دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند (کوروش کبیر)
خوش آمدید - امروز : سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳

گفتگو با هنرمندان

آغاز اولین کار مجاز گروه بروبکس در رستوران!+عکس

ماجرای راه‌اندازی این کسب وکار، همراه با مشخصات و نشانی رستوران را در گفت‌وگوی زندگی ایده‌آل بخوانید

.

barobax,برو بکس,

ائتلاف هم ائتلاف‌های قدیم! دست یاری را به سوی هم دراز می‌کردند، به گرمی می‌فشردند و رها نمی‌کردند! آن هم از بدو تولد! می‌گویید نه؟ نگاهی به آنها بیندازید که از بدو تولد کنار هم بوده‌اند، مانده‌اند و آثار جالبی با هم ارائه کرده‌اند. به بهانه ائتلاف پایدارشان، سراغ‌شان رفتیم و از همه چیز حرف زدیم. قرار ما در «برگرلند» بود. رستورانی جمع و جور با برگرهای خوشمزه که چند ماهی است راه افتاده و اولین فعالیت مجاز ۳ تا گل پسرمان با هم محسوب می‌شود. خشایار، با تند تند حرف زدن و نمکی خندیدن، حسابی سر حال‌مان آورد. حمید با خنده‌های دلنشینش، بمب آرامش بود و کیوان، آنقدر مظلومیت از خودش نشان داد که فکر می‌کردی، نمی‌خواهد حرف بزند. غافل از اینکه بی‌خیالی‌اش، شهره عام و خاص است! در نهایت و با کلی حرف زدن، ما نفهمیدیم اینها یک روح هستند در ۳ بدن یا ائتلاف‌شان بعد از این همه سال تبدیل به «جناح» شده است! جناحی در حمایت از امیدواری و مثبت‌اندیشی! یکی، دو ساعت را پشت میزهای چوبی «برگرلند» بین مشتری‌های زیاد این برگرفروشی، با بروبکس سر و کله زدیم و جای‌تان خالی، حسابی خندیدیم. پسرها لطف داشتند و وقت‌شان را برای ما خالی کردند تا خوش بگذرد و حرف بزنیم و نتیجه‌اش را بگذاریم پیش چشم شما. امیدواریم چشم‌تان را بگیرد.

برگرهای خوشمزه کیوان خودمان

چه شد که شما ۳ نفر سر از یک فست‌فود درآوردید؟ اصلا چطوری ۳ نفر شما با هم به نتیجه می‌رسید که یک کاری بکنید و آن را به ثمر می‌نشانید؟

حمید: معمولا یکی از ما ۳ نفر، ایده‌ای به ذهنش می‌رسد. ایده‌اش را با بقیه مطرح می‌کند و بقیه هم سعی می‌کنند آن را کامل کنند. با هم پیش می‌رویم تا در نهایت به کاری که می‌خواهیم برسیم.

خشایار: البته ایده اولیه یک برگرفروشی خاص و ویژه، از کیوان بود. یعنی این کار را او پیشنهاد داد و ما هم استقبال کردیم.

کیوان: من خیلی برگربازم! هر جای دنیا هم که می‌روم، دنبال برگر می‌گردم و می‌خورم. خیلی برگر دوست دارم. دقیقا به دلیل این علاقه‌ام، درباره این غذا تحقیق کردم و متوجه شدم آن چیزی که ما اینجا به عنوان برگر می‌خوریم، در اصل برگر نیست! بعد با خودم گفتم یعنی می‌شود برگر واقعی شبیه برگرهای غیرایرانی دست مردم داد؟ من خودم دست به کار شدم و برگر ‌پختم. هر کسی برگرهای من را می‌خورد، خوشش می‌آمد. بنابراین تصمیم گرفتم همین کار را گسترش دهیم. به بچه‌ها گفتم و آنها از این ایده خوش‌شان آمد و خلاصه حال کردیم که برگری بزنیم.

یعنی کیوان شما ۲ نفر را با پختن برگرهای خوشمزه، مجاب کرد که این فست‌فود را بزنید؟

خشایار: در اصل کیوان اول به ما گفت می‌شود برگری پخت که شبیه برگرهای خارجی باشد. ما گفتیم نمی‌شود. او پخت و دیدیم می‌شود! (می‌خندند) بعد تصمیم گرفتیم، کار را بزرگ‌تر و کامل‌تر کنیم و دنبال جایی برای عرضه این برگرها باشیم و از چهره‌های خودمان هم در راستای تبلیغ کار تازه‌مان استفاده کنیم.

قبل از این ماجرای برگرهای خوشمزه کیوان، اصلا چرا به فکر کار تازه بودید؟

خشایار: ما دنبال درآمد مجاز از راه کار مجاز بودیم. خودتان می‌دانید که در ایران از طریق موزیک غیرمجاز، نمی‌توانی درآمد داشته باشی ولی از طریق کارهای مجاز، می‌توانستیم درآمد مجاز داشته باشیم و ما از چنین فضایی استقبال می‌کردیم.

barobax,بروبکس

اولین کار مجاز ۳ نفره

در اصل اولین کار مجاز شما ۳ نفر، که قرار است زمینه‌ساز فعالیت‌های مجاز دیگرتان شود، «برگرلند» است؛ درست است؟

حمید: بله؛ این اولین کار مجاز ۳ نفره‌مان است.

خشایار: البته ما زمانی کارتیزرسازی هم به صورت مجاز و برای شرکت‌های داخلی، انجام می‌دادیم اما در این راه، مشکلاتی داشتیم. در آن کار به ما سفارش‌هایی داده می‌شد ولی ما صاحب کار نبودیم. «برگرلند» در اصل اولین کار مجاز ما ۳ نفر است که خودمان صاحبش هستیم.

اگر بخواهید فعالیت مجاز خودتان را در حوزه‌های دیگر هم ادامه بدهید، آن حوزه چیست؟ اصلا به کارهای دیگری غیر از برگرلند فکر می‌کنید؟

کیوان: کاری که تقریبا ۶ سال است به صورت جدی به آن فکر می‌کنیم، فیلمسازی است. خیلی هم دنبالش هستیم اما به دلیل اینکه فیلم ساختن، کاری است که حداقل یک سال تمام وقت، تمرکز و زمان و انرژی ما را به خودش اختصاص خواهد داد، هنوز فرصتی فراهم نشده که سراغش برویم. منتظریم فراغی پیش بیاید تا بتوانیم ذهن و انرژی‌مان را به طور کامل روی فیلمسازی بگذاریم. البته مطمئنا روزی این کار را خواهیم کرد.

کیوان مرادی

دیگ تولید حرارت!

بزرگ‌ترین عضو گروه بروبکس، کیوان است. نگاه به قیافه مظلومش نکنید. به موقع می‌تواند قاطعانه تصمیم بگیرد. در دانشگاه کامپیوتر خوانده و متولد آبان ۱۳۶۲ است. کیوان، پسرعموی خشایار است و پسرعموی پسرخاله حمید!

خصوصیات: آخر مثبت بودن و مثبت اندیشی. از کیوان می‌شود تندیسی برای ورودی کلاس‌های تفکر مثبت و کارگاه‌های انگیزشی ساخت! او به نظر کم حرف و آرام می‌آید اما ما که باور نمی‌کنیم. به نظر می‌رسد بیش از بقیه بچه‌ها احساساتی است. تا حالا عاشق هم شده.

طالع‌بینی کیوان: در زیر این چهره خونسرد و آرام باطنی گرم و سوزان و اراده‌ای قوی و پولادین و افکاری بلند و ترقی‌خواهانه و حسود وجود دارد که چون دیگ می‌جوشد و نیرو و حرارت تولید می‌کند! عقل و دانایی و احساس و هیجان هر ۲ بر رفتار او حکومت دارد و در ارائه هر دوی آنها مهارت و استادی و زیرکی خاص وجود دارد. او بیش از حد باهوش است و به فلسفه و تفکر درباره راز و رمز زندگی و اسرار حیات علاقه‌مند است و بسیاری اوقات این توانایی را دارد که جواب سؤالات مشکل و دست‌نیافتنی را پیشاپیش بدهد و با کمک حس ششم درباره نیامدها و ندیده‌ها پیشگویی کند. بعضی از مردان متولد آبان دارای این قدرت و استعداد هستند که زندگی مرتاضانه پیشه کنند و با حداقل معیشتی بسازند اما ما بعید می‌دانیم کیوان از این دسته باشد.

بروبکس,رستوران بروبکس,BARO BAX

کلا انرژی مثبتیم!

شما که دوست دارید کار فیلمسازی کنید، خودتان هم اهل فیلم دیدن هستید؟

حمید: خیلی؛ هر ۳ حسابی فیلم بین هستیم.

سلیقه‌تان هم در فیلم‌ها، شبیه همدیگر است؟ یعنی یک سبک فیلم را دوست دارید؟

کیوان: سلیقه‌مان نزدیک است اما به هر حال تفاوت‌هایی دارد. مثلا هر ۳ ما در فیلم‌های ایرانی، کارهای اصغر فرهادی را خیلی دوست داریم.

خشایار: من خیلی فیلم می‌بینم ولی این روزها درگیر سریال دیدن شده‌ام و بیشتر وقتم را صرف دیدن سریال می‌کنم.

فیلم‌های محبوب‌تان کدام‌ها هستند؟

حمید: بچه‌ها فهرست فیلم‌ها را از توی کامپیوتر در بیاورید! (می‌خندند) غیر از فیلم‌های فرهادی در میان آثار ایرانی، فیلم «دایره زنگی» به کارگردانی پریسا بخت‌آور را هم دوست دارم. یکی از بهترین فیلم‌های خارجی هم که دیده‌ام، «گرین مایل» (مسیر سبز) اثر فرانک دارابونت است. البته فیلم «ترمینال» اثر اسپیلبرگ که تام هنکس نقش اصلی را در آن بازی می‌کند، از دیگر فیلم‌هایی است که دوست دارم.

کیوان: من فیلم محبوبم «فارست گامپ» است به کارگردانی رابرت زمکیس.

خشایار: من هم «ترمینال» را دوست دارم. به‌طور کل آثار اسپیلبرگ برای من خیلی خاص‌اند. مثلا فیلم «اگه می‌تونی منو بگیر» از همین کارگردان را خیلی دوست دارم. همین‌طور آثار تیم برتون. مثلا «ادوارد دست قیچی» را خیلی دوست دارم.

حمید: البته من هم تیم برتون را خیلی دوست دارم.

به نظر می‌رسد فضای فانتزی تیم برتون در کارهایی که خودتان هم می‌کنید، جریان دارد. درست است؟

کیوان: دقیقا؛ ما نگاه تیم برتونی داریم که البته اصلا سیاه نیست.

خشایار: اگر دقت کنید در کارهای ما تمی از کودکی دیده می‌شود. نگاه صادق کودکانه و جدی نگرفتن از ویژگی‌های کارهای ماست. کلیشه در کارهای ما بی‌معنی است. همیشه دل‌مان می‌خواهد کارهای‌مان همه را سورپرایز کند.

حمید: البته نه به هر قیمتی و با منطقی که از سوی همه قابل درک باشد.

کیوان: در ضمن ما کلا انرژی مثبتیم!

barobax,عکس هایی از برگر برو بکس,برو بکس

نگاه ما به زندگی: حل می‌شود

گفتید کلا انرژی مثبتید. در زندگی شخصی‌تان هم این نگاه مثبت را دارید؟ همین قدر امیدوارانه و شاد؟

کیوان: هیچ‌کدام ما از آن آدم‌هایی نیستیم که خیلی سخت بگیریم.

حمید: ما نگاه‌مان این است: «حل می‌شود»؛ و به این نگاه ایمان داریم.

خشایار: اینقدر اتفاقات عجیب و غریبی برای ما افتاده که یاد گرفته‌ایم، باید به گذر زمان و حل‌شدن مسائل ایمان بیاوریم. وقتی مشکلات بزرگ را دیده باشی، مشکلات کوچک‌تر، برایت قابل هضم می‌شود و می‌دانی اتفاقات بزرگ‌تری هم می‌تواند بیفتد. مقداری از این نگاه مثبت ما به همین دلیل است. به طور کل ما ۳ نفر دوست داریم، همه‌چیز خوب، شاد و با انرژی پیش برود. این نگاه ماست. اما اینکه آیا مسیر زندگی خودمان هم در همین راستاست، نمی‌دانیم.

حمید: برای ما کیفیت خیلی مهم است. حتی در رستوران هم به این موضوع خیلی اهمیت می‌دهیم.

کیوان: اصلا ما کاری را شروع نمی‌کنیم مگر اینکه به کیفیت ایده‌آل رسیده باشیم. در اصل اگر همه شرایط برای تولید یک کار استاندارد را، فراهم نکنیم، سراغش نمی‌رویم.

خشایار: درمورد همین رستوران هم اگر بعد از مدتی می‌دیدیم استقبال نمی‌شود، تعطیلش می‌کردیم. به نظرم انجام کار بی‌کیفیت یا با کیفیت پایین، آبروریزی است. وقتی کاری می‌کنیم که تحسین می‌شویم، انرژی می‌گیریم تا کارهای بهتری ارائه دهیم.

کیوان: این را هم بدانید که ما سراغ کاری نمی‌رویم مگر اینکه با آن حال کنیم. مثلا با برگر حال می‌کنیم، پس سراغش می‌آییم یا با موزیک حال کردیم و سراغش رفتیم. احساسات ما نسبت به یک کار یا یک موضوع در انتخاب و نوع کار‌کردن‌مان خیلی دخیل است.

خشایار: هر کاری را وقتی جدی دنبال کنی و وقت برایش بگذاری و میزان استانداردی از تفکر هم داشته باشی، مطمئنا کار بدی نمی‌شود. کار، وقتی بد می‌شود که از گوشه و کنارش بزنی. یک برگر وقتی بد می‌شود که گوشت ارزان‌قیمت در آن استفاده می‌کنی و دست مشتری می‌دهی.

بروبکس,barobax,عکس هایی جدید از بروبکس

ماجرای یک چک ۵ میلیاردی

شما ۳ نفر به زندگی و مسائلش، نگاه شوخی‌آمیزی دارید؟

خشایار: زندگی را شوخی نمی‌گیریم اما نگاه‌مان شوخی است. در اصل…

کیوان: در اصل بعد مسخره هر چیز را در نظر می‌گیریم (می‌خندند)!

حمید: ما هر چیز جدی را اینقدر مسخره می‌کنیم و می‌خندیم که کم‌کم واقعا تبدیل به یک موضوع مسخره می‌شود!

در زندگی خودتان هم اگر مشکلی پیش بیاید، باز بعد مسخره‌اش را در نظر می‌گیرید؟

خشایار: مثلا چه مشکلی؟

مثلا فکر کنید یک چک ۵ میلیاردی‌تان برگشت بخورد. چه کار می‌کنید؟

حمید: خشایار که در لحظه هرچه مو روی سرش است، می‌ریزد (می‌خندند)!

خشایار: در چنین شرایطی، من سکته می‌کنم، حمید دچار یاس فلسفی می‌شود و کیوان هم می‌رود سینما! (می‌خندند)

کیوان: آره دیگه! بعد از سینما یک فکری می‌کنم! من از آن آدم‌هایی هستم که می‌گویم حالا فردا بهش فکر می‌کنم. مثل اسکارلت در «بر باد رفته».

گفتگو با فزاد حسنی: همیشه بیشتر از کوپنم حرف می زدم

برخلاف فرزادحسنی پرحرف در تلویزیون، رادیو، فرزاد حسنی در مواجهه با رسانه ها چندان پرحرف نیست.

 هرچند اگر هم پرحرف باشی، وقتی ازدواج میکنی و خبر دامادی ات سر زبانهاست، کمحرف میشوی. فرزاد تا حالا خیلی در مورد مسائل شخصیاش حرف نزده. اگر مصاحبهای بوده، بیشتر حرف کار بوده و اجرا و بازی. اما برای شاختن او شاید همین حرفهای محدود هم کافی باشد. فرزاد حسنی هیچوقت کیفیت را فدای کمیت نمیکند.

عشق دوران کودکی من

واقعا همین قدر مذهبی هستم که میبینید، تظاهری در کار من نیست. من بچه خانیآبادم و کوچه قندی. نزدیکی بستنی آقا رضا. از یک خانواده کاملا مذهبی. به خصوص مادرم که به شدت مذهبی بود. من در دل فرهنگ آن حوزه و آن دوران بزرگ شدم. به عنوان مثال بزرگترین عشق دوران کودکی من حضرتامام (ره) بود. من از همان بچگی عکسهای امام را جمع میکردم و موثرترین شیوه برای ساکت کردن من، اهدای عکس امام (ره) بود. الان هم آرشیو کامل عکسهای امام (ره) را دارم. وقتی در ۱۲-۱۱ سالگی شاگرد اول شدم، جایزهای که پدرم برایم خرید یک دوره کامل سیمای نور بود که به عکسهای امام اختصاص داشت. حتی یک بار یکی از اقوام، یک عبا برایم خرید تا من از کودکی بیشتر و بهتر بتوانم حرکات امام را انجام دهم. من با درسهای قرآن آقای قرائتی بزرگ شدم. مسئله من دعای کمیل آیت الله دستغیب بود. مسئله نوجوانی من، شهادت آیت الله قدوسی بود، من با این چیزها بزرگ شدم.

دوبرابر هیچ چی!

در بچگی بازیگوش نبودم، اما حاضر جواب بودم، دنبال سوژه میگشتم تا به نوعی آن را به طنز ارتباط دهم. وقتی که دیدم چنین استعدادی دارم، سعی کردم آن را پرورش دهم. سر کلاس خیلی حرفمیزدم، یکروز معلم به من گفت: «حسنی! خیلیبیشتر از کوپنت حرف میزنی« و من در جواب بلافاصله گفتم:« خب برای اینکه ما از بازار آزاد هم خرید میکنیم«، یا مثلا یک روز معلم ورزش برای ما گفت که قرار است امکانات مدرسه دو برابرشود، من گفتم: «دو برابر هیچی چقدر میشود؟» ازاین کارها زیاد میکردم. میرفتم پشتباممدرسه و روی بچهها آب میریختم. وقتی مرا میگرفتند میگفتم من که کاری نکردهام، آبروشنایی است. خلاصه اینکه خیلی حاضرجوابم. من وقتی کسی میخواهد چیزی بگوید اواسط حرف، جواب را روی پیشانیاش میخوانم.

به چه جرمی، چه گناهی؟!

در خانه ما موسیقی نبود، تا مدت ها. اولین کاست موسیقی که به خانه ما راه یافت، «نهانخانه دل» با صدای «بیژن بیژنی» بود و بعدش هم «شور عشق» افتخاری. اولین ترانهای که شنیدم در خانه داییام بود. از یک خواننده پاپ قدیمی. هنوز هم شعر وآهنگش را حفظ هستم: «به چه جرمی، چه گناهی، تو مرا سوزوندی…» حس موسیقیایی و میل به ترانه، نه با کاستهای موسیقی پاپ که با نوارهای قصه بارور شد که آن سالها بزرگترین تفریح کودکان بود. نوار قصههای شرکت ۴۸ داستان یا بیتا. تمام کودکی من با صدای این نوارها پر شده است. علیمردان خان، جن پینه دوز، گربههای اشرافی، سیندرلا، سندباد، پینوکیو. من به آوازهایشان گوش میدادم و با آنها بزرگ شدم البته آنها کارهای درخشانی بود. هنوز هم بسیاری از آوازها را حفظ هستم.

عشق من، زبان عربی

من یک روزنامه خوان حرفه ای بودم. تا پایان دبیرستان روزی ۴ تا ۵ ساعت روزنامه و مجله میخواندم. همه چیز از اطلاعات هفتگی و پاورقی هایش بگیر تا نشریات طنز هفتگی. فکاهیون، طنز و کاریکاتور، دورههای قدیمی مجله بهلول، من حتی مجله صف را هم میخریدم. (مجله ارگان ارتش!) در ضمن عاشق گل آقا بودم و از شماره یک آرشیوش را دارم. در تابستانها وقتی هم سن و سالهای من کلاس انگلیسی میرفتند، من کلاس عربی میرفتم. جامع المقدمات را هم کامل خوانده ام. همین طور کتابی به نام زبان قرآن که مرجع تدریس قرآن در دانشگاه هاست. به عربی همیشه عشق ورزیده ام. زبان عجیبی است و به غایت حساس. یک فتحه و ضمه اشتباه، یک عدم رعایت حروف قمری و شمسی، کل جمله را عوض میکند. من ارتباط حسی بسیار خوبی با عربی دارم و واقعا معتقدم اگر این ارتباط حسی را بااین زبان برقرار کنی، احتمال اشتباهت در تلفظ به صفر میرسد.

همساده با طیاره پرید!

من دلبستگی عمیق به ادبیات محاورهای قدیمی تهران دارم. پدر، مادر، پدربزرگ و مادربزرگ من، تهرانیهای اصیل بودند. خانهای که در خانی آباد داشتیم، از آن مدل خانههای قدیمی و تیپیک تهران بود. با حوضی در وسط و راه پلههای دور حیاط و دالان و زیرپله و … . یکی از همسادههای ما (فرزاد تاکید دارد بگوید همساده!) پیرزنی بود به نام خجه خانم، خدیجه خانم نه، خجه خانم. در یک اتاق دیگر پیرزنی دیگر بود به نام زهرا خانم که کارش آبکشی بود! در این فضا، گوش من پر شد از آوا و کلمات قدیمی تهرانی. یکی از دوستان منتقد به من ایراد میگرفت که چرا در برنامهام میگویم طیاره. این توی یاد من مانده که مادربزرگم میگفت طیاره پرید! من دیگر نمیتوانم خودم را راضی کنم بگویم هواپیما. این طیاره است! مثلا تهرانیها به جای هنوز میگویند هنو (بدون ز) یا میگویند سیفید (سفید) زیرزیمین ( زیرزمین) سیب زیمینی (سیب زمینی). من به جای دوازده (با فتح دال) دوست دارم بگویم دوازده (با ضم دال). این لهجه قدیمی تهران است. کسی به من زنگ زد و گفت این شنفتن را از کجا آوردی؟ یعنی چی؟ این خانم نمیدانست که خود حافظ، شنفتن را با گفتن هم قافیه کرده است. اما استفاده از این کلمات و این نوع گویش دوستان را عصبانی میکند. اما من تاکید دارم که از این زبان استفاده کنم.

من و گریگوری پک

هرقدر بیشتر فیلم دیده ام، من را بیشتر مومن کرده که جای خودم باشم. چون میبینم اگر گریکوری پک که بسیار هم دوستش دارم اینقدر موفق است، به این دلیل است که خود خودش است. اگر جک نیکلسون اینقدر موفق است، چون خود خود خودش است. هرقدر آدم بیشتر خودش باشد، مطمئنا بیشتر موفق خواهد شد. اینکه یک نفر را آینه تقلیدی خودت قرار بدهی و بخواهی مانند او باشی، باعث میشود خیلی از چیزهایی که مزه و رنگ و بوی توست پنهان بماند و قابلیت بروز پیدا نکند و تبدیل شوی به یک برداشت دست چندم از یک آدم اورجینال و جذاب.

گفتگو با فزاد حسنی: همیشه بیشتر از کوپنم حرف می زدم

با مادربزرگم به سینما میرفتم

در دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ من به دلیل بافت خانوادگی مذهبی که داشتم خیلی اجازه رفتن به سینما را نداشتم و البته اکثر خانوادهها آن روزها به خاطر ذهنیتی که ازسینمای قبل از انقلاب داشتند و فیلم فارسیهایی که اصلا مناسب خانواده و به خصوص بچهها نبود همین طور بودند، بنابراین اول باید توسط بزرگترها فیلم چک میشد بعد ما میدیدیم البته نه این که فکر کنید همیشه با پدرم به سینما میرفتم، من معمولا با مادربزرگم به سینما میرفتم و فقط تا به حال ۲ فیلم را با پدرم در سینما دیدم یکی «کیمیا» و دیگری «کلاه قرمزی و پسرخاله» دهه ۷۰ بود. حتی فیلمهای خودم را هم ایشان به تنهایی به سینما میرفتند و میدیدند. فیلم «موبیدیک»، «میمون جنگجو» و «مادر» زنده یاد علی حاتمی جزو اولین و به یادماندنیترین فیلمهایی بود که من در سینما دیدم.

وقتی ترانه میگویم…

هر وقت بعد از یک اجرای خوب به خانه میآیم دست به قلم میگیرم وشعر یا ترانه خوبی میگویم. وقتی از یک گپ خوب با یک خواننده بیرون میآیم، بعدش یک مرتبه یک شعر خوب به ذهنم میآید. وقتی یک بازی خوب انجام میدهم، میل بیشتری برای دیدن فیلم دارم و وقتی فیلم خوب میبینم احساس میکنم حالا یک برنامه لازم است که با اجرایم امکان تحلیل فیلم را فراهم کنم. همه اینها به هم راه دارند.

کابوس من

من در زندگی ام یک کابوس میبینم که هنوز هم ادامه دارد البته هیچ ربطی هم به عذاب وجدان ندارد. خیلی وقتها در خواب کابوس میبینم که یکی از امتحانهای دوره دانشگاهم باقی مانده ومن فراموش کردهام بگذرانمش و به همین دلیل نمیتوانم مدرکم را بگیرم این کابوس من است و هنوز در این سن وسال با آن از خواب میپرم. تنها کابوس زندگی من همین است و ماهی یکی، دو بار سراغم میآید. من عاشق دوران دانشجویی هستم حاضرم هرچه دارم ( که البته زیاد هم نیست ) بدهم وباز گردم به سال ۷۴ و دانشجو شوم. من هم مثل همه آدمهای معمولی رفتم دانشگاه ودرس خواندم ولی در زندگی عادی ودر خانه برای خودم کلاس دانشگاه دارم. ادبیات کهن میخوانم و زبان عربی را دنبال میکنم. کتابهای تاریخی وسینمایی مطالعه میکنم. یک عالم فیلم میبینم وبا دوستانم هم کلی گپ میزنم.

منبع: مجله ایده آل

چه خبر از پریناز ایزدیار !؟؟

 پریناز ایزدیار که با بازی در سریال های پرمخاطب «پنج کیلومتر تا بهشت» و «زمانه» حسابی مورد توجه مخاطبان قرار گرفت.
این روزها مشغول بازی در سریال «روبیک» است، او درباره این سریال به «تماشا» می گوید: «در حال حاضر سخت درگیر کارهای مقدماتی سریال «روبیک» به کارگردانی مهیار عبدالملکی هستم. من در این مجموعه نقش یک دختر جنوب شهری را بازی می کنم.
آقای اکبر عبدی نقش پدرم را ایفا می کنند و کامبیز دیرباز نقش برادرم. از نقش پیچیدگی های زیادی برایم داشت و فراز و نشیب هایش جذبم کرد.
من همیشه اولویتم برای انتخاب نقش این است که ببینم آیا کاراکتری که می خواهم بازی کنم جای کار دارد یا نه. در غیر اینصورت اصلا حاضر نیستم وقت خودم را تلف کنم.»
پریناز ایزدیار
پریناز ایزدیار درباره شباهت این دختر جنوب شهری که «ترگل» نام دارد. با «ارغوان» سریال «زمانه» می گوید: «راستش اولش کمی نگران بودم که مبادا شبیه آن نقش شود که خدا را شکر وقتی قسمت اول را خواندم اصلا تشابهی ندیدم.»
جالب است بدانید «روبیک» برای مجموعه شبک نمایش خانگی تولید می شود و این بازیگر در پاسخ به این سوال که با توجه به از دست رفتن اعتماد مخاطبان نسبت به شبکه نمایش خانگی بازی در سریالی برای مدیوم ریسک نبود،  می گوید: «من کارهای آقای مدیری را همیشه تهیه کردم و دیدم و بسیار به کارهای ایشان علاقمندم.
«قلب یخی» را هم تا آنجا که توانستم و وقت اجازه می داد دنبال کردم. به نظرم اتفاقا کار جذابی است چون مخاطب، خودش برای زمان خودش تصمیم می گیرد تا سریال را صبح ببیند یا عصر و شب. در هر رایطی می تواند آن را دنبال کند و حتی اگر دوست نداشت آن را تهیه نکند. البته من بازیگرم و زیاد به مسائل سرمایه گذاری و اینکه شکست خورده یا نه کاری ندارم و سعی می کنم کارم را به بهترین شکل انجام بدهم.»
ایزدیار که در میان همسالانش جزو بازیگران آینده دار محسوب می شود، دلیل نبودنش در سینما را کمبود کارهای خوب می داند و می گوید: «به نظرم کارگردانان اعتماد و ریسک کمتری نسبت به من و هم دوره ای های من دارند و نمی خواهند این جسارت را داشته باشند کسی که در تلویزیون درخشیده را برای کارشان جذب کنند. نمی خواهند نگاتیوشان را صرف کسی کنند که به فروشش زیاد مطمئن نیستند. در این شرایط بازیگران جوانتر مجال درخشیدن پیدا نمی کنند.»
او درباره اینکه چرا در سینما و میان دهه شصتی اغلب کارها محدود به انتخاب هایی چون نگار جواهریان و ترانه علیدوستی و … می شود می گوید: «البته این دو نامی که گفتید از بازیگران مورد علاقه من هستندو تقصیر اینها نیست که در سینما بیشتر می درخشند ولی خب گاهی من هم از نبود اعتماد رنج می برم اما می گویم شک نکنید به زودی به ما اعتماد خواهند کرد و من تمام تلاشم را می کنم که این اتفاق بیفتد.
همین الان هم این را می گویم که ۲ پیشنهاد خوب سینمایی دارم و اگر شرایط به خوبی پیش برود، بعد از ۳۰ روز که کارم در این سریال تمام شد با یک نقش خوب به سینما می آیم؛ منتظر باشید.»
منبع:روزنامه تماشا

عطر مورد علاقه نیوشا ضیغمی؟!

عکس نیوشا ضیغمی,عکس نیوشا

سال گذشته برای نیوشا ضیغمی سالی پرکار با تجربه های جدید بود. او علاوه بر فیلم هایی که در آنها بازی کرد،

 تجربه سرمایه گذاری و تهیه کنندگی را هم به همراه همسرش پشت سر گذاشت. علاوه بر این، در کنار فعالیت های حرفه ای اش در زمینه بازیگری، از هدفی که مدت هاست در ذهن دارد هم غافل نماند: راه اندازی کلینیک پوست و زیبایی که انواع خدمات و مشاوره های تخصصی در این مرکز به متقاضیان ارائه می شود. خود خانم بازیگر هم نظارت مستقیمی بر فعالیت های موسسه اش دارد. ضیغمی را هم در مراسم مختلف با پوشش های مختلفی دیده ایم. البته با کمی دقت در لباس هایی که این خانم بازیگر انتخاب می کند به این نتیجه می رسیم که او ظاهر رسمی را بر پوشش های اسپرت ترجیح می دهد. این بازیگر نیز درباره عطر مورد علاقه اش که اتفاقا از پرطرفدارها هم محسوب می شود، می گوید: «Versace CRYSTAL NOIR یکی از رایحه های مورد علاقه من است که ترجیح می دهم از آن استفاده کنم.

عکس جدید فیسبوک نیوشا ضیغمی

نیوشا ضیغمی و همسرش , عکس نیوشا ضیغمی , سلفی نیوشا ضیغمی

نیوشا ضیغمی در روسیه با مدل لباس متفاوت

بعد از موفقیت در روسیه

دریا و ماهی پرنده ; در فستیوال بوسان کره جنوبی

و همچنین فستیوال شارجه حضور خواهد داشت .

 به کارگردان محترم و عوامل فیلمم تبریک مجدد میگم?

البته انتخاب و خرید عطر به عوامل مختلفی بستگی دارد، مثلا این که قرار است در چه مراسمی از عطر استفاده کنید، به نظر من اهمیت زیادی دارد اما خیلی ها در کنار عطرهایی که برای مراسم خاص دارند، عطری مطابق سلیقه شان دارند که از آن استفاده روزمره می کنند. عطری که گفتم و مورد علاقه من است، از عصاره های مختلفی تشکیل شده و برای همین بسیار خوش بو است. البته ممکن است سلیقه افراد به مرور زمان برای خرید عطر تغییر کند. من خودم هم عطرهای متنوع با رایحه های مختلف را خریداری می کنم ولی رایحه های نزدیک به هم آنها، سلیقه ام را به خوبی مشخص می کند.»

منبع: آخرین نیوز

صحبت های جنجالی خواننده معروف در برنامه ویتامین ۳ + عکس

حمید حامی روز دوشنبه با چهره جدید و با ادبیات همیشگی خودش جلوی دوربین برنامه ویتامین ۳ ظاهر شد و باز هم مانند ۳-۲ سال اخیر به خوانندگان موسیقی پاپ تاخت. علی ضیا از او در مورد چهره جدیدش سوال کرد که در جواب گفت: «فقط به خاطر تنوع موهایم را تراشیده ام.» چکیده مصاحبه تلویزیونی آقای حامی را با هم مرور می کنیم:

حمید حامی,ویتامین 3

 

مانند بقیه نیستم!
مانند ۹۰-۸۰ درصد از خواننده های امروزی نیستم. روی آلبومم فکر می کنم هر کاری را منتشر نمی کنم! یک سال و نیم پیش مجوز آلبومم را از وزارت ارشاد گرفته ام ولی به دلیل اینکه این روزها مردم کمتر سراغ خرید اثر اورجینال می روند تاکنون نتوانسته ام با شرکت مناسبی برای پخش این آلبوم به توافق برسم و به دنبال کمتر ضرر کردن هستم.

حلال نمی کنم!
بعضی از طبقات جامعه توان خرید آلبوم اورجینال را ندارند، آنها اگر آلبومم را کپی کنند، حلالشان می کنم؛ ولی افرادی را که توانایی خرید دارند و آلبوم را کپی می کنند حلال نمی کنم.

مخاطب باید دنبال هنرمند بیاید
به نظر من مخاطب باید دنبال هنرمند بیاید؛ هنرمندی که دنبال سلیقه مخاطب برود، عمر هنری کوتاهی خواهد داشت. اگر هنرمند تفکرات خودش را پیاده کند و برای خودش مخاطب جذب جذب کند. فکر می کنم عمر هنری طولانی تری دارد.

۱۰۰ سالم شده!
تقریبا ۱۰۰ سال دارم اما ازدواج نکرده ام! اما امیدوارم به زودی این اتفاق بیفتد. من اعتقاد دارم هر وقت قسمت باشد آدم ازدواج می کندو آدم نباید زیاد برای ازدواج کردن دست و پا بزند.

روی کارهایم ۶-۵ سال فکر می کنم
این روزها استارت آلبوم بعدی را زده ام. من اینگونه نیستم که بخوابم و صبح بیدار شوم و ۱۰ تا شعر بخرم و بدهم برایم آهنگ بسازند و تنظیم کنند! من روی کارهایم ۶-۵ سال فکر می کنم تا استارت یک آلبوم را بزنم. کارهایی که برای آلبوم بعدی آماده کرده ام کارهایی هستند که ۶-۵ سال پیش استارت ساختشان را زده ام.

اول شعر بعد آهنگ…
در ایران معمولا ابتدا شعر سروده می شود و سپس آهنگساز روی شعر کار می کند ولی در دنیا قضیه برعکس است. این قضیه به این دلیل است که کلامب رای مخاطب ایرانی از بقیه پارامترها مهمتر است ولی در موسیقی ما آثاری که شعر آن براساس ملودی سروده شده، آثار ماندگارتری بوده اند.

اغلب خواننده ها مردم را گول می زنند!
اغلب خواننده ها با خودشان تیونر روی استیج می برند و صدای خودشان و سازها را کوک می کنند! باز هم این قضیه مشکلی ندارد اما خواندن به صورت زنده نمایی و پلی بک کردن جالب نیست. اسمش کنسرت است اما مردم را گول می زنند.

به فضای موسیقی راک نزدیک شده ام
در «یه لحظه عاشق شو» یک ترانه از پوریا ربیعی دارم و بقیه ترانه ها اثر بابک صحرایی است، ملودی ها و تنظیم ها نیز از خودم، رضا تاجبخش، ستار اورکی و … است. باز هم با همکاران و دوستان قدیمی ام کار کرده ام و یکی دو دوست عزیز مانند مهران خلیلی هم به پکیج آلبوم اضافه شده اند.

سازبندی این آلبوم نزدیک به فضای موسیقی راک شده! البته در «یک لحظه عاشق شو» آهنگ ریتمیک هم دارم. تغییر فضا خط ملودی ها مانندن گذشته است اما سازبندی ها کمی تغییر کرده است، به همین دلیل نمی توان گفت که حامی در این آلبوم تغییر سبک داده یا فضایش را برای به روز شدن عوض کرده است.

حامی در توضیح تکمیلی در مورد ماجرای استفاده خواننده ها از تیون می گوید: «بگذار یک مثال برایت بزنم، وقتی موج رادیو روی فرکانس اصلی نباشد. صدا شفاف نیست. خواننده هایی که نمی توانند به قول معروف کوک بخوانند دستگاه تیون روبروی صحنه می برند تا صدایشان کوک به گوش مخاطب برسد. این دستگاه درست مثل دستگاه رادیوی ماشین که به طور اتوماتیک موج را روی فرکانس مورد نظر نگه می دارد، عمل می کند.»
وی در ادامه می گوید: «این موضوع از عدم توانایی خواننده روی استیج ناشی می شود که مخفی نگه داشتن این عدم توانایی، به نوعی خیانت به شنونده و دروغ گفتن به حساب می آید. من با هر نوع پنهان کاری مخالف هستم. متاسفانه در ایران این اتفاق می افتد و خواننده هایی که توانا نیستند، خودشان را به جای خواننده های توانا جا می زنند. تیونینگ باعث می شود کسانی که خواننده نیستند رشد کنند این درحالی است که من معتقدم کسانی که صدا دارند باید پیشرفت کنند. خوانندگی یعنی داشتن توانایی برای خواندن!»

حامی در پایان هم در مورد پلی بک کردن خواننده ها روی استیج می گوید: «الان خیلی از خواننده ها به خاطر اینکه درآمد بیشتری داشته باشند. برنامه های ارگانی زیادی می روند و چون توان اجرای برنامه های متوالی را ندارند، در اغلب برنامه های ارگانی، به صورت پلی بک اجرا می کنند.

البته در مورد برنامه های ارگانی من مخالفتی با این موضوع ندارم چون خواننده وقتی روزی ۴-۳ برنامه پشت سر هم اجرا داشته باشد، آسیب خواهد دید اما در موئرد کنسرت پلی بک کردن آهنگ ها توهین به مخاطب است. متاسفانه در کشور ما بعضی خواننده ها به دلیل ناتوانی در اجرا، به صورت پلی بک کنسرت هایشان را برگزار می کنند. شاید جالب باشد بدانی که چند وقت قبل به صورت مخلفی به کنسرت یکی از خواننده ها رفتم و در کمال تعجب دیدم که ۸۰ درصد از آهنگ های کنسرت به شکل پلی بک اجرا شد و خواننده حدود ۴-۳ آهنگ را خودش اجرا کرد و متاسفانه مردم هم متوجه این موضوع نبودند.»
منبع: تماشا

گفتگو با سمیرا حسن پور بازیگر سریال پایتخت +عکس

عکس سمیرا حسن پور

سمیرا حسن پور بازیگری را در سال ۸۵ از تئاتر «مجلس شبیه خوانی» بهرام بیضایی شروع کرده و چند سالی در تئاتر فعال بوده است. سریال «چاردیواری» و «پایتخت یک» سیروس مقدم و تله فیلم های «آوا»، «مردان نمکی» و…

از بازی های شاخص اوست. در خانواده پدرش مجسمه سازی می کند و برای بازیگر شدنش خیلی حمایتش کرده و دو برادر دارد که یکی مهندس عمران است و دیگری مهندس برق. سمیرا نوروز امسال در مجموعه «هفت سین» و نقش معصومه بازی کرد که به این بهانه با او به گفتگو نشستیم.

 

بازیگری از چه زمانی برای تان رنگ و بوی جدی تری گرفت؟

 

از کودکی به هنر علاقمند بودم و برای انتخاب رشته دبیرستان هم دوست داشتم که رشته هنری را انتخاب کنم اما مادرم زیاد موافق نبودند و همین شد که برای رشته دانشگاهی ام طوری که مادرم نفهمند کنکور هنر هم شرکت کردم و انتخاب اولم نمایش بود و انتخاب دومم گرافیک چون که از کودکی نقاشی می کشیدم. رفته رفته و پس از گذراندن دوره دانشکده در صحنه تئاتر حضور پیدا کردم و با تشویق های بهرام بیضایی به کلاس بازیگری رفتم و می شود گفت ایشان از مشوق های خیلی خوبم در این حیطه بودند.

 

الان هم نقاشی می کشید؟

 

قبلاً بیشتر می کشیدم، الان موسیقی کار می کنم.

 

ساز تخصصی تان؟

 

پیانو می زنم و یک سال و نمی است که شروع کردم.

 

کنترل کردن اینها با هم برایتان راحت است؟

 

الان که بیشتر تمرکزم را روی ساز گذاشتم. بعد از آخرین تله فیلمی که بازی کردم دیگر کار نکردم آن هم به این خاطر که مدتی سفر بودم و بعد از آن هم دنبال یک کار و نقش خیلی خوب بودم از آنجایی هم که در شرایط خوبی نیستم و متاسفانه انتخاب ها محدود است روی نواختن ساز متمرکز شدم.

 

نقش معصومه در مجموعه «هفت سین» را دوست داشتید؟

 

در ابتدا که فیلمنامه را خواندم قرار بر این بود تا نقشی متفاوت را بازی کنم و خوشحال تر شدم آن هم به این خاطر که گفتند نقشی که قرار است بازی کنی دختری ترک زبان،  ساده و زودباور است که با تمام این تفاسیر این نقش برایم بسیار دوست داشتنی و جذاب شد. همان زمان گفتند نقش پدرت را رضا کیانیان بازی می کند و بعد شد مهدی فخیم زاده و بعد فردوس کاویانی و کلاً همه چیز و حتی ترک زبانی من و پدرم هم عوض شد. برای این نقش حدود یک ماه روی یادگیری این زبان زمان گذاشتم و از پدرم که اصالتاً ترک هستند خیلی یاد گرفتم. با اینکه جاذبه های نقش برایم کمتر شد اما باز هم نقشم را دوست داشتم.

 

از این تجربه راضی بودید؟

 

یداله صمدی کارگردان خوب و به نامی است و وقتی از دفترشان با من تماس گرفتند خیلی خوشحال شدم. همه گروه سعی کردیم با همراهی و کمک های یداله صمدی اتفاق خوبی را برای مخاطبان رقم بزنیم.

 

معمولاً نقش هایی که به بازیگران دختر ما پیشنهاد می شود زیاد فراز و فرود ندارد، شما برای اینکه در این سبک نقش ها به کلیشه نزدیک نشوید چه کردید؟

 

خود من هم بابت این مسئله خیلی ناراحتم و اگر نقش بعدی ای که به من پیشنهاد می شود شبیه همین نقشم باشد مطمئن باشید که بازی نخواهم کرد.

همانطور که خودتان هم به آن اشاره کردید نقش های پیشنهادی ما دو حالت دارد: اولی این است که دختری شیطون و بامزه هستی و دیگری اینکه ساده و معصوم هستی و یا خانمی عصبی که از این حالت ها خارج نیست اما اصولاً خودم دوست دارم که متنوع کار کنم و شخصیت هایی که بازی می کنم ابعاد وجودی شان جای کار بیشتری را به من دهند.

 

در این مجموعه شما با بازیگران خوبی چون فردوس کاویانی، سیروس گرجستانی، ستاره اسکندری هم بازی بودید. چقدر از تجربه آنها استفاده کردید؟

 

در مجموع چیدمان بازیگران این مجموعه را دوست داشتم و از قرار گرفتن در کنار این بزرگان خوشحالم. همانطور که دیدید بیشترین افرادی که با آنها بازی داشتم ستاره اسکندری و فردوس کاویانی بودند و از تجربیات و اخلاق حرفه ای شان بسیار استفاده کردم این دو عزیز از بازیگران خوب تئاترند و حضور در کنارشان به هر بازیگری کمک خواهد کرد.

 

چقدر به موفقیت سریال امیدوارید؟

 

این را باید از متخصصان این امر پرسید اما از آنجایی که همه گروه تمام تلاش شان را به کار بسته اند امیدواریم که مردم هم آن را دوست داشته باشند.

 

تا به حال ما شما را در سریال های طنز دیدیم اما نقش تان کاملاً جدی است. این خواسته خودتان است؟

 

معمولاً هر بازیگری دوست دارد که ژانرهای مختلف را تجربه کند اما من بیشتر دوست دارم تا در نقش های جدی و دراماتیک بازی کنم و زیاد دوست ندارم به مقوله طنز وارد شوم.

 

دلیل خاصی دارد؟

 

به لحاظ شخصیتی و روحی ترجیح می دهم که در فضاهای جدی و دراماتیک حضور داشته باشم این نوع نقش ها بیشتر با روحیه ام سازگار است.

 

چرا؟ فکر می کنید که بازیگر در کارهای طنز به هجو کشیده می شود؟

 

خب در کل کارهای طنز به معنای واقعی و خوب کم است و اینکه بازیگر طنز به نسبت سایر نقش ها از روحیات متفاوتی باید برخوردار باشد.

 

شما تجربه همکاری با گروه سیروس مقدم را در دو سریال داشتید. چرا در «پایتخت دو» که ادامه سری اول این مجموعه بود حضور نداشتید؟

 

با گروه ایشان دو همکاری داشتم و باز هم دوست دارم که این همکاری ادامه دار شود اما به خاطر تغییر داستان پایتخت و پیشنهاد مجموعه «هفت سین» نشد که در پایتخت دو حضور داشته باشم.

 

جمله پایانی…

 

سال گذشته سال خیلی خوبی را در سینما نداشتیم اما امیدوارم که امسال سال خوبی برای همه مردم و سال پرکاری برای همه بازیگران باشد.

 

منبع: راه زندگی/ شماره ۳۷۵/ اول اردیبهشت ماه ۹۲/ مائده میری/ صفحه

گلاره عباسی بازیگر مهرآباد: با عمل زیبایی بازیگران مخالفم

عکس گلاره عباسی بازیگر مهرآباد: با عمل زیبایی بازیگران مخالفم

خبرآنلاین: گلاره عباسی بازیگر پرکار این روزهای تلویزیون است که در مجموعه‌های موفق و پرمخاطبی مثل «شیدایین به گراگردانی محمدمهدی عسگرپور و «نان و ریحان» به کراگردانی فرزاد موتمن بازی‌های متفاوتی داشته.

 

کارنامه او در سینما هم قابل تأمل است و در فیلم‌هایی مثل «یک گزارش واقعی» به کارگردانی داریوش فرهنگ و فیلم «اشیا از آنچه در آینه می‌بینید به شما نزدیک‌ترند» ساخته نرگس آبیار بازی کرده است که این آخری فیلمی شخصیت‌محور درباره زندگی یک زن جوان سنتی و خانه‌دار است.

این روزها مجموعه «مهرآباد» با بازی گلاره عباسی در حال پخش از شبکه تهران است و به همین بهانه با این بازیگر جوان درباره حضورش در این مجموعه و راه‌های دستیابی‌اش به سلامت جسم و روان گفت‌وگو کرده‌ایم.

آیا مجموعه «مهرآباد» فضایی متفاوت و به اصطلاح آبزورد درباره زندگی آدم‌هایی عجیب و غریب و نیمه عاقل است؟

می‌توان گفت موقعیت‌های آدم‌های این مجموعه، خاص است و این کار یک طنز اجتماعی محسوب می‌شود.

یعنی به‌نظر شما فضای «مهرآباد» تلخ و گزنده نیست؟

درسریال هم فضای تلخ و هم فضای طنز وجود دارد. معتقدم شخصیت‌های این کار واقعی هستند و مابه ازا دارند. دور و برمان از این آدم‌ها کم نیست. خیلی از مردم جامعه گرفتاری مشابه با گرفتاری شخصیت این مجموعه دارند و مشکلات‌شان جدای جامعه نیست. اگر آدم‌های مهرآباد به نظر شما عجیب و غریب به نظر می‌رسند، نشان دهنده عجیب و غریب بودن آدم‌های جامعه است و چیزی سوای آن نیست.

علاقه نداشتید نقشی که در «مهرآباد» بازی می‌کردید طنز بیشتری داشت؟

بازی همه بازیگران منطبق بر متن فیلمنامه بود و بداهه کاری انجام نمی‌شد. از سوی دیگر، از همه شخصیت‌های مهرآباد ویژگی‌های طنز پیدا می‌کردند، فضای کار به سمت دیگری می‌رفت. تنوع شخصیتی و رفتاری آدم‌های این مجموعه باعث جذابیت بیشتر آن شده است.

خیلی‌ها اعتقاد دارند شما و برخی از بازیگران دیگر مثل ترانه علیدوستی چهره جوانی دارید و به اصطلاح بیبی‌فیس هستید. آیا به این مسئله اعتقاد دارید؟

خب، به هر حال چهره برخی افراد به گونه‌ای است که سال‌ها حالت چهره‌شان ثابت می‌ماند. اگر این افراد بازیگر باشند. سال‌های طولانی می‌توانند نقش جوان‌ها را بازی کنند بنابراین برایشان مزیت محسوب می‌شود. این خیلی خوب است که بتوانیم ۱۰ سال نقش دختران جوان را بازی کنیم! نیست؟ البته نکته مهم‌تر این است که بازیگر نقش را خوب و بدون توجه به سن و سال بازی کند.

خیلی از بازیگران هم در سنین جوانی نقش مادر چند فرزند و باتجربه را بازی می‌کنند.

بله، در سینما و تلویزیون از این نمونه بازیگران داریم که در بیست‌و چند سالگی نقش‌های خانم باتجربه را بازی کرده‌اند. اگر بازیگر یک نقش ماندگار در کارنامه‌اش داشته باشد، مساوی است با بازی کردن هزار نقش. در حال حاضر برای من تعداد کارهایم دیگر مهم نیست و هر پیشنهادی را قبول نمی‌کنم و منتظر نقش‌های خوب می‌مانم.

برای آماده بودن بدن‌تان چه کارهایی انجام می‌دهید؟

یک سالی است که با چندتا از بازیگران به باشگاه برای ورزش می‌روم. این ورزش کردن مدام و با برنامه باعث می‌شود با طراوت و شادابی سرکار بروم. این کنار هم بودن ضمن به وجود آوردن سلامت، باعث می‌شود از حال یکدیگر هم باخبر شویم.

برای ورزش مربی اختصاصی دارید؟

بله، تحت‌‌مربی بدن‌سار ورزش می‌کنم ورزش کردن بدون برنامه نه تنها سود و فایده‌ای ندارد، بلکه باعث بروز آسیب‌های جدی به بدن می‌شود و تبعات منفی خواهد داشت.

برای تغذیه چه برنامه‌هایی دارید؟

به سالم خواری اعتقاد دارم و غذا به اندازه می‌خورم و در خوردن غذاها با دقت و احتیاط عمل می‌کنم و هر غذایی نمی‌خورم. مواقعی هم که سرصحنه هستم. ترجیح می‌دهم غذاهای سبک‌تر و رژیمی مصرف کنم.

به انجام عمل‌های زیبایی اعتقاد دارید؟

نه، اصلاً به عمل زیبایی اعتقادی ندارم و آن را درست نمی‌دانم. به طبیعی بودن جهره اعتقاد دارم. عمل زیبایی چهره‌ را ساختگی و مصنوعی می‌کند و باعث می‌شود بازیگر در حین بازی نتواند حس‌هایش را به درستی منتقل کند. اگر بازیگری به کارش تسلط داشته باشد هرچقدر چهره‌اش پیر شود بازهم پیشنهاد کاری خواهد داشت. خیلی از بازیگران مطرح سرشناس آمریکایی مثل مریل استریپ فقط با اتکا به توان بازیگری‌شان سال‌هاست که در سطح اول بازیگری فعالیت می‌کنند.

آیا در چهل سالگی هم چنین عقیده‌ای خواهید داشت؟

نمی‌دانم، در جوانی هم خیلی از بازیگران را می‌بینیم که عمل زیبایی بینی و گونه‌ انجام می‌دهند اما من دوست ندارم چنین کاری را حتی در سنین پیری انجام بدهم.

اگر یک کارگردان یک پیشنهاد خوب بازیگری را با شرط تغییر در چهره‌تان به شما بدهد، چه واکنشی نشان می‌دهید؟

قبول نمی‌کنم و خدا را شکر تا به حال با چنین افرادی برخورد نکرده‌ام.

 

خبر آنلاین

توصیه نیوشا ضیغمی برای مراقبت از پوست !

 www.campfa.ir zeyghami

نیوشا ضیغمی این روزها فیلم “یکی برای همه” را روی پرده دارد. به سراغ او رفتیم اما نه به خاطر بازی در این فیلم. چون این بازیگر در زمینه اقتصاد فعال تر عمل کرده و با همراهی همسرش به تجارت نقره مشغول است.

این بازیگر از ۱۷ سالگی با فروش ماشین اهدایی پدرش تجارت را تجربه کرد و حالا با فعالیت در چند حوزه اقتصادی درآمدی به نظر بیشتر از دستمزدهای بازیگری اش دارد. ضیغمی در گفتگو با “مجله مهر” از دغدغه های اقتصادی و سینمایی اش می گوید.

فعالیت اقتصادیتان از چه زمانی شروع شد؟
من خیلی پیش از اینکه ازدواج کنم شروع کردم به کار اقتصادی. دقیقاً ۱۷ سالم بود. پدرم برایم یک پراید خریده بود. همان موقع با خودم فکر کردم خب ماشین که بعد از یک مدتی از بین می رود بهتر است خانه بخرم. با پدرم ماشین را فروختیم، من پولش را بانک مسکن گذاشتم یک سال بعد وام را گرفتم و با آن خانه خریدم. پدرم باورش نمی شد که دختری به این سن و سال این کار را بکند. بعد در همان دوران دانشجویی شروع کردم به کارهای اقتصادی.

بعد هم که وارد کار زیبایی شدید.
راستش من مراجع یک سالن زیبایی بودم تا اینکه خانم دکتری که آنجا کار می کرد پیشنهاد داد سرمایه از من و کار از او تا باهم این کار را شروع کنیم خب من اصلاً ذهنیتی در مورد اینکار نداشتم اما چون ریسک را دوست دارم شروع کردم و کم کم به اصول کار هم وارد شدم. اما بعد به مشکل اساسی خوردیم و من دیگر با این خانم دکتر متقلب کار نمی کنم. یکسال اول همکاری ما خوب بود تا اینکه متوجه شدم این خانم دکتر کارهای خلاف قانون را انجام می دهد. مثلا موادی را به مشتری می گفت آلمانی است اما به جای آن چینی استفاده می کرد. یا اینکه ما پول مواد را می دادیم که آن مواد ناخالصی داشت و حتی می توانست به پوست فرد آسیب برساند. به همین دلیل بعد از تذکرات مداوم هیچ تغییری انجام نشد و من تصمیم گرفتم ادامه کار را با این خانم متوقف کنم و به صورت مستقل ادامه دهم که این را هم اعلام کردم. اما همچنان این خانم دکتر درصدد است نشان دهد همکاری ما باهم ادامه دارد. می دانید چیزی که من را ناراحت کرد کاری بود که در عین بی اخلاقی این خانم انجام می داد.

من سعی می کنم به مردم احترام بگذارم و بسیار نسبت به رفتارهایی که دارم به مردم متعهدم. به هرحال من برای افرادی به عنوان یک بازیگر الگو هستم. بنابراین فکر می کنم که کمک می کند به اینکه موفق عمل کنم چون اگر اینطور نبود در تمام دنیا از چهره بازیگران برای تبلیغات تجاری استفاده نمی کردند. اسم من هم به عنوان کسی که بازیگر است به بالارفتن موفقیت اقتصادی کمک می کند. مثلا در فلان کشور عکس جورج کلونی را برای تبلیغ ساعت استفاده می کنند و اثر چهره بازیگران در فروش و موفقیت تبلیغاتی ثابت شده است که یک کمپانی بزرگ پول کلانی به یک بازیگر می دهد تا برای او تبلیغ کند و حالا ما در چارچوب بین المللی هیچیم ولی این دیگر مسئله ای شخصی است که من بازیگر برای کاری که برای خودم است از اسمم استفاده کنم.

 

نیوشا ضیغمی و همسرش , عکس نیوشا ضیغمی , سلفی نیوشا ضیغمی

عکس نیوشا ضیغمی و حیوان خانگی اش

نیوشا ضیغمی و همسرش , عکس نیوشا ضیغمی , سلفی نیوشا ضیغمی

وقتی مهمان نذری اربعین دوست خوبم هستم

آرزومند سلامتی و قبول آرزوهایتان در درگاه خداوند

 

کاری که شما در سالن خود انجام می دهید به چه صورت است؟ مگر این نوع فعالیت ها نباید در مکان ها پزشکی باشد؟
دقیقا این کارها باید زیر نظر پرشک باشد، بله ماهم در سالن خود از یک کادر پزشکی و مطلع استفاده می کنیم اما کسانی که به ما مراجعه می کنند بیمار نیستند اگر بیمار بودند باید به مراکز درمانی می رفتند. مراجعه کننده ما کسی است که به پوست خود اهمیت می دهد و سلامت پوستش برایش مهم است. مراجعه می کند برای نگهداری بهتر پوست، مو و بدن اینها همه شامل کاری است که ما انجام می دهیم.

این سالن عروس هایی که به اسم شماست با این کاری که شما می کنید چه فرقی دارد؟
چند آرایشگاه در تهران هستند که با اسم من کار می کنند که از نوبرانه هایی است که وجود دارد. چند وقت پیش خانمی به ما مراجعه کرد و گفت خانم ضیغمی من عروس آرایشگاه شما بودم با تعجب گفتم عروس سالن من؟ گفت بله. گفتم من اصلاً سالن آرایشی ندارم گفت به من گفتند که این سالن مال شماست. من سالن آرایشی و عروس یا شبیه این را ندارم و تا امروز هم برنامه ای برای داشتن این سالن ها ندارم.

در مورد سلامت پوست از تجربیات خودتان در این سالن ها بگویید. خیلی ها دوست دارند بدانند برای داشتن پوستی سالم و خوب چه باید بکنند؟
چیزی که به پوست آسیب می زند عدم نگهداری است. پوست بدن را آینه ای برای مشکلات درونی بدن است و اگر مثلاً پوست بی دلیل بیمار شود به یقین بدانید که نشان از آن دارد که فرد درونی دچار بیماری شده است .بیماری های کبدی، کلیوی و استرس ها در اینکه پوست دچار تغییر شود تأثیر دارد البته در این بین نگهداری پوست بسیار مهم است آقایان و خانم ها برای داشتن پوست خوب حتما باید قبل از خواب پوست خود را به صورت کامل بشویند. بدترین کار این است که با پوستی که تمیز نیست به رختخواب بروند حتی اگر کرمی روی پوست داشته اند نباید با آن به رختخواب بروند بلکه باید پوست خود را خوب بشویند این چیزی است که به سلامت پوست بسیار کمک می کند و نمی گذارد پوست آسیب ببیند. اینها کمک می کند پوستی با نشاط داشته باشند. تغذیه سالم و خواب خوب و بهداشت پوست سه نکته ای هستند که به نشاط پوست کمک می کنند ببینید کار خیلی پیچیده ای نیست بعضی افراد هر روز غذای حاضری می خورند خب همین باعث می شود پوست آنها بعد از مدتی دچار آسیب شود.

طب سنتی را برای حفاظت از پوست را قبول دارید؟
بله البته، من چند وقت پیش کتابی خریدم که در مورد داروهای گیاهی و پوست است اسم آن دقیقاً یادم نیست اما در این کتاب کاملاً نوشته بود مثلاً چه گیاهانی با چه دستورالعملی برای پاک کنندگی صورت خوب است. حتی انواع ماسک های صورت را داشت خب این چقدر خوب است که مردم از این چیزها اطلاع داشته باشند و پول خود را صرف نمونه های خارجی نکنند. ضمن اینکه حتی طب سنتی و گیاهی ما بسیاری نکات دارد که بهتر از هر دارویی است بود. مثلاً در این کتاب در مورد پا ک کننده صورت نوشته بود که با گلاب درست می شود در حالیکه گلاب در خانواده ها در چند مورد خاص آن هم برای خوراکی مصرف می شود. پس لزوماً این طور نیست که شما برای داشتن یک پوست خوب یک پول هنگفتی را هزینه کنید و فقط و فقط هم مواد خارجی بخرید. پس هر فردی با هر وضعیت مالی می‌تواند با هزینه ای خیلی اندک از پوست خود مراقبت کند.

خانم ضیغمی چرا برای ادامه فعالیت اقتصادی تان سراغ نقره رفتید؟
راستش بیشتر کار مربوط به نقره را همسرم انجام می دهد و بله سخت‌تر است اما نقره دغدغه هم من و هم همسرم شده است. چون این هنر بسیار در بین ایرانی ها هم ناشناخته است. من تمام تلاشم را می کنم که این هنر شناخته شود حتی چندبار برای اینکه بتوانم در شناساندن این هنر موثر باشم به میراث فرهنگی هم مراجعه کردم و می خواهم در این مورد فیلم مستندی هم بسازم. چون خرجی ندارد یک دوربین است و من.

منظورتان چیست که ایرانی ها نقره را نمی شناسند؟
ما چون آگاهی نداریم به سراغ نقره نمی رویم. مردم قیمت های سرسام آور برای یک سرویس قاشق و چنگال خارجی می دهند اما اگر بگوییم همین قیمت را برای یک سرویس قاشق و چنگال نقره بدهید که یک قلم‌زن ایرانی روی آن زمان گذاشته نمی دهند.

اما این برای اقشار پردرآمد است که قیمت های بالا می دهند اقشار کم درآمد چطور می توانند برای نقره هزینه کنند؟
خب نقره همیشه برای آنها پول است و حتی بعد از مدتی گران تر هم می شود. نقره سومین فلز گران بعد از طلا و پلاتین محسوب می شود. به همین دلیل سخت می شود آن را مردمی کرد. راستش من و همسرم به فکر این موضوع بودیم که جوری هنرهای مربوط به نقره را بین مردم جا بیندازیم. برای اینکه قیمت وسایل نقره را پایین آورد باید اینها را به تولید انبوه رساند و برای اینکه به تولید انبوه برسد نیاز است که کارخانه ای شود. یعنی دستگاه های قالب زنی وارد شود تا نقره مایع از این طرف وارد شود و از آن طرف وسیله مورد نظر بیرون آید. اما آنچه مسلم است این کار نیاز به سرمایه گذاری دولتی دارد و بودجه فردی مثل همسر من هرچقدر هم که دلسوز باشیم نمی رسد تا دستگاه ها را خریداری کنیم. باید از قسمت دولتی برای این کار به ما کمک شود خب اینگونه می توانیم با تولید انبوه قیمت نقره را پایین آوریم.

کار اقتصادی با حرفه بازیگری تان تداخل پیدا نمی کند؟
واقعیت تلخی که متأسفانه وجود دارد این است که ما نتوانستیم در مقابل کانال های ماهواره ای بایستیم. بازیگران به دلیل مشکلات مالی کم کار شده اند و تلویزیون هم پول کافی ندارد در نتیجه آثار خوبی هم در تلویزیون به اندازه کافی تولید نمی شود و همین می شود که با توجه به نداشتن امنیت شغلی در این حرفه خب کار دیگری را باید داشت. خب من نوعی شم و توانایی این را داشتم که در کنار کار بازیگری حرفه اقتصادی داشته باشم اما من به شدت نگران همکاران خودم هستم. چون خیلی از آنها فقط از راه سینما امرار معاش می کنند. هیچ امنیت شغلی که وجود ندارد هیچ حالا شما فکر کنید همه سینما که بازیگر و کارگردان نیست. ببینید چند دستیار صدابردار یا گریم است که آنها از این راه گذران زندگی می کنند.

جالب است که دغدغه های شما شبیه هم نیست و خیلی باهم فرق دارند. مثلاً بعد از بازیگری و داشتن سالن وارد کار تهیه کنندگی شدید. گفته بودید هم خیلی سخت بود چرا؟
من هشت سال کار سینما کردم تا زمانی که وارد مسیر تولید نشدم نفهمیدم کار تولید یعنی چه؟ واقعاً کار سخت و پیچیده ای است یک تهیه کننده را شاید خیلی ها نمی بینند به این دلیل که روی بیلبورد نمی آید من فکر می کنم کار بسیار سختی است.

نقش های زیادی بازی کردید دستمزد خوب به بازیگران دادید یا نه مثلاً بالاتر از دستمزد خودتان؟
آره واقعا بیشتر دست مزدها بالا بود به این دلیل که من به نوعی ارزش می گذارم به هنر همکارانم. من اصلا در قرار دادهایی که بسته می شد دخالت نکردم و به کسی که قراردادها را می بست گفتم خودت ببین ارزش کاری هربازیگر چقدر است و همه هم راضی بودند. البته بعداً از دوستانم سوء استفاده کردم یعنی در کارهای بعدی آنها خیلی خب در کار اول یعنی “پرتقال خونی” ما باید یک کارنامه می ساختیم و دوست داشتم کسانی که در این کار با من همکارند آرامش روانی داشته باشند. اصلاً دوست نداشتم کسی احساس من از بالا نگاه می کتم. می دانم تهیه کنندگی کار سختی است اما دوستش دارم. سینمایی ها اصطلاحی دارند که می گویند هرکس چلوکباب سینما را خورد بد بخت شد حالا حکایت من هم همین است.

بالاترین دستمزدی که دادید به کدام بازیگر بود؟
اگر بگویم خیلی مشخص می شود نمی گویم.

چقدر با بالاترین دستمزدی که خودتان گرفتیید فاصله داشت؟ پایین تر بود؟ بالاتر بود؟
یک مقداری بیشتر. یک مقدار که ۱۰ تا ۲۰ میلیون بیشتر از بالاترین دستمزدی بود که خودم برای بازی گرفتم. البته این را هم بگویم که برای دو کار بعد از “پرتقال خونی” آنقدر دوستان به من لطف داشتند و زیر اعدادشان گرفتند که من شرمنده آنها شدم و نمی دانم چگونه جبران کنم.

خودتان چه رقمی گرفتید؟
وای دستمزد خودم را که اصلاٌ نمی گویم.

چرا رقمی را که گرفته اید نمی گویید؟
می دانید به خاطر سوء تفاهمی که در جامعه ایجاد می شود. ممکن است بازیگری در طول یک سال یک فیلم بازی کند و برای آن یک فیلم ۱۵۰میلیون بگیرد. مردم فکر نمی کنند این بازیگر ممکن است یکسال یا بیشتر بیکار باشد فکر می کنند هر ماه ۱۵۰ میلیون به حساب بازیگر بی دردسر ریخته می شود. در صورتی که اینطور نیست. یا وقتی گفته می شود آتشی به راه می افتد.

دستمزدتان را که نمی گویید از بچه دار شدنتان آن هم با سر و صدای رسانه ای بگویید.
وای این قضیه بچه دار شدن من که خیلی به قول معروف آخرش بود. من دوست دارم مادر باشم، دوست دارم مادر یک بچه باشم اما وقتی ناگهان مادر من با من تماس می گیرد و گریه کنان می گوید تو بچه دار شدنت را از من مخفی کردی و به من نگفتی و این خیلی وحشتناک است بعد به نشریه که تماس می گیری به یک عذر در یک کادر کوچک بسنده می کنند درحالیکه همین شایعه را روی جلد بزرگ زده بودند.

همیشه روی حاشیه ها اینقدر حساسید؟
من همیشه سعی می کنم از حواشی دوری کنم یک زمانی برای این حاشیه ها غصه می خوردم مثلاً در یک باشگاه ورزشی می رفتم یک نفر در مورد بازیگری که فقط یک بار دیده بود شروع می کرد شایعه سازی درحالیکه اصلاً درست نیست. ای بابا شما اصلاً با این خانم بازیگر چقدر معاشرت دارید؟ چقدر می شناسید؟ می پرسم می شناسید این خانم را می گوید نه. واقعا بعضی وقتا اینقدر وارد حریم شخصی می شود که روابط بین افراد نزدیک یک خانواده را دستخوش آسیب قرار می دهد فکر کنید برای همین موضوع، به نظر من رسانه های اینگونه دارند تجارت کثیف می کنند چه کاری بود که رسانه ها با فریماه فرجامی یا ابوالفضل پورعرب کردند چه کمکی به آنها، جامعه بازیگری یا حتی فضای فرهنگی کردند. جالب اینکه این خبرها در روزنامه ها و رسانه های زرد منتشر نشد بلکه رسانه های مطرح ما زرد نویسی کردند.کاش ما واقعا نشریات زرد داشتیم اما نداریم و همه چیز باهم قاطی شده است.

بازیگر سینمای ایران که تجارت نقره می کنید، سالن زیبایی دارید و کار تهیه کنندگی را با تمام سختی که دارد انجام می دهید در نهایت آرزوی خود را در این سه بخشی که کار می کنید برای جامعه بگویید؟
دوست دارم زن ایرانی یا جزئی تر بگویم بازیگران زن ایران الگوی خانواده ها شوند نه فیلم های فارسی وانی چون زن ایرانی، قوی بزگ و ستون خانواده هاست متأسفم که برخی فیلم ها زن ایرانی را به اصطلاح توسری خور نشان می دهند و متأسف تر که هنوز نتوانسته ایم برای سریال های شبکه های ضد ایرانی که مثل مسلسل رو به روی زن ایرانی قرار گرفته اند و هویت آن را خراب می کنند جایگزینی تولید کنیم. امیدوارم کسی بیاید با چوب جادویی فضای فرهنگی ما را سر و سامان دهد.

آنجلینا جولی سرطان سینه گرفت!

http://www.campfa.ir/wp-content/uploads/2013/12/btowYcBM5FYJn3Fd.jpg

 

آنجلینا جولی جولی با انتشار مقاله ای در روزنامه نیویورک تایمز آمریکا با افشای این مطلب افزود که پزشکان مشکوک بودند به احتمال ۸۷ درصد ریسک ابتلابه سرطان پستان و به احتمال ۵۰ درصدبه سرطان تخمدان را دارا است.

آنجلینا جولی جولی ۳۷ ساله افزوده است که پزشکان در ۲ فوریه سال جاری میلادی(اواسط بهمن ۱۳۹۱) متوجه ریسک سرطان او شده اند و وی دو هفته بعد از این تاریخ در اواخر بهمن ماه تحت عمل جراحی قرار گرفته است.

جولی نوشته است:” تصمیم گیری در این باره اصلا آسان نبود اما در نهایت تصمیم گرفتم با انجام عمل جراحی ریسک سرطان را به حداقل ممکن برسانم.”

جولی در این مطلب با اشاره به اینکه مادر ۵۶ ساله اش بیش از ۱۰ سال است که با سرطان در جدال است، نوشت که با تصمیم گیری سریع درباره عمل جراحی خواسته تا فرزندانش بی مادر نشوند.

گفتگو با ستاره جدید سینما + عکس

http://www.campfa.ir/wp-content/uploads/2013/12/btowMUQiGmZcnBsp.jpg

 

در آخرین فیلم مالیک، اولگا کریلنکو ستاره جدید سینما نقش مارینا را بازی می‌کند، یک زن تنهای اوکراینی در پاریس که در جست‌وجوی خویشتن است و دست‌ تنها دخترش را بزرگ می‌کند. مارینا بعد از مدتی به یک آمریکایی با بازی بن افلک علاقمند می‌شود و…

بازیگرانی که در فیلم اخیر ترنس مالیک ظاهر شده‌اند به دو گروه تقسیم می‌شوند: کسانی که حتی بعد از تدوین نهایی هم در فیلم حضور دارند و کسانی که درواقع فقط جلوی دوربین رفته‌اند و در فیلم اثری از آنها نیست. بازیگر اکراینی‌الاصل خوش‌شانس، اولگا کریلنکو جزو گروه اول است. بازیگری که برای نقش‌آفرینی در فیلم‌های باند به شهرت رسید. با «ذره‌ای از آرامش» (محصول سال ۲۰۰۸ و دومین فیلمی که کریگ در آن نقش مامور ۰۰۷ را بازی می‌کرد) تبدیل به یک بازیگر مشهور شد.

در آخرین فیلم مالیک، کریلنکو نقش مارینا را بازی می‌کند، یک زن تنهای اوکراینی در پاریس که در جست‌وجوی خویشتن است و دست‌ تنها دخترش را بزرگ می‌کند. مارینا بعد از مدتی به یک آمریکایی با بازی بن افلک علاقمند می‌شود و همراه او به اوکلاهاما می‌رود. در ابتدا این بنظر یک شانس بزرگ می‌رسد و همه چیز خوب پیش می‌رود. اما به تدریج مارینا در موقعیتی قرار می‌گیرد که مجبور می‌شود به شهر خودش، پاریس بازگردد. درست روز بعد از افتتاحیه «به سوی شگفتی» در جشنواره فیلم تورونتو، ایندی‌وایر با کرلینکو گفت‌وگویی انجام داده است که در حین این مکالمه بازیگر اکراینی رازهای فیلمسازی مالیک را افشا می‌کند.

 

-از بازی در نقش فیلم‌های پرفروش و عامه‌پسند باند تا تبدیل شدن به یک الهه در فیلم ترنس مالیک. مسیری است که کمتر کسی موفق به طی کردن آن می‌شود.
خب راستش من اصلا بازیگری را با فیلم‌هایی شروع کردم که بیشتر مشابه فیلم‌های مالیک بودند تا جیمز باندها. اولین فیلم‌ام یک اثر فرانسوی بود به نام «انگشت حلقه» که اقتباسی از یک رمان ژاپنی بود. البته که آن کارگردان‌ها متفاوت بودند و شیوه کارشان هم با هم فرق داشت، بیشترشان فیلمنامه کاملی داشتند. اما می‌دانید خب من با این نوع سینما بازیگر شدم. درنتیجه هیچ‌وقت فکرش را هم نمی‌کرد که در مسیر کارنامه‌ام به فیلم اکشنی مانند جیمز باند برخورد کنم. لزوما هدف من نبود.

فقط اتفاق افتاد. همزمان با این ماجرا خب چون این فیلم خیلی بزرگ بود و از لحاظ تجاری موفق و خیلی از مردم به دیدنش می‌رفتند، من بیشتر با فیلم باند شناخته شدم. یادم می‌آید که برای آن فیلم جمع‌وجور اول حتی نتوانستیم در آمریکا مدیر پخش پیدا کنیم. آنها به من می‌گفتند: «نه، ما فیلم‌های فرانسوی نمی‌بینیم.» با dvd فیلم سراغ یک نفر دیگر رفتم و گفتم:«ببینید من در این فیلم نقش اصلی را بازی می‌کنم.» ولی جوابشان این بود که: «برای ما اهمیتی ندارد. در آمریکا چه کاری انجام داده‌ای؟» من می‌گفتم: «خب راستش هیچی». متوجه شدم که اگر می‌خواهم به صورت بین‌المللی کار بکنم، باید بیشتر تلاش کنم و در فیلم‌های متفاوتی ظاهر شوم. این پیشینه من بود اما حدس می‌زنم چون مردم باند را دیده‌اند و بقیه فیلم‌هایم را نه، فکر می‌کنند که من اصلا متعلق به آن سینما هستم.

به هر حال خود من همیشه دوست داشتم در فیلم‌هایی مانند آثار مالیک بازی کنم. اما منظورم این نیست که در آینده اصلا در فیلم‌هایی مانند باند ظاهر نخواهم شد. متوجه شدم که بازی در این فیلم‌ها یک نوع تعادل ایجاد می‌کند. در حقیقت راز کار در همین است که در هر دوی این نوع فیلم‌ها بازی کنیم. شما نمی‌توانید فقط در فیلم‌های مستقل کوچک بازی کنید، یا فقط در فیلم‌های بزرگ با پروداکشن عظیم و تجاری. مردم متاسفانه فیلم‌های جمع‌وجور را نمی‌بینند. بنظرم ماجرای فیلم‌های ترنس مالیک فرق می‌کند چون مالیک مرشد و استاد است.

-او پیروان و هواداران خودش را دارد.
دقیقا. فیلمساز خیلی ویژه‌ای است و به همین دلیل هم موقعیتش با بقیه متفاوت است.

-آیا شما قبل از حضور در این فیلم هم از طرفداران فیلم‌های مالیک بودید؟
بله فیلم‌هایش را دوست داشتم.

-چطور مالیک شما را کشف کرد؟
اولین بار یک تست بازیگری در پاریس دادم اما مالیک آنجا حضور نداشت. مدیر انتخاب بازیگران از همه بازیگران زن فرانسوی در پاریس به گمانم فیلم گرفت!و بعد از اینکه ترنس نوار تست من را دیده بود، خواست تا با هم ملاقاتی داشته باشیم. درنتیجه من به آمریکا سفر کردم.

-آن ملاقات چطور پیش رفت؟
خیلی خوب بود. مجذوب‌کننده بود. این‌بار سر تست حضور داشت و همه‌اش درباره چشم‌ها و چهره و احساساتی که بیان می‌کنند، حرف زدیم. و بعد از آن فقط با هم گپ زدیم. او از من سوالاتی پرسید که واقعا تحت‌تاثیرم قرار داد چون جوری بنظر می‌رسید که انگار او مرا به خوبی می‌شناسد، می‌داند چه کسی هستم و از تجربیاتی که تا به آن رو انجام داده بودم، خبر داشت. پس من فکر کردم «او از کجا می‌داند که درباره چه موضوعاتی باید با من حرف بزند؟» بنظر می‌رسید یک روانشناس است. درک می‌کرد من چه کسی بودم. آنقدر دقیق و عمیق بود که من کاملا مجذوب حرف‌هایش شدم.

-درنتیجه به سرعت قانع شدید؟
دقیقا. البته همزمان از فکر کردن به بازی در این فیلم هم می‌ترسیدم. با خودم فکر می‌کردم: «او می‌تواند کاملا ذهن مرا بخواند.»

-در اولین حضورتان جلوی دوربین چه واکنشی دریافت کردید؟همه مالیک را با این ویژگی می‌شناسند که اصلا با فیلمنامه کاری ندارد.
خب راستش تنها چیزی که من می‌دانستم این بود که نقش شخصیتی را باید بازی کنم که با طبیعت در ارتباط است. عاشق طبیعت است و عاشق بچه‌ها. این همه چیزی بود که برای رفتن جلوی دوربین به من گفتند.

-همه‌اش همین؟
بله اما این فقط برای اتودهای اولیه بود. بعدتر البته جزییات بیشتری را برایم توضیح داد. وقتی نقش را گرفتم و شروع به حرف زدن درباره آن کردیم، بهتر متوجه شدم که این کاراکتر چه ویژگی‌هایی دارد و بعد از مدتی دیگر کاملا می‌شناختمش، همه ترس‌ها و اشتیاق‌هایش را می‌دانستم. اما راستش بله درواقع چیز زیادی نبود. همین. چیز بیشتری در کار نبود. همه‌اش درباره ارتباطش با طبیعت بود. ارتباطی که بسیاری از شخصیت‌های مالیک، چه مردان و چه زنانش با طبیعت دارند. اما خب همین موضوع برای مالیک خیلی مهم است. برای اینکه او می‌خواهد نیرویی را نشان دهد که قدرتش از ما خیلی بیشتر است.

-ترنس مالیک برای کمک به شما تا برای این نقش آماده شوید، چیز خاصی بهتان می‌گفت؟اصلا موردی بود که بخواهد در موردش بیشتر توضیح دهد؟
او مرا مجبور کرد سه رمان روسی بخوانم: «آنا کارنینا»، «ابله» و «برادران کارامازوف». «ابله» و «آنا کارنینا» را قبلا خوانده بودم. اما دوباره بازخوانی‌شان کردم. درنتیجه خواندن آنها خیلی خوب بود. کار ساده‌تری بود چون آنها رمان‌های حجیمی هستند. و این واقعا بهترین نصیحتی بود که او می‌توانست به من بکند. برای اینکه هر چیزی که من برای درآوردن نقشم در این فیلم نیاز داشتم را از همین کتاب‌ها گرفتم.
در واقع به نوعی این کتاب‌ها فیلمنامه اش بودند،متوجه می‌شوید؟نیازی نبود که او به من فیلمنامه بدهد.

همه آن چیزی که من باید می‌فهمیدم و از آن الهام می‌گرفتم در این کتاب‌ها وجود داشت. و بعد از آن ما نشستیم و درباره کاراکترها با هم گپ زدیم، بخصوص کاراکترهای زن داستان. چیزی که او در رمان‌های روسی دوست داشت، رقابت بین زنان طبقه اشراف بود. نه اینکه آنها گربه صفت باشند. بیشتر بنظر می‌رسید آنها به رقبایشان علاقه دارند.

-اما در این فیلم که هیچ‌کدام از این مسائل وجود ندارد!
هیچ‌کدام نیست ولی ما همه آنها را در پروسه فیلمبرداری داشتیم. من با ریچل(وایز) سکانس‌هایی را بازی کردیم که خیلی شبیه به چیزی بود که الان برایتان تعریف کردم. لحظه‌ای وجود دارد که ریچل برای ملاقات به خانه ما می‌آید. و من می‌دانم که دقیقا این زن کیست. می‌دانم دلیل برگشت این زن چیست و او می‌خواهد با من حرف بزند. و ما حرف می‌زنیم و حرف می‌زنیم. یک سکانس پر از دیالوگ. البته همزمان حس ناراحت‌کننده‌ای هم دارید چون می‌دانید سکانس‌هایی که برایشان این همه زحمت کشید امکان دارد در نسخه نهایی فیلم نباشند. اما به هر حال سکانس‌های فوق‌العاده‌ای بودند.

درباره کاراکتر خود من، مرد از او می‌خواهد منصف و صادق ودر عین حال جسور باشد و هر دو این صفات را کنار هم به تصویر بکشد. حقیقتا خیلی شبیه به کاراکترهای رمان‌های روسی است. آنها هم هر دوی این ویژگی‌ها را کنار هم دارند.

-هم شما و هم ریچل وایز بعد از اکران فیلم به تماشاگران گفتید که صحنه‌های زیادی از بازی‌های ما حذف شده است. آیا مالیک در این رابطه به شما هشدار داده بود یا غافلگیر شدید؟
نه چیزی نگفته بود(می‌خندد.) فکر می‌کنم خودمان می‌دانستیم اما او دوست نداشت درباره‌اش حرف بزند.

– حالا از نسخه نهایی فیلم راضی هستید؟
خب راستش جدا از حضور خودم در فیلم، بنظرم «به سوی شگفتی» فیلم عمیقی است. قلب آدم را می‌شکند چون هیچ چیزی در رابطه‌ها ساده پیش نمی‌رود. خیلی غمگین است اما خیلی هم واقعی است. چون دقیقا این چیزها اتفاق می‌افتند. اما درباره عشق چیزهای زیادی به ما یاد می‌دهد. فکر می‌کنم این فیلم درباره عشق در همه شکل‌هایش است. متعجب شدم که دیدم برخی از آن سکانس‌ها در نسخه نهایی فیلم نیستند. صادقانه‌اش این است که من انتظار یک فیلم خیلی سخت‌تر و خیلی تیره‌تر را داشتم.

-بعد از دیدن فیلم با ترنس صحبت کرده‌اید؟
نه بامزه است چون وقتش را نداشتم. و البته شنیدم که او هم مشغول کار روی پروژه بعدی‌اش است و نمی‌خواستم مزاحمش شوم. می دانید موقع کار خیلی سخت‌گیر و متمرکز است. اما واقعا دلم می‌خواست با او حرف می‌زدم.

-از آنجایی که مالیک هیچ‌وقت مصاحبه نمی‌کند شما مجبور بودید که در تمام این مدت جور او را بکشید. چقدر برایتان اعصاب خردکن بود؟
بله من تنها کسی هستم که درباره فیلم حرف زدم. و حالا هم مجبورم برای مردم توضیح بدهم که این فیلم درباره چیست. راستش در عجبم اگر خود ترنس بتواند این کار را بکند. تشریح فیلمی از ترنس مالیک کار خیلی سختی است. شما نمی‌توانید یک طرح فقط یک خطی داشته باشید. غیرممکن‌ است. احساس می‌کنم باری رو شانه‌هایم گذاشته شده. اما من استحقاقش را دارم. برای اینکه بیشتر طول فیلم کنارشان بودم و حالا باید هزینه‌اش را هم بپردازم.