خوبی هم شد. اما هیچ کدامشان شرایطش به من نمی خورد.

 

شاید فقط دوتا سریال آقای سهیلی زاده به من پیشنهاد شد که نتوانستم قبول کنم. اولین تجربه موفقم با سهیلی زاده بود اما کار بعدی را نتوانستم با ایشان کار کنم، با اینکه از کار اول هم بسیار راضی بودم چون ما شرایطمان این بود که می گفتیم اگر می خواهید تیتراژ به ما بدهید باید خودمان کار کنیم. فقط اینکه تیتراژ یک سریال خوب را بخوانم، برایم کافی نبود. باید تیتراژی را می خواندم که می گرفت.

 

تیتراژی را که می توانم بخوانم و بگیرد که خودم مدیریتش کنم. خودم بگویم آهنگساز و ترانه سرا چه کسی باشد. چون عموما کسانی که موسیقی سریال یا فیلم می سازند تجربه شان در زمینه موسیقی پاپ کم است و همینطور بالعکس. این پروسه من را متوقف کرد. از ۸۴ تا ۸۶٫ همه پیشنهاد تیتراژ آماده می دانند و می گفتند فقط بیا در استودیو بخوان. حقیقتا من اینجور کار کردن را دوست نداشتم.

 

شما می گویید یک شانسی باید برای یک نفر پیش بیاید. قدم دوم این است که بتوانی این شانس را مدیریت کنی؟

 

* کلا هنر همین است. یک بخش هنر قابلیت ها، استعدادها، دانش و اندوخته ها است. یک بخش دیگر مدیریت کردن اینها. مدیریت کردن است که باعث می شود شما جلو بروید. اگر نه خوش صداتر از من، یک میلیون نفر در این مملکت هستند. یک عالمه آدم بازیگر در این مملکت وجود دارند.

 

بعضی هایشان بی نظیر هستند اما مدیریت کردن بخش هنری اهمیتش از همه بیشتر است. از یک جایی به بعد، یعنی از جایی که شما چندتا کار خوب انجام بدهید و جا بیفتید در کارتان، تعداد پیشنهادهای تان هم زیاد می شود. آن وقت شما هستید که باید تصمیم بگیرید چه کار کنید که بتوانید همینطور خوب ادامه بدهید.

 

یک زمانی منتظر انتخاب شدن هستی و از یک جایی به بعد تو باید انتخاب کنی. چون ایرانی ها عموما دوست ندارند ریسک کنند. دوست دارند سراغ آدم هایی بروند که امتحانشان را پس داده اند. به خاطر همین می آیند سراغت و می گویند: «آقا مثل دلنوازان نمی توانی برایمان بخوانی یا مثل فلان سریال که خیلی گل کرد؟» من که خودمرا تکرار نمی کنم اما یک نکته مهمتر از همه حرف هایی که زدیم، تیتراژخوانی، بسیرا کار تخصصی است. تیتراژهای زیادی از تلویزیون پخش می شود اما چندتا از آنها را یادتان مانده؟ خیلی از خواننده های معروف آمدند، تیتراژ خواندند و موفق نشدند. در صورتی که خارج از تیتراژ موزیک هایشان بسیار معروف بود.

 

با این وجود نظر شما این است که تیتراژخوانی یک کاری است که هر خواننده ای از پس آن برنمی آید.

 

* همین می گویم تیتراژ خواندن یک کار کاملا تخصصی است. کاملا با تک آهنگ، با آلبوم، با کنسرت و با همه چیز فرق می کند. حتی با موسیقی فیلم سینمایی فرق می کند. من وقتی می خواهم تیتراژ فیلم سینمایی بخوانم یک نگاه دارم و زمانی که تیتراژ سریال یک نگاه دیگر. من نگاه ۳۰ شبی به تیتراژ می کنم. برای سریال، من باید یک موزیکی درست کنم که در ۱۰ شب بگیرد. بعد گوش بدهند و حال کنند.

 

نمی خواهم همان شب اول یقه همه را بگیرد. به خاطر اینکه اگر بخواهم موزیکی بسازم که همان شب اول همه را درگیر کند، استایلش یک جور دیگر است و در ۱۰ شب بعدی کسی دیگر دوستش ندارد. خسته می شوند. این اتفاق باید در سینما بیفتد. که آن هم کم می افتد. یعنی در سینما وقتی می خواهید تیتراژ بسازید، باید چیزی بسازید که همان یک بار شنیدن یقه تماشاگر را بگیرد. می دانید که این نوع موسیقی ها خیلی شعر محور نیستند و بیشتر روی موزیک مانور داده می شود.

 

کاری که شعر محور می شود با مردم در یک مدت زمانی دوست می شود. باز این کار با آلبوم هم تفاوت دارد. شما زمانی که دارید آلبوم کار می کنید، هم کار شیش و هشت می گذارید، هم کار تلخ می گذارید، هم عاشقانه کار می کنید. یکسری از آهنگ ها را من از آلبوم بیرون گذاشتم که اگر گوش کنی می گویی چرا اینها را بیرون گذاشته ای! اما این آهنگ لای بقیه له می شد. آن هم یک مقوله دیگری است برای خودش.

منبع: هفت صبح